سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

پرسش:

هواپرستی، انسان را به چه سرانجامی سوق خواهد داد؟

پاسخ:

روح آدمی را یا خدا پر می کند و یا هوا، که جمع میان این دو ممکن نیست، هواپرستی سرچشمه غفلت از خدا و خلق خدا است، هواپرستی عامل بیگانگی از همه اصول اخلاقی است، و بالاخره هواپرستی، انسان را در خویشتن فرو می برد، و از همه حقایق جهان دور می سازد.
یک انسان هواپرست جز به اشباع شهوات خویش نمی اندیشد، آگاهی، گذشت، ایثار، فداکاری و معنویت برای او مفهومی ندارد.
رابطه این دو با هم در آیات قرآن به خوبی بازگو شده است، آنجا که می گوید: «هرگز چشم های خود را از این گروه با ایمان، اما ظاهراً فقیر، برمگیر، و به خاطر زینت های دنیا به این مستکبران از خدا بی خبر، دیده میفکن» (ولا تعد عیناک عنهم ترید زینه الحیاه الدنیا). «و از آنها که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن» (ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا).
«از آنها که پیروی هوای نفس کردند» (و اتبع هواه).
«همانها که همه کارهایشان افراطی و خارج از رویه اعتدال و توأم با اسرافکاری است» (و کان أمره فرطا).(1)
در اینجا نخست، غفلت از خدا مطرح است و به دنبال آن پیروی از هوا، و جالب این که: نتیجه آن افراط کاری هم به طور مطلق ذکر شده است.
چرا هواپرست، همیشه گرفتار افراط است، شاید یک دلیلش این باشد که: طبع آدمی در لذت های مادی همیشه رو به افزون طلبی می رود، کسی که دیروز از فلان مقدار موادمخدر نشئه می شد، امروز با آن مقدار نشئه نمی شود، و باید تدریجاً به مقدار آن بیفزاید.
کسی که دیروز، یک قصر مجهز چند هزار متری او را سیر می کرد، امروز برای او یک امر عادی است، و به همین ترتیب، در همه شاخه های هوا و هوس، دائماً رو به افراط گام برمی دارند، تا خود را هلاک و نابود کنند.(2)
از سوی دیگر هواپرستی موجب می گردد تا عقل انسان در هدایت و راهبری قوای انسانی مغلوب واقع شده و او را در مسیر حیوانیت سوق دهد. در چنین شرایطی خدای انسان همان هوای نفس او می شود و در این حالت او از یک حیوان نیز به تعبیر قرآن پست تر خواهد بود «اولئک کالانعام بل هم اضل» این افراد همانند چهارپایان بلکه پست تر از آنها هستند. بنابراین راه رسیدن به تعالی و حرکت در مسیر تکاملی عدم پیروی از هوای نفس است تا در پرتو آن سیر الی الله و قرب الهی برای انسان موحد حاصل گردد.

پی نوشتها :

1- کهف، آیه82.
2- تفسیر نمونه، جلد21، صفحه364.