سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

الهام شبیه به وحى است. در روایت دارد که رسول اکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ فرمود:
«أَعْطانِىَ الْوَحْىَ وَ أَعْطى عَلِیّا الاْءِلْهامَ.»(1)
خداوند به من وحى را عطا فرموده، و به على ـ علیه السّلام ـ الهام را.
الهام مرتبه ى عالیه اى است مقارن با وحى. ما طالب نیستیم و گرنه فیض الهى منقطع نیست و نمى شود.
ببینید طالبان مال چگونه در طلب آن مى کوشند، هر چند عدّه اى بدان مى رسند و عدّه اى به خاطر وجود موانع نمى رسند.
آیا مُفیضِ مال غیر از مُفیض علم است؟! چه مى دانیم؟ ولى خدا مى داند که بعضى از ابتلائات شرط و مقدمه براى بعضى از افاضات است. شخصى مى فرمود، به فلان ابتلا مبتلا شدم ولى خیلى بر معلوماتم افزوده شد.

پی نوشت :

1. بحارالانوار، ج 16، ص 322؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص 254؛ امالى طوسى، ص 188؛ کشف الغمّة، ج 1، ص390.


اِتَقوا مَعاصِیَ اللهِ فِی الخَلَواتِ فَاِنَّ الشاهِدَ هُوَ الحاکِم
در خلوت و تنهایی هم، از گناه بپرهیزید، زیرا همان که گناه شما را می‌بیند او خودش نیز درباره آن، داوری خواهد کرد. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: آنکه در تنهایی مرتکب گناه می‌شود، مثل کسی است که در یک کشتی، داخل اطاقک خصوصی خود، نشسته است و کف آن را سوراخ می‌کند. گرچه کسی شاهد این عمل زشت و نادرست نیست، تا از آن جلوگیری کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولی چنین کسی، مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بالا خواهد آمد، و همه کشتی را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.
پس گناه، اگر در خلوت و تنهایی هم صورت گیرد، هم شخص گناهکار را به مجازات خواهد رسانید، هم بر روی جامعه اثر بد خواهد گذاشت.
انسان هر چند در خلوت و تنهایی مرتکب گناه شود، و کسی هم شاهد او نباشد، ولی خداوند، او را می‌بیند و شاهد گناه اوست. به این ترتیب، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، از داوری خداوند توانا و بینا که خود، آن گناه را دیده است- هیچ راه فراری نخواهد داشت.

نهج البلاغه؛ حکمت 324


در ذیل آیه «ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم و اخرین» در کتاب کافی از امام باقر(ع) روایت شده است: «هو الدعاء و افضل العبادة الدعا» در آیه به کسانی که از عبادت حق سرباز زده و بزرگی می ورزند، جهنم وعده داده شده است و امام باقر(ع) سرباز زدن از عبادت را دوری از دعا می خواند و می فرماید: «دعا برترین عبادتهاست.»
در حدیث نبوی نیز آمده است: «الدعا مخ العباده...؛ دعا مغز و عصاره عبادت است.» بنده با دعا فاصله خود را با خدا طی می کند و با تقرب به خداوند، هم از تیرگی و تباهی بیرون آمده و نورانی می شود و هم از رحمت خدا بهره مند می گردد.
رفع موانع و کلید رحمت خدا
همان گونه که خدای تعالی به بندگان نزدیک است، رحمت و افاضه او نیز عام و شامل است و بر همگان به نحوی یکسان نازل می شود و از جانب حق منعی برای استفاده از آن نیست؛ بلکه فیض او مشتاق وصول به همگان است و هر منعی که هست، از ناحیه ادبار بندگان است و بنده با درخواست خویش، در رحمت را بر خود می گشاید. از امیرمؤمنان علی(ع) روایت شده است: آن گاه که قضای الهی بر کسی محکم شده باشد، با دعا و درخواست بنده آن قضا بازمی گردد؛ پس دعا را زیاد نما که کلید هر رحمتی است و هر حاجت به آن روا شود و به آنچه نزد خداوند سبحان است، جز دعا نمی توان رسید.
به درستی که هیچ دری نیست جز آن که با کوبیدن بسیار بر صاحب آن باز شود. در روایتی دیگر، ابی اولاد از ابی الحسن(ع) نقل کرده است: هر بلایی که بر بنده مؤمن نازل شود، اگر حق تعالی دعا را به آن بنده الهام کند، رفع بلا نزدیک و سریع است و اگر بنده در دعا کوتاهی کند، بلا طولانی خواهد بود. پس هرگاه بلا بر شما نازل شد، با دعا و تضرع نزد او پناه برید.
* زبان دعا
دعا و درخواست از خدا گاه به زبان قال است و گاه به زبان حال؛ و فراتر از این دو لسان استعداد است. زبان حال همان است که به گفتار و شنیدار حاصل می شود و زبان حال از چهره و حالت انسان نمودار می گردد؛ مانند تشنه کامی که عطش از سیمای او آشکار است و زبان استعداد زبان فطرت و جود آدمی است. زبان استعداد به سر و باطن وجود انسان و به گزینشی باز می گردد که آدمی در نهاد و نهان خود دارد. این گزینش و انتخاب که به تعبیر اهل معرفت به عین ثابت آدمی مربوط است، گاه از معرض نظر و توجه خود انسان نیز به دور می ماند و آدمی از شناخت آنچه واقعاً طلب نموده و یا می نماید، غافل می شود. زبان قال به سهولت و زبان حال با نظر و نگاه شناخته می شود؛ ولی زبان استعداد در اغلب موارد مخفی و پنهان می باشد. اگر بین زبان قال با زبان حال میان این دو با زبان فطرت و استعداد فاصله بیفتد، دعا و درخواست گرفتار مشکل است. دعای با زبان قال آنگاه که با حال و استعداد همراه باشد، دعای غافلانه است. از امیر بیان، علی(ع) روایت شده که فرمودند: خدای تعالی دعای قلبی را که سرگرم و غافل است، قبول نمی کند. همچنین، امام صادق(ع) فرموده اند: «هنگامی که خدای تعالی را می خوانی، با قلب خود به سوی او روی آور. خواندن به زبان باید با حال و بلکه با حقیقت و قلب آدمی باشد.»
خواجه عبدا... انصاری در باب همراهی زبان قال و لسان حال و استعداد می نویسد: «دانسته به خرابات شدن رواست و ندانسته به مناجات رفتن خطاست. بهشت را به بها نمی دهند، اما به بهانه می دهند. حال بهانه است و قال افسانه است، سالک آن است که باشد از این هر دو بر کرانه، طاووس را رنگ باید و رفتار عندلیب را آهنگ باید.» انسانی که زبان به دعا می گشاید، باید اولاً به آنچه می طلبد واقف باشد و به آن کسی که حقیقت می بخشد روی آورد. اگر از بخشنده حقیقی یعنی از حق تعالی طلب شود، او طرف معامله نیست، بلکه آنچه از او خواسته شود به بهانه طلب پاسخ داده می شود. کسی که شناخت درستی از خود و خداوند ندارد و خود را طرف تقاضا و درخواست قرار داده و از آن پس با اعتماد به راز و نیاز و یا کار و تلاش خویش زبان به گفت و گو می گشاید، اهل قال است و اهل قال در افسون و پندار خود گرفتار است. زبان قال آن گاه به کار می آید که حکایت از حال و استعداد باشد، همانگونه که رنگ طاووس از باطن وجه او ظاهر می گردد و آهنگ عندلیبی از حالت درون او خبر می دهد.


علما , • نظر

دعا، خواندن است به گونه ای که نظر مدعو خوانده شده به سوی داعی و کسی که می خواند بازگردد و چون خدای تعالی کمال مطلق و منزه از نقایص است، وجه او در همه احوال با همه اشیا همراه است؛ به گونه ای که «اینما تولوا فثم وجه ا...»؛ به هر سوی روی گردانید وجه خداوند سبحان در آنجاست.»
وحدت حق تعالی، وحدت صمدی است و وحدت صمدی وحدتی محیط و فراگیر است، چندان که جایی از او خالی نیست. پس او در همه حال حاضر و ناظر است، فیض و فضل خداوند سبحان نیز مستمر و بی انقطاع است. او دائم الفضل علی البریه است و همواره بر مخلوقات افاضه می کند. برای افاضه او کرانه ای نیست و هر کران و کناری که فرض شود، به مخلوقات مربوط است.خداوند سبحان به عنوان «ا... نور السموات و الارض» نور آسمانها و زمین است. اشراقهای مستمر او به صبح و شام مقید نیست و شب و روز از چرخش اشیا و تبدیل و تفسیر احوال آنها پدید می آید و موجود که روی از حق بازگیرد، تیره و تار است و چون روی به او بازگرداند، منور و نورانی می شود؛ پس دعای بندگان در پیشگاه خداوند گرچه درخواست نظر و نگاه اوست ولیکن در واقع بازگرداندن روی وجه بنده به سوی حق است وگرنه تا آنجا که به حق منتسب است، او هیچ گاه از بندگان چهره برنمی گیرد و هرگاه نیز که چهره او بر بنده پوشیده شود، پوشیدگی او از ناحیه اعراض بندگان است.
* دعا در کلام خدا
رحمت رحمانیه و نظر عام و گسترده الهی مقید به اطلاق بوده و از هر قید خاصی منزه و مبراست و هر قیدی که بر آن نشیند، از ناحیه نحوه درخواست و تقاضای مخلوقات است و به همین دلیل است که حق تعالی نظر و پاسخ خود را به هیچ قیدی مقید نمی گرداند و تنها شرط آن را دعا و پرستش بندگان معرفی می کند و می فرماید: «آن گاه که بندگان من به نزد تو آمده از من پرسش می کنند، پس به درستی که من نزدیک هستم و دعوت دعا کننده را همان هنگام که می خواند، پاسخ می گویم.»
بین خواندن بنده و نگاه و پاسخ خداوند، فاصله ای جز همان خواندن نیست، پس اگر حق تعالی به بنده نظر نداشته است، در واقع بنده از او رو گردانده بوده است و چون بنده به وی روی کند، او را رویاروی خواهد دید. بنده در هنگام توجه و روی آوردن به خداوند او را می بیند که از آغاز به او نظر داشته است و بلکه او را می بیند که توجه و بازگشت بنده را می خواسته؛ یعنی هنگامی که روی به دعا می آورد و خدای تعالی را می خواند، می فهمد که حق تعالی قبل از او بنده را خوانده است و استجابت او را خواسته است و ادامه آیه فوق در بیان همین معناست که می فرماید: پس من را اجابت کنید و به من ایمان آورید که اگر به او روی آورده و نزدیکی و حضور او را دریابید، به او راه خواهید یافت.
قسمت نخست آیه از حقیقت دعا و راهی که دعا کننده در مسیر دعا طی می کند، خبر می دهد.
دعا کننده ابتدا چون خود از حق روی گردانده است، از مشاهده او که در نهایت قرب و نزدیکی است عاجزمی ماند و به همین سبب نزد پیامبر(ص) رفته و از خداوند می پرسد و حق تعالی که خود ناظر این جستجوست، از سالک که پای در طریق سؤال نهاده با عبارت پرمهر «بنده من» سخن می گوید و از آن پس به رغم آنکه بنده سؤال را از رسول خدا(ص) آغاز کرده است، حق تعالی بی آنکه پیامبر(ص) را واسطه در خطاب قرار دهد، خود به طور مستقیم به متن گفت و شنود وارد شده و همچنان با ضمیر متکلم وحده از قرب و نزدیکی خویش خبر می دهد.
خداوند سبحان در آیه اجابت خود را به یک قید مقید می گرداند و آن دعوت و خواندن بنده است، اجابت دعا تنها مقید به دعاست و این قید در حقیقت به معنای تأکید بر این است که افاضه حق تعالی جز به تقاضا و درخواست بنده مقید نیست و این معنا که اجابت او به دعای بنده است، از آیه «ادعونی استجب لکم» نیز استفاده می شود.
* دعا، وسیله تقرب به خدا
همان گونه که گذشت، حق تعالی به دلیل احاطه و شمولی که دارد هیچ گاه از بندگان دور نیست و به همین دلیل فاصله حق با بندگان فاصله ای دو سویه نیست، بلکه یک سویه است. در واقع، از طرف خدای تعالی بعد و قربی نیست. قرابت و نزدیکی خداوند مطلق است و در برابر بعد نیست. او همان گونه که درآیه سوره بقره آمده است به راستی نزدیک است، نزدیکی حق تعالی با بندگان را دیگر آیات شرح می دهند. در برخی از آیات، خداوند سبحان نزدیک تر از دیگران به انسان معرفی می شود: «و نحن اقرب الیه منکم ولکن لاتبصرون»؛ ما به او نزدیک تر از شما هستیم ولیکن شما نمی بینید.» در بعضی از آیات، خداوند خود را نزدیک تر از اجزای انسان به او معرفی می کند و می فرماید: «نحن اقرب الیه من حبل الورید ما به انسان از رگ گردن نزدیک تر هستیم.» و سرانجام در جای دیگر پروردگار متعال از انسان به انسان نزدیک تر معرفی شده است: «ان ا... یحول بین المرء و قلبه؛ به درستی که خداوند بین انسان، قلب و جان او واسطه است.»
پس اگر فاصله ای بین انسان و خدا باشد، از طرف حق تعالی نیست، بلکه از طرف بنده است؛ حکایت دوری کور از نوری است که بر او محیط است. کور برای آنکه فاصله خود را با نور طی کند، چاره ای جز گشودن چشم و روی آوردن به نور ندارد


پیامبر اکرم(ص): «دانش‌(های اصلی و مهم) دو دانش است. یکی علم مربوط به دین و دیگری علم مربوط به بدن انسان».
• امام صادق(ع) فرمود: «اهل هیچ سرزمینی از سه کس بی‌نیاز نیستند. فقیهی که دانشمند و خداترس باشد و امیری که خیرخواه و خیّر و مورد اطاعت مردم باشد و پزشکی که آگاه به پزشکی و مورد اعتماد باشد».
• امام علی(ع): «هر کس به طب و پزشکی بپردازد، باید [درباره جان مردم] از خدا بترسد و خیرخواه باشد و تلاش کند [تا بیمار خود را با دقت درمان کند]».
تقوا
همگان برای جلوگیری از لغزش و سقوط، نیازمند تقوا هستند؛ ولی پزشکان به دلایل کاری و ویژگی‌های خاص خدماتی که انجام می‌دهند، ‌با این صفت نیکو باید احساس نزدیکی بیشتری کنند.
خیرخواهی و آموزش ناصحانه
آموزش‌های پزشکی باید خیرخواهانه و کاربردی باشد و از فخرفروشی و اظهار معلومات کردن به دور باشد. قرآن افرادی را که در چرخاندن زبانشان به نحوی که یافته‌های خود را به جای کلام خدا به ناآگاهان بنمایند، مذمت می‌کند.
نظم در امور
همه افراد، به ‌ویژه آنان که مسئولیت سنگین‌تری از لحاظ خدمات به دیگران برعهده دارند، نیازمند نظم در کارها هستند؛ برای صاحبان مشاغل پزشکی نیز در کنار تقوا، داشتن نظم ضروری است.
مهارت
امام صادق(ع) سه ضرورت را برای صاحبان مشاغل لازم می‌دانند که به نظر می‌رسد اصحاب طب باید توجه بیشتری بر این سه موضوع داشته باشند.
1) مهارت در کار و تخصص 2) ادای امانت 3) جلب اعتماد.
ادای امانت
علم پزشکی، به‌عنوان یک امانت الهی در نزد برخی به ودیعه نهاده شده که حفظ صحیح این علم، وظیفه این قشر است.
جلب اعتماد مردم
وجود تقوا،‌آگاهی، تلاش صادقانه، ادای دین و بسیاری دیگر از ویژگی‌های قابل تقدیر در یک پزشک، اولین بارمثبتی که با خود به همراه دارد جلب اعتماد مردم است.
بصیر بودن
بصیر بودن، ثمره داشتن آگاهی است و پزشکان ارجمند، بسیار به آن نیازمندند.
رفق
تأکید بر حسن خلق همراه با صمیمیت و دل‌سورزی و مهربانی در حرفه پزشکی، انکارناپذیر است.
رسیدگی خوب به بیمار
رسیدگی به افراد نیازمند به کمک، از بهترین صدقات و کارهای نیک است. حضرت رسول(ص) می‌فرماید: «هر کس ضعیف و بیماری را در امورش یاری کند، خداوند او را در روز قیامت محافظت می‌کند و به سلامت به بهشت می‌رساند».
آراستگی به محاسن و مکارم اخلاقی
آراستگی به محاسن اخلاقی چون ایثار، عفت، وقار، تواضع، ... و اخلاص فرونشاندن خشم[7] صبر و استقامت، عاطفه،‌توکل به خدا، زهد، ادای امانت، بلندهمتی و دوری از صفات و اعمال زشت، هوای نفس، غرور، غیبت، بخل، حسد، خشم، بی‌عفتی و... از جمله مواردی است که از یک پزشک مؤمن، معتقد و پای‌بند به دین و اصول پزشکی، انتظار می‌رود.
چراغ راه
بقراط
«جایی که عشق به پزشکی هست، عشق به انسانیت نیز هست».
نظامی عروضی، چهارمقاله
«طب، صناعتی است که بدان صناعت، صحت در بدن انسان نگهدارند و چون زائل شود باز آرند» ‌و «بیارایند او را به درازی موی و پاکی روی و خوشی و گشادگی، اما طبیب باید که رقیق‌الخلق باشد».


نقل است خواجه نصیر الدین طوسى در مجلسى حضور داشت. در آن مجلس چند تن مى‏گفتند: اگر ما به جاى خدا بودیم چنین مى‏کردیم و چنان. یکى مى‏گفت: در عرض یک هفته همه مریض‏ها را شفا مى‏دادم و دیگرى مى‏گفت: من در طول یک هفته همه فقرا را از تنگدستى مى‏رهانیدم. به هر حال هر کسى چیزى مى‏گفت.
در آن میان خواجه نصیر الدین طوسى سخنى حکیمانه بر زبان راند که اگر خدا براى یک هفته کل امور گیتى را به من واگذارد هرگز کارى را نمى‏کردم که شما مى‏کردید، چون خدا حکیم است و امور کون و مکان را بر اساس حکمت خود سامان داده و جریان مى‏بخشد.
«مشکل‏ترین مشکل ما حکیم نبودن ماست. خدا حکیم است، معصومین علیهم السلام حکیم‏اند، اما ما این‏گونه نیستیم ولى مى‏توانیم تا حدى در آن مسیر قرار گیریم که این نیز همت، تلاش، پرورش روح و تهذیب نفس مى‏خواهد».

مرحوم شیخ محمود عراقى که از شاگردان مبرز شیخ انصارىبوده است. در قسمت پایانى کتاب دارالسلام قصه هایى را با ذکر سند در احوال فقها و علما آورده است که سند بعضى از آنها شیخ انصارى و ملا احمد نراقى است. یکى از این ماجراها مربوط به میرزاى قمى است که شیخ انصارى عصر او را درک کرده است؛ چرا که شیخ انصارى متولد 1214 قمرى است و میرزاى قمى 1231 چشم از جهان فرو بست؛ به عبارت دیگر وقتى میرزاى قمى رحلت کرد، شیخ جوانى هفده ساله بود.
شیخ محمود عراقى در کتاب دارالسلام آورده است که شخصى از راه دریاى عمان عازم حج بود. در بین راه همیان پول خود را درآورده و محاسبه مى‏کرد که چه مقدر از پول‏هایش خرج شده و چه مقدار مانده است. در همین حال متوجه مى‏شود که شخصى از طبقه بالاى کشتى او را مى‏پاید. چند لحظه بعد همان شخص از بالاى کشتى شروع به داد و فریاد کرد که همیان پول مرا دزدیدند، پلیس کشتى آمد و پرس و جو را آغاز کرد. او نشانى و مشخصات همیان این زائر بیت اللَّه الحرام را به آنها داد، که رنگش چنین است و این مقدار پول داخل آن است. آن زائر دید دقیقاً مشخصات همیان او را مى‏دهد و مى‏خواهد از این طریق پول‏هایش را به چنگ آورد. با خود گفت: خدایا، چه کار کنم؟ الآن است که مرا به جرم دزدى دستگیر کنند و پول‏هایم را نیز از دست بدهم و چه بسا به مجازات برسم. این بود که گفت: یا امیرمؤمنان، این پول‏هاى من نزد شما امانت باشد، و پول‏ها را به دریا انداخت.
مأمورها همه را گشتند تا نوبت به او رسید. او را نیز بازرسى کردند، اما چیزى پیدا نکردند. از این رو شخصى را که در طبقه فوقانى کشتى بود به جرم این‏که تهمت زده است به مجازات رساندند. اما مجازات او هیچ فایده‏اى به حال این زائر بى‏نوا نداشت؛ زیرا پول‏هایش را از دست داده بود. با هزار بدبختى به حج رفت و در راه بازگشت، به نجف اشرف و حرم امیرمؤمنان علیه السلام رفت و عرض کرد: یا امیر مؤمنان، ما به شما اعتقاد داریم. من همیان خود را به رسم امانت به شما سپردم و اکنون هم آن را از شما مى‏خواهم.
شب حضرت امیر مؤمنان على علیه السلام را در عالم رؤیا دید که به او فرمودند: به قم برو و امانت خود را از میرزاى قمى بگیر. از خواب بیدار شد. میرزاى قمى را نمى‏شناخت، اما به طرف قم حرکت کرد. به قم که رسید، از مردم پرس و جو کرد که میرزاى قمى کیست و خانه‏اش کجاست؟ گفتند: مرجع تقلید است و خانه‏اش در فلان محله قرار دارد. خدمت میرزا رسید و ماجرا را برایش نقل کرد. میرزاى قمى نیز همان همیان را از زیر عبایش در آورد و به او داد. وقتى آن را باز کرد، دید پول‏ها دست نخورده است.
«میرزاى قمى نیز مثل دیگران، انسان معمولى بود، اما با زحمت و پشتکار به این مقام رسیده بود. گفته‏اند بسیارى از کراماتى که به دست آورده بود، از راه سکوت و نگه داشتن زبان بوده است».



نقل مى‏کنند واعظى در محضر میرزاى بزرگ (شیرازى) روضه حضرت زینب علیها السلام را مى‏خواند. وقتى به این جمله رسید که: «أُدْخِلَت على ابن زیاد و علیها أرذل ثیابها؛ او (حضرت زینب علیها السلام) را بر ابن زیاد وارد کردند در حالى که پست‏ترین جامه‏ها بر تن داشت». مرحوم میرزا گفته بود: بقیه روضه را نخوان، بگذار گریه کنیم و حق این روضه ادا شود، سپس بقیه روضه را بخوان.
«این روضه که حضرت زینب علیها السلام، دخت امیر مؤمنان على علیه السلام و اخت العباس علیه السلام را در مجلس امثال یزید و ابن زیادِ شراب‏خوار و میمون باز وارد کنند آن چنان سنگین و جان سوز است که اگر آزاد مردى از سنگینى چنین مصیبتى جان دهد، واقعه‏اى شگفت نیست».


علما , • نظر

مرحوم سیّد ابوالحسن مدیسه ایمرحوم آیت‌الله طبسی از شاگردان مخصوص و أصحاب استفتأ مرحوم سیّد به یک واسطه از مرحوم آیت‌الله خویی‌ نقل می‌کند:یکی از معاصرین سیّد از سادات و علمای محترم نجف بود اجارة خانه‌اش مدّتی تأخیر افتاده بود.صاحب خانه هر روز فشار می‌آورد که اگر تا فردا مبلغ اجاره را نپردازی‌، أثاثیّه‌ات را به کوچه خواهم ریخت‌!
این مرد عالم با حالتی افسرده به حرم أمیرالمؤمنین ‌مشرّف شده و به آن حضرت توسّل می‌جوید. در بین‌ِ سوز و گداز، خوابش می‌برد در عالَم رؤیا، خود را در محضر أمیرالمؤمنین ‌می‌یابد!
حضرت از وی می‌پرسند: چرا این همه جزع و فزع می‌کنی‌؟!
سیّد، جریان‌ِ خود را عرضه می‌دارد.
امام ‌می‌فرمایند : ما حالا تو را می‌بینیم‌!
عرض می‌کند : آقا! من هر شب دو ساعت‌،
سعادت‌ِ تشرّف در حرم شریف‌ را دارم‌!
می‌فرمایند : نه‌! ما حالا شما را می‌بینیم‌! با این حال‌، مسأله‌ای نیست‌، مطلب شما را حواله دادیم‌!
سیّد، از خواب بیدار می‌شود.
با تعجّب از خود می‌پرسد: این چه حواله‌ای بود؟! حضرت مرا به که حواله دادند؟!
بُهت و حیرت‌، سرتاپای وجودش را فرا می‌گیرد!
به منزل باز می‌گردد.
سحرگاه درب‌ِ خانه‌اش به صدا در می‌آید!
درب را باز می‌کند و خود را در مقابل‌ِ مرحوم آیت‌الله مدیسه ای می‌بیند!
چون چنین انتظاری نداشت‌، دست و پای خود را گم کرده و شتابزده می‌گوید:
آقا! بفرمائید!
آیت‌الله مدیسه ای می‌فرمایند: 
مأموریّت‌ِ ما تا همین جا بود! و پاکتی به دست او داده و دور می‌شوند!
پاکت را باز می‌کند، با کمال تعجّب می‌بیند داخل پاکت‌، درست همان مبلغی که او به صاحب خانه بدهکار بوده‌، پول موجود است‌!


خوراک دوزخیان
«عارف کاملی» را به مجلسی دعوت کردند.
او وارد شد و در نزدیک ترین محل، نشست. بعضی از شاگردان عارف هم آمدند و در کنار او آرام گرفتند.
پس از دقایقی، عارف زیر لب نالید که:
بوی تعفن لاشه خواری انسان می آید!
یکی از شاگردانش که به او نزدیکتر بود و سخن استاد را شنید گفت: استاد!
اینجا مجلس میهمانی است و امکان ندارد که جسد پاره پاره شده مرده ای متعفن باشد. ما که بویی استشمام نمی کنیم!
استاد ادامه داد:
عده ای درحال کندن و خوردن گوشت مرده انسانی هستند. بوی تعفن این مرده خواری روح انسان را آزار می دهد، عده ای درحال غیبت در اتاق مجاور هستند، آنها را از اینکار بازدارید!
شاگرد استاد که تازه متوجه منظور عارف شده بود صاحب خانه را صدا زد و موضوع را با او در میان گذاشت. صاحب خانه به اتاق مجاور رفت و از حاضران خواست که مراقب باشند که غیبت کسی را نکنند و داستان عارف را برایشان تعریف کرد.
یکی از شاگردان استاد که مجذوب چهره نورانی اما گرفته استاد به خاطر غیبت شده بود خطاب به او عرض کرد:
حضرت استاد!
آیا واقعا غیبت اینگونه بر روح و روان انسان تأثیر مخرب می گذارد؟
عارف گفت:
وقتی خداوند متعال صراحتا در قرآن چنین گزارش داده است دیگر جای اما و اگر وجود دارد؟:
... و لایغتب بعضکم بعضا ایحب احد کم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه واتقوالله
و هیچ یک از شما غیبت دیگری را نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این کار کراهت دارید (بنابراین) تقوای الهی پیشه کنید (و از این کار بد دوری کنید)...
معصومین(ع) نیز فرموده اند: غیبت خوراک سگان دوزخ است!