سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

شاه اسماعیل صفوی با به قدرت رسیدن در سال 907 ق و تاج‌گذاری در تبریز، مذهب شیعه را مذهب رسمی ایران اعلام کرد. امروزه شاید تردیدی باقی نمانده باشد که خاندان صفویان پیشینه‌ای سنی‌مذهب داشت؛و در اعلام مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی ایران از سوی آنان می‌باید به دنبال عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی‌ای بود که زمینه‌ساز چنین اقدامی از سوی نخستین پادشاه صفوی شد. همچنین تصوّری نادرست خواهد بود اگر بپنداریم که با رسمی شدن مذهب شیعه بیشتر مناطق ایران به‌یک‌باره و بدون زمینه‌ای پیشین به مذهب شیعة امامیه گروید.
در یکصد سال اخیر، دو نظریة عمده دربارة پیوند تشیع با ایران مطرح شده است:
طرفداران نظریة نخست، عقیده داشتند - یا چنین وانمود می‌کردند - که تشیع اساساً مذهبی ایرانی است که ایرانیان آن را برای سرپوش نهادن بر اعتقادات خود و سر باز زدن از پذیرش «اسلام» (که در نظر طرفداران این ایده با «عرب» یکی انگاشته می‌شد) ساختند تا هم از پذیرش حقیقی اسلام تن بزنند و هم آرمان‌ها و عقاید ایرانی- باستانی خود را در پوشش این مذهبِ جدیدِ به ظاهر اسلامی نگاه دارند. قائلان به این نظر از این نکتة آشکار تاریخی غفلت می‌ورزیدند که شیعیان ایران تا پیش از عصر صفویه همیشه در اقلیّت بودند و اگر موالیانِ ایرانیِ عراقِ عرب در دهه‌های نخستین اسلامی گرایش‌های شیعی داشتند، باری در ایرانِ اسلامی وضعیت این‌گونه نبود. این نظریه با آنکه در دوره‌ای سخت رواج داشت و انگارة غالب بود، به سبب آنکه پشتوانة علمی عمیقی نداشت و بیشتر مبتنی بر احساسات تند ملی‌گرایانه بود، پس از چند دهه رنگ باخت و از رونق افتاد. کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مرحوم مرتضی مطهری (تهران، انجمن اسلامی مهندسین با همکاری شرکت سهامی امنتشار، 1349 ش) مهم‌ترین اثری بود که در نقد و ردّ این انگاره منتشر شد و در طرد آن تأثیری جدّی گذاشت.
نظریة دوم که هم علمی‌تر به نظر می رسد و هم نظریه‌پرداز آن وجهة علمی موجّه‌تری دارد، نظریه «اسلام ایرانی» است که هانری کربن (1903-1978 م)، اسلام‌شناس نامدار فرانسوی، آن را مطرح کرده است. این انگاره که کربن آن را به طور پراکنده در آثار گوناگونش و به طور خاص در کتابی به همین نام (اسلام ایرانی،En Islam Iranien) - که در اصل مجموعه‌ای است از مقالات - طرح کرده است،[2] تشیع را تلقّیِ ایرانی از اسلام می‌داند، نظریه‌های بالیده در دامان تشیع را دارای ریشه‌های کهن ایرانی می‌انگارد و کوتاه ‌سخن، آموزه‌های فلسفی/ کلامی شیعی را حاصل فهمِ ایرانی از اسلام می شمرد؛ و بدین ترتیب نقشی اساسی برای مکان (ایران) در تولید و نشر عقاید (شیعی) قائل می‌شود.
بر خلاف نقطه اشتراک این دو ایده، که برجسته کردن نقش «ایرانیّت» در حیات فکری و اندیشگی شیعه است، به گفتة رسول جعفریان تشیع ایرانیان دست کم در چهار مقطع به طور مستقیم از جریان شیعی عربی تأثیر پذیرفت:

1.مهاجرت اشعریان از عراق به قم در قرون دوم و سوم،

2.بازگشت شاگردان ایرانی مکتب شیخ طوسی در قرون پنجم و ششم،

3.ورود علامه حلی به ایران در دورة ایلخانان،

4.ورود علمای جبل عامل به ایران در دورة صفویه.
در مجموع، باید این نکتة عمده را همواره به خاطر داشت که فرایند جریان‌های فکری و اعنقادی چندوجهی است و حاصل عوامل متعدد. هم تشیع را مذهبی ایرانی معرفی کردن با شواهد مسلّم تاریخی نمی‌خواند، و هم گنجاندن جریان‌های اندیشگی شیعی در محدودة مکانی خاص ساده انگارانه است؛ همچنانکه نقش فرهنگِ ایرانی را در برخی ایده‌ها، آرمان‌ها و تلقّیات شیعیان این سرزمین نمی‌توان به کلی انکار کرد.