سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

شهرام دگر حوصل? دام نداشت

در بند کشیدنش سرانجام نداشت
در رفت به اصطلاح اما بنگر
این کار طرف برات پیغام نداشت؟
***********************
چون حوصله اش زدست بعضی سر رفت

شهرام ز محبس اوین آخر رفت

با این همه جرم و اتهامات درشت

خندید به ریش مان ولیکن در رفت

*************

جمعی که محبتی ندیدند زاو

در محبس و زنجیر قرارش دادند

آنان که نمک خورده و مدیون بودند

زنجیر گشودند و فرارش دادند

********************
از رفتن او دو دسته دلشاد شدند

بشکن زده و زغصه آزاد شدند        

یک دسته نمک خوران بی نام و نشان

کز شانس بلند جمله از یاد شدند

یک قوم دگر که از سر بدشانسی

در لیست نمک خوران قلمداد شدند