سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...
یک وقت مرحوم آقا سید مرتضى کشمیرى دید عده اى مى خواهند داخل یکى از حجره هاى مسجد کوفه شوند ولى در آن قفل است و کلید در دستشان نیست ، و با هم صحبت مى کنند که اگر کسى نام مادر حضرت موسى ( علیه السلام ) را بگوید: قفل باز مى شود . ایشان نزدیک آمد و فرمود: مادر من از مادر موسى ( علیه السلام ) افضل است و گفت : یا فاطمه و دست برد و قفل را بدون کلید باز کرد!
البته ما چنین کارى را نمى کنیم ، هر چند به عظمت و برترى حضرت زهرا ( علیها السلام ) بر تمام زنان یقین داریم ، چرا که شرمنده مى شویم .اگر خدا بصیرت ندهد انسان از قبیل (اولئک کالانعام بل هم اضل )؛ (آنان همانند چارپایان هستند، بلکه از آن ها نیز گمراه ترند) مى شود. با این که این همه عجایب و غرایب و کرامات از علما ظاهر شده به گونه اى که گویا ما خود آن ها را دیده ایم ، ولى هیچ در ما اثر نمى کند.                                 
   
-------------------------------------------------------------------------
آقا نان و ماست کافى بود ...
از مرحوم شیخ عبدالکریم حایرى نقل شده است : زمانى که در کربلا مشرف بودند، شاگردى داشتند که نزد ایشان مکاسب مى خواند، روزى حاج شیخ ایشان را جهت نهار دعوت فرمودند، تا این که روز موعود فرا رسید ولى ایشان فراموش کرده بودند که کسى را دعوت کرده اند و ایشان در خانه فقط نان و ماست داشتند و یک قران نزد ایشان امانت بود، با اجازه ى تصرف که داشتند و یا به اذن فحوى ، آن را برداشتند و نان و کباب براى آن شیخ تهیه نمودند؛ ولى وقتى که میهمان بر سر سفره حاضر شد، فقط نان و ماست میل مى کرد، حاج شیخ به ایشان مى فرمود و اصرار مى کرد که بفرمایید از نان و کباب میل کنید، ولى ایشان امتناع مى ورزید تا این که گفت : آقا، همان نان و ماست کافى بود، دیگر نان و کباب با پول امانتى لازم نبود!
----------------------------------------------------------------------
پس کنى چه مى گوید؟!
زمانى دختر فتح على شاه در حالى که روى سرى بر سرش بسته بود همراه با عده اى وارد خانه ى شیخ انصارى ( رحمه الله ) مى شود. اتفاقا وقت نهار شیخ فرا مى رسد. ظاهرا قبل از نماز نهار مى خورده و کارهایش بسیار منظم بوده است . زمانى که دختر فتح على شاه سفره و غذاى شیخ ( رحمه الله ) را مى بیند، از روى تعریض و تمسخر مى گوید: پس کنى چه مى گوید؟!
شیخ ( رحمه الله ) ناراحت مى شود و نوکر خود را صدا مى کند و مى گوید: ملا رحمت الله ، این ها را بیرون کن ، این ها را بیرون کن .
بعد که مى بیند نرفتند، رو به دختر شاه نموده و مى فرماید: خانم ، کنى ،مظهر عظمت ائمه ( علیهم السلام ) است و من مظهر زهد آن ها.
با آن همه زهد، کار دیگران را هم اصلاح مى کند، نه این که فورا بگوید: کسانى که سهم را چنین مصرف مى کنند، کافرند . باباجان ، مواظب خودت باش ، به اندازه ى علمیات و عملیات و اعتقادات خود مصرف کن .