سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...
علما , • نظر

رزق «من حیث لایحتسب» به معنای رسیدن رزق و روزی به انسان از «جایی که فکر نمی کند» به سه قسم تقسیم می شود: در این بخش به قسم دیگر رزق لایحتسب که «محاسبه آن از ذهن آدمی خارج است اما «سبب ها و علت ها»ی آن مادی و دنیوی است که از کلام حضرت آیت الله مبشر کاشانی، از مراجع قم گرفته شده، تقدیم جویندگان اخلاق و معنویت می شود.
حضرت آیت الله مبشر کاشانی در ادامه سلسله مباحث اخلاق و عرفان اسلامی در تشریح موضوع فوق برای تفهیم مبحث به شکل روان ضمن توضیح، خاطره ای از استاد بزرگوار خود مرحوم حضرت آیت الله بهاءالدینی مطرح کرده و فرمود: یکی دیگر از انواع «رزق لایحتسب»، رزقی است که از محاسبه ذهنی انسان خارج بوده اما اسباب و علل آن مادی است و مثال این نوع را با نقل داستانی از مرحوم حضرت آیت الله بهاالدینی «قدس سره» عرض می کنم.
روزی یکی از نزدیکان مرحوم حضرت آیت الله بهاءالدینی که مورد اطمینان است برایم نقل کرد که خدمت آقا بودم، صحبت از مسافرت و زیارت وجود مقدس امام رضا(علیه السلام) شد. گفتم چه خوب بود می رفتیم مشهد! آقا فرمود: برویم. گفتم: چه وقت؟ فرمود: الان.
عبا و عصای آقا را آوردم – مهیای سفر شدیم، ناگاه یادم آمد که هیچ پول ندارم – با خود گفتم، نکند آقا هم پول نداشته باشد. به خود گفتم بهتر است ماجرا را به آقا بگویم. عرض کردم آقا من هیچ پول ندارم، فرمود من هم ندارم، گفتم پس چه کار کنیم فرمود برویم. بدون پول حرکت کردیم از حسینیه آقا پیاده آمدیم تا سر خیابان، منتظر ماندیم ناگهان دیدیم از آخر خیابان چهارمردان جوانی با دوچرخه به سرعت می آید.
وقتی نزدیک آمد، ایستاد و کیسه ای پول به آقا داد و گفت: آقا این پول مال شماست، آقا بدون اینکه چیزی به او بگوید، خطاب به من فرمود: فلانی بگیر و برویم. این توکل به خدا که او در همه حال ناظر حالات و نیازهای مادی و معنوی بنده خود است و او رزاق همگان است، در همه انسانها یافت نمی شود و کمتر کسی است که تا این قدر متوکل علی الله باشد. ولی مردان خدا در همه امور زندگی خود، به مقام معیت با خدا رسیده اند و در امور مادی و زندگی خود هیچگونه دغدغه خاطر ندارند و همیشه خود را در محضر او می بینند و او را ناظر و رازق می بینند و به این معارف یقین دارند.


چهار نفر از حضرت سیدالشهدا علیه السلام برترند: پیامبر اکرم، حضرت على، فاطمه زهرا، حضرت امام حسن ـ صلوات اللّه علیهم أجمعین ـ در عین حال خداى متعال اختصاصاتى براى حضرت سیدالشهدا علیه السلام خواسته که مخصوص آن حضرت است. در این زمینه قصه اى از امام صادق علیه السلام روایت شده که بیان آن را لازم مى دانم.
روزى شخصى به یکى از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام اسحاق بن عمار گفت: من مى خواهم به حج بروم، نظرت چیست؟ او که دید این شخص بى بنیه و ضعیف است، گفت: تو مال حج نیستى و نمى توانى به حج بروى!
پس از آن، به دیدار امام صادق علیه السلام رفت و ماجرا را براى حضرتش نقل کرد. امام علیه السلام با شنیدن سخن اسحاق فرمودند: «ما أخلقک أن تمرض سنة؛ چه خوب و به جاست که یک سال بیمار شوى!» اسحاق، همان دم بیمار شد و بیمارى اش یکسال ادامه یافت. توجه داشته باشیم که ابن عمار مردى متدین بود، اما چون به جاى خیراندیشى نظر منفى داده، از نظر امام علیه السلام کیفرش این است که یک سال مریض باشد. بدین ترتیب حضرت صادق علیه السلام یادآورى کردند که حج از منزلت والایى برخوردار است و به همین اندازه نیز نباید کسى را از انجام این فریضه باز داشت.
عرفه و زائران امام حسین علیه السلام
از ارکان مهم حج، عرفه است، اما فضل عرفه محدود به سرزمین عرفات نیست.
در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است:
إن اللّه تعالى یوم عرفة ینظر إلى زوار قبر الحسین علیه السلام فیغفر لهم ذنوبهم و یقضی لهم حوائجهم قبل أن ینظر إلى أهل الموقف بعرفة؛ خدا در روز عرفه، پیش از آن که بر حاجیان [حاضر در] عرفه نظر [رحمت] افکند، به زائران امام حسین علیه السلام [به رحمت ]مى نگرد و گناهانشان را مى آمرزد و حاجت هایشان را برآورده مى سازد.
در روایات آمده است: مکه اولین خشکى بود که پدید آمد و از همین رو یکى از نام هاى مکه «أمّ القرى» است. سپس خدا سرزمین هاى دیگر را ایجاد کرد.
یکبار کعبه بر زمین هاى دیگر افتخار کرد و گفت: خدا اول مرا به وجود آورد، بعد زمین هاى دیگر را. از جانب خداى متعال خطاب آمد که ساکت باش! سرزمین کربلا از تو افضل است، زیرا تمام زمین ها روز قیامت از بین مى روند، مگر زمین کربلا که به بهشت انتقال مى یابد و در آن از درخشش فوق العاده اى برخوردار است.
راستى اگر بنا باشد کسى که در مورد حج رفتن درست نظر نداده جزایش یکسال مریضى باشد پس، در مورد حضرت سیدالشهدا علیه السلام چگونه خواهد بود؟ تمام این ها استثنائاتى است که خدا براى سید الشهدا علیه السلام قرار داده است.
بنابراین نباید کسى درباره امام حسین علیه السلام و دستگاه ماندگار و انسان ساز او مانع تراشى کند که ـ خداى ناکرده ـ مورد قهر الهى قرار گرفته، و سخت کیفر خواهد شد و اگر در این دنیا کیفر نبیند، به یقین در سراى دیگر کیفرى سخت و دردناک خواهد دید.
تعلیم و تربیت
تعلیم و تربیت، مطلب دیگرى است که در این بحث بدان اشاره مى کنیم. در روایات آمده که قرآن منبع اول و اصلى است و از آن به عنوان «ثقل اکبر» یاد شده است. همین کتاب بزرگ و ارجمند مى فرماید: «...أَقِیمُوا الدِّینَ...؛ دین را به پا دارید». دینى که در این آیه از آن یاد شده، دین اسلام و شامل اصول دین، فروع دین، احکام دین، اخلاق و آداب است. فرمان «أَقِیمُوا الدِّینَ» شامل همه کسانى مى شود که توان علمى و فرا گرفتن علم را داشته باشند و من و شما نیز مخاطب این فرمان الهى هستیم؛ بنابراین همه ما باید کارى کنیم که دین برپا داشته شود. اگر کسى از دین چیزى نمى داند باید به او یاد داد. باید کارى کرد که فرد فرد مردم اصول دین، احکام دین را مثل وظایف متقابل زن و شوهر، فرزند و پدر و مادر یاد بگیرند.
شهادت در راه تعلیم
حضرت صادق علیه السلام خطاب به خدا نسبت به امام حسین علیه السلام عرض مى کنند:
وبذل مُهجته فیک لیستنقذ عِبادک مِن الجهالة، وحیرة الضلالة؛ او (امام حسین علیه السلام ) جان و خون خود را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از وادى نادانى و سرگشتگى گمراهى وا رهاند.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام در حالى که مى دانستند فرزندان و برادران و اصحابشان، شهید مى شوند، روانه کربلا شدند.
راستى چرا خودشان را در معرض کشته شدن قرار دادند؟ مسلّم این است که حضرت خود را در راه دو چیز فدا کردند: اول این که کسانى را که با آموزه ها و اوامر و نواهى قرآن کریم و احکام اسلام بیگانه بودند، آشنا کنند. دوم این که روى برتافتگان از اهل بیت علیهم السلام را به سوى این راهنمایان و هادیان الهى راهنمایى و به آنان نزدیک گردانند.
همیشه این به عنوان واجب و فریضه در حد توان بر تک تک افراد واجب بوده و مى باشد. توضیحا عرض مى شود که اگر کسى بتواند به نحو احسن از انجام واجب کفایى برآید، این واجب از دیگران ساقط مى شود و در غیر این صورت، بر همگان واجب خواهد بود. اگر واجب کفایى باشد اما مَن به الکفایه نباشد، آن واجب کفایى واجب عینى مى شود.
احیاى امر اهل بیت علیهم السلام
مطلب دیگرى که بیانش را ضرورى مى بینم مسأله «إحیاى أمر» اهل بیت علیهم السلام است که این وظیفه نیز برعهده ماست. البته هرکس این وظیفه را بر عهده گرفته، به انجام رساند، مشمول دعاى امام رضا علیه السلام خواهد بود که این خود پاداش مضاعف به شمار مى رود. در روایت آمده است که امام رضا علیه السلام فرمودند:
رحم اللّه عبدا أحیا أمرنا؛ خداى رحمت کند کسى که امر ما را زنده کند.
ابوالصلت عرض کرد: احیاى امر شما چگونه ممکن است؟
امام علیه السلام فرمودند: یتعلّم علومنا و یعلّمها الناس؛ علوم ما [اهل بیت علیهم السلام] را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد.
تمام علوم اهل بیت علیهم السلام به صورت واجب کفائى باید یاد گرفته شوند، هدایت مردمِ منحرف از اسلام، و منحرف از دین، واجب کفایى است و اگر مَن به الکفایه نباشد، واجب عینى است.
عمل به واجب، عبادت برتر
اعمال، مراتب دارد و هر یک از آن ها از منزلت و پاداش برخوردار است و البته برترین عمل ها عملى است که در این روایت آمده است.
حضرت مى فرمایند:
ما عُبِد اللّه بشیء أفضل من العمل بما افترض اللّه على عباده؛ خدا به چیزى برتر از عملى که خدا بر بندگانش واجب کرده، عبادت نشده است.
بر اساس این روایت و فرمان الهى «أَقِیمُوا الدِّینَ» برپا داشتن دین، بر همگان در حال حاضر واجب عینى است، از این رو تا جایى که قدرت دارید در انجام این فرمان بکوشید، باشد که بهترین بندگان باشید.
امیدوارم به برکت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و برکت اهل بیت علیهم السلام خدا همه شما را بیش از پیش موفق و مؤید بدارد، ان شاء اللّه.


خداى متعال مى فرماید:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ» ؛ در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
اول: شیوه برخورد امام زمان(عجل اللّه فرجه) با مردم، در آغاز ظهور؛
دوم: وظیفه شیعه نسبت به امام زمان(عجل اللّه فرجه) در عصر غیبت.
با توجه به این که شما علما، فضلا و وعاظ محترمى که در این مجلس حضور دارید، روایات و مطالب فراوانى درباره امام زمان(عجل اللّه فرجه) مطالعه و درباره آن تحقیق کرده اید و دیدگاه هاى خود را نسبت به ابعاد مختلف این موضوع در سخنرانى ها و یا نوشته هاى خود بیان کرده اید، با پرسش هایى که در این زمینه وجود دارد و یا شبهاتى که نسبت به روایات مربوطه به ذهن مى رسد آشنا هستید. من نیز با توجه به تحقیقاتى که درباره روایات مختلف مربوط به مسأله ظهور امام زمان(عجل اللّه فرجه) داشته ام بر اساس برداشتم به این مطلب مى پردازم.
بایسته تحقیق
براى ارائه پاسخ صحیح به این سؤال که شیوه برخورد امام زمان(عجل اللّه فرجه) با مردم هنگام ظهور چگونه است، باید روایاتى را که با مضامین مختلف در این زمینه وارد شده است بررسى کنیم تا ابتدا روایات صحیح را از ضعیف بازشناسیم، آن گاه بر اساس روایات صحیح و معتبر، پاسخى مستند و علمى ارائه دهیم.
با توجه به تحقیقاتى که در زمینه روایات مربوط به این بحث انجام داده ام به این نتیجه رسیده ام که در منابع روایى دو دسته روایات در این باره نقل شده است:
دسته اول: روایات صحیح و معتبر؛
دسته دوم: روایات ضعیف و غیر معتبر.
بر اساس روایات دسته اول که معتبر است، شیوه آن حضرت در برخورد با مردم همانند سیره جد بزرگوارشان حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و حضرت امیرمؤمنان علیه السلام خواهد بود، یعنى برخورد ایشان با مردم بر پایه مدارا، مهرورزى و چشم پوشى از خطاها استوار است.
از دیدگاه روایات دسته دوم که غیر معتبر است، آن حضرت با شمشیر و قدرت با مردم برخورد خواهد کرد که توضیح آن در پى خواهد آمد.
علامه مجلسى ـ رضوان اللّه علیه ـ هر دو دسته روایات را ذکر کرده است که علما و فضلاى حاضر در مجلس ملاحظه و مطالعه کرده اند. البته ایشان به صورتى که بیان شد آنها را دسته بندى نکرده است.
در مجموع روایات دسته دوم که به برخورد قهرآمیز آن حضرت با مردم اشاره دارد، حتى یک روایت صحیح وجود ندارد، زیرا بر اساس منابع رجالى معتبر، تمام راویان این دسته روایات، ضعیف یا مجهول هستند و برخى از آنان از بنى امیه و برخى شرابخوار معرفى شده اند. از این رو نیازى به پرداختن به نمونه هایى از روایات دسته دوم احساس نمى شود.
وانگهى اگر شما اهل علم از میان روایات دسته دوم، روایتى یافتید که از جهت سند معتبر باشد، ارائه دهید تا ما نیز استفاده کنیم.
روایات صحیح

ادامه مطلب...

حال که دانستیم عزاداران سیدالشهدا علیه السلام همانند خود آن حضرت استثنایى اند، قدر بدانیم وبکوشیم حق این نعمت را ادا کنیم. همان طور که امام حسین علیه السلام دست به فداکارى هاى گوناگون زدند وبسیارى از اهانت ها را به جاى اصحابشان تحمل فرمودند بکوشیم ما نیز با اقتدا به آن حضرت، اهانت ها وسختى هاى روحى را در راه ایشان به جان بخریم. بسیارى از ما براى اقامه شعائر حسینى خستگى وبى خوابى را تحمل مى کنیم واز جسم وپول خود مایه مى گذاریم ولى رنج هاى روحى واهانت ها وشماتت ها را تحمل نمى کنیم. اگر کسى بر ما خرده گرفت که عزادارى خرافات است، وموجبات تمسخر دشمنان را فراهم مى کند، نباید دلسرد شویم وبگوییم زخم زبان از زخم تیغ بدتر است.
آرى بدتر است ولى باید این زخم زبان ها را هم مانند مولایمان بر خود هموار کنیم وخم به ابرو نیاوریم.
تحمل این زخم زبان ها در راه امام حسین علیه السلام عزت دو جهان است واگر شماتت ها را در این راه تحمل کردیم مشمول دعاى خیر ائمه ـ از جمله همین دعاى یاد شده ـ مى گردیم، وتفاوتى ندارد که این خرده گرفتن ها از سوى دشمنان باشد یا غیر آنها.
چه بسا بعضى، عزادارى را نوعى بى فرهنگى مى دانند وبر عزاداران خرده مى گیرند وآنان را مسخره مى کنند. چنین کسانى بى شک نگون بخت ترین افراد عالم مى باشند. سعى کنیم هرچند جواب این افراد نادان وعیب جو را مى دانیم تحمل کنیم وبه آنان پاسخ ندهیم. البته فراموش نکنیم که خدا هرچند از حق خود گذشت مى کند، از توهین به دستگاه سیدالشهدا علیه السلام ومبارزه با آن در نمى گذرد. دست خدا پشت این عزادارى هاست ومشیت الهى بر این تعلق گرفته است که این دستگاه هرساله جلوه ورونق وآوازه بیشترى پیدا کند. تمام زیارات رسول خدا وائمه اطهار علیهم السلام که از ناحیه اهل بیت علیهم السلام وارد شده است (وبى شک گفتار اهل بیت گفتار خدا مى باشد) ولى در عین حال زیارت عاشوراى امام حسین علیه السلام مستقیماً به صورت حدیث قدسى از جانب ذات بارى تعالى نازل شده است واین نکته از میان زیارات چهارده معصوم علیهم السلام فقط به امام حسین علیه السلام اختصاص دارد.
عزاى طویریج که از سنت هاى دیر پا وحسنه است ودر بسیارى از نقاط جهان برگزار مى شود، در عاشوراى امسال ساعت ها طول کشیده است. مى گویند مرحوم سید بحرالعلوم در زمان مرجعیت خود یک روز عاشورا در محل گذر دسته عزادارى طویریج ایستاده بود وعزاداران را تماشا مى کرد وسینه مى زد. ناگهان حاضران مشاهده کردند که ایشان یکباره منقلب شدند وعمامه را بر زمین زدند ودر میان عزاداران رفته، شروع کردند به «حسین، حسین» گفتن وسینه زدن. پس از پایان عزادارى اطرافیان اعتراض کردند که: آقا این کار مناسب شأن شما نبود. فرمود: چه کنم، همان طور که نگاه مى کردم یکباره مولایم آقا امام زمان «عجل اللّه تعالى فرجه الشریف» را وسط جمعیت مشاهده کردم.
وقتى حضرت ولى عصر «عجل اللّه تعالى فرجه الشریف» پس از گذشت بیش از هزار سال در مراسم عزادارى شرکت مى کنند تکلیف کسانى که این عزادارى ها را مسخره مى کنند معلوم مى شود.
بکوشیم ما نیز چون مولایمان در تحمل دشوارى هاى روحى وجسمى استثنایى باشیم. ان شاءاللّه خداى متعال همه دوستداران، زائران، عزاداران آن حضرت را به برکت خود سیدالشهدا علیه السلام مشمول رحمت واسعه خود قرار دهد.


عزاداران ودوستان امام حسین علیه السلام نیز همانند آن حضرت استثنا هستند. سوگواران، زائران، وخادمان آن حضرت، کسانى که نام ویاد ایشان را زنده نگاه مى دارند وکسانى که بر مصائب جانسوز ایشان اشک مى ریزند پاداش بى مانندى در انتظار آنهاست واهل بیت علیهم السلام به نحوى استثنایى با آنان برخورد کرده اند. معاویه بن وهب مى گوید:
براى تشرف به محضر امام صادق علیه السلام اجازه گرفتم. وقتى وارد شدم دیدم آن حضرت مشغول نماز هستند. منتظر نشستم تا نماز ایشان تمام شد. پس از پایان نماز آن حضرت شروع به مناجات با خدا نمودند وعرضه داشتند: «اى کسى که ما را به کرامت و وصایت ممتاز کرد وبه ما وعده شفاعت داد وعلم گذشته وآینده را به ما عطا نمود... من وبرادرانم را بیامرزد که براى نیکى به ما وبه امید به دست آوردن پاداشى که در ایجاد پیوند با ما نهاده اى ونیز شاد کردن دل پیامبرت ـ که درود تو بر او وخاندنش باد ـ وفرمان بردارى از ما وخشمگین کردن دشمنان ما وبه دست آوردن خشنودى ات اموال خود را صرف کردند... [بار پروردگارا] پس از جانب ما خشنودى ات را پاداش آنان قرار ده ودر شبان وروزان پاسشان دار... وبا آنان همراه باش وشر هر ستمگر سرکش وهر آفریده ناتوان یا نیرومند ونیز شر شیاطین جن وانس را از آنان به دور دار وبه آنان که ما را بر فرزندان واهل وخویشان خود ترجیح دادند بهتر از آنچه انتظار دارند، عطا کن. خدایا... بر آن چهره هایى که آفتاب رنگشان را دگرگون کرده رحمت کن وآن گونه هایى را که بر قبر اباعبداللّه نهاده مى شود مورد رحمت قرار ده وآن دیدگانى را که به مهر ما گریان مى شوند مشمول مهر خود قرار ده وآن دل هایى را که براى ما بى تاب شد وسوخت مشمول مهر خود گردان وفریادهایى را که براى ماست مشمول رحمت خود ساز. پروردگارا، من این جان ها واین تن ها را تا زمانى که در روز تشنگى در کنار حوض [کوثر] ملاقاتشان کنیم، به تو مى سپارم». حضرت همان طور که در حال سجده بودند پیوسته این دعا را مى خواندند. وقتى مناجات ایشان به پایان رسید عرضه داشتم: فدایت شوم، اگر این دعایى که از شما شنیدم در حق کسى مى بود که اصلاً خدا را هم نمى شناخت به گمانم که آتش دوزخ را بهره اى در او نبود...[


عاشورا استثنائات بسیارى دارد. سوگوارى هایى که ما براى امام حسین علیه السلام انجام مى دهیم براى هیچ یک از معصومین انجام نمى دهیم. خود معصومین هم چنین چیزى را نخواسته اند وبا ماجراى امام حسین علیه السلام وعاشورا به شکلى استثنایى برخورد کرده اند. خداى متعال اراده فرموده است که ماجراى عاشورا از همه جهت استثنایى وبى مانند باشد.
خود امام حسن مجتبى علیه السلام خطاب به برادر بزرگوارشان فرموده اند:
لا یومَ کیومک یا أبا عبداللّه؛ یااباعبداللّه هیچ روزى همانند روز [مصیبت بارِ] تو نیست.
از این رو «تعبیر کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا» که بر سر بعضى زبان هاست ـ هرچند براى آن توجیهاتى گفته مى شود ـ چون در گفتار پیشوایان ما نیامده صحیح نیست. از روایات ائمه معصوم علیهم السلام به روشنى دریافت مى شود که هیچ زمینى حتى کعبه به قداست وشرافت کربلا نمى رسد وهیچ روزى همانند عاشورا نیست. در روایت آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:
خداى تبارک وتعالى برخى از زمین ها وآب ها را بر برخى از زمین ها وآب ها برترى بخشید. پس از آن برخى از زمین ها فخر فروشى کردند وبه این جهت وبه جهت خوددارى از فروتنى در برابر خدا کیفر شدند وخدا مشرکان را بر کعبه مسلط نمود وآب شورى را روانه زمزم کرد که مزه آن را ناگوار ساخت. اما زمین کربلا وآب فرات اولین زمین وآبى بودند که خداى تبارک وتعالى را تقدیس کردند. از این رو خدا نیز به آنها برکت داد وبه سرزمین کربلا فرمود: سخن بگو که خدا تو را برترى بخشیده است، در حالى که آب وزمین ها به همدیگر فخر فروشى مى کنند. زمین کربلا گفت: من زمین مقدس ومبارک خدایم که خاک وآب من مایه شفا [وبهبود] است. البته فخر نمى فروشم ودر برابر کسى که مرا چنین آفریده است فروتن وخوارم وبر زمین هایى که مرتبه پایین ترى دارند فخر نمى فروشم بلکه خدا را سپاس مى گزارم. سپس خدا به سبب فروتنى وسپاسگزارى زمین کربلا، آن را با امام حسین علیه السلام ویارانش کرامت وبزرگى بخشید.
در این روایت آمده است که زمین کعبه افتخار کرد اما بر کربلا افتخار نکرد، با این حال خدا آن را سرزنش کرد وآب شیرین زمزم را ـ که از حواشى کعبه است ـ شور ساخت. گویا خداى متعال مى خواهد نشان دهد که افتخار فقط از آن کربلاست.
نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمودند:
روزى سرزمین مکه به خود بالید وگفت: خدا خانه اش را روى من قرار داده ومردم از دور ونزدیک به سمت من مى آیند. منم که حرم امن الهى هستم. خداى متعال او را ملامت کرد وگفت: به عزت وجلالم سوگند، فضیلت تو نسبت به فضیلت وشرافت سرزمین کربلا همانند آب موجود بر سر یک سوزن خیس نسبت به دریاست. اگر سرزمین کربلا نبود تو را برترى نمى دادم واگر آنچه در کربلاست نبود اصلاً تو را نمى آفریدم وخانه اى را که بدان فخر مى کنى خلق نمى کردم. آرام بگیر وبدون سرپیچى وخودخواهى دنباله و وابسته اى فروتن، خوار، سرافکنده براى سرزمین کربلا باش وگرنه تو را مسخ مى کنم ودر آتش دوزخ مى افکنم.
از روایات معصومین علیهم السلام آشکارا دریافت مى شود که: «لا ارض ککربلا ولا یوم کعاشورا». چه لزومى دارد که انسان سخنى بر خلاف فرمایش معصومین علیهم السلام بگوید وآن گاه درصدد توجیه آن برآید؟ به هر حال زمین کربلا زمینى بى مانند واستثنایى است وروز عاشورا هم از استثنائات است.


اما این اهانت ها به همین جا ختم نمى شود واهانت هایى که متوجه آن حضرت شد فراوان بود. برخى از این اهانت ها مربوط به قبل از جنگ، برخى مربوط به زمان جنگ، ودسته اى دیگرى مربوط به بعد از جنگ بود.
براى نمونه قبل از جنگ شخصى از لشکر مقابل نزد خیمه ها آمد وفریاد زد: أین الحسینَ؛ حسین کجاست؟ با این که تمام اصحاب وبنى هاشم حضور داشتند خود حضرت پاسخ دادند: من حسینم. آن مرد به حضرت گفت: بشارت باد تو را به آتش که هم اکنون وارد آن خواهى شد. امام فرمودند: [نه،] بلکه بشارت باد مرا به پروردگارى مهربان وشفاعتگر که خواسته ام را اجابت مى کند. تو کسیتى؟ گفت: من محمدبن اشعث هستم.
او برادر جعده قاتل امام حسن مجتبى علیه السلام بود که خداى متعال در همان لحظه عقوبتش کرد: هنگامى که مى خواست بپیچد پایش در رکاب اسب گیر کرد وبر زمین کشیده شد وبه درک واصل گردید.
وقتى حضرت مى خواستند به نماز بایستند، یکى از لشکریان دشمن به نام حصین بن نمیر فریاد زد: نماز تو [که] قبول نیست [براى چه نماز مى خوانى؟!] حبیب بن مظاهر به او گفت: اى نابکار، گمان مى کنى نماز فرزند رسول اللّه قبول نیست ونماز تو پذیرفته مى شود؟
مانند چنین اهانت هایى در حق قمر بنى هاشم، حبیب، بریر، و.... انجام نشد وفقط حضرت بودند که این زخم زبان ها را ـ که از زخم تیغ بدتر بود ـ تحمل کردند.
اینها مربوط به پیش از جنگ بود. در هنگام جنگ نیز اتفاقاتى که براى آن حضرت افتاد، براى هیچ یک از یارانشان صورت نگرفت. البته در این جا از حوادث هنگام جنگ مى گذرم، فقط همین قدر مى گویم که ارباب مقاتل درباره این لحظه گفته اند:
فرقةٌ بالسیوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا؛ گروهى با شمشیر، گروهى با نیزه، عده اى با سنگ، وعده اى با چوب وعصا آن حضرت را فرا گرفتند.
در حالى که حضرت هرگز اجازه ندادند چنین رفتارى با اصحابشان انجام شود. این مطلب مربوط به زمانى است که حضرت هنوز سوار بر اسب بودند. هنگامى که حضرت بر زمین افتادند نیز این ماجرا تکرار شد وپیش از آن که حضرت بر زمین بیفتند، در روایت آمده است که یک تیر در حلق مبارک ایشان فرو رفت.
مرحوم شیخ جعفر شوشترى ـ از علما ومجتهدان بزرگ ـ فرموده است: اگر چند دقیقه به امام حسین علیه السلام مهلت مى دادند ایشان جان تسلیم مى کردند واصلاً به این کارها حاجت نبود. اما در آن لحظات آخر نگذاشتند ایشان به آسودگى جان بسپارند.
در این جا ماجراى شمر وبر زمین افتادن امام را نمى گویم؛ چرا که به راستى انسان نمى تواند حتى اندکى از حق این مصیبت عظیم را ادا کند. این مسائل در شهادت رسول خدا، حضرت امیر، امام حسن مجتبى علیهم السلام یا حتى در شهداى کربلا رخ نداده وفقط از اختصاصات آن حضرت است.
ما نمى توانیم مصیبت کربلا وعمق این فاجعه را تصور کنیم. خیلى از مسائل هم به دست ما نرسیده وبسیارى از کتب مقاتل وتواریخ در گذر زمان از بین رفته، یا به شعله هاى آتش سپرده شده است. فقط یک عنوان کتاب که در قم تألیف شده وبنابه نقل شیخ طوسى ده هزار برگ (بیست هزار صفحه) مطلب داشته است، به طور کامل سوزانده شده وحتى یک خط از آن هم بر جا نمانده است. غرض این که از قضایاى عاشورا، آنچه به دست ما رسیده فقط قسمتى از وقایع کربلاست.


امام علیه السلام اجازه ندادند به اجساد شهدا جسارت واهانت شود، ولى تمام اهانت ها را خودشان به جان خریدند. در همه جنگ ها معمولاً سربازان مورد اهانت قرار مى گیرند وسرداران وفرماندهان در معرض اهانت قرار نمى گیرند،یا کم تر قرار مى گیرند. اما در این جا هم امام حسین علیه السلام استثنا هستند. ایشان مانع هرگونه اهانت احتمالى دشمنان به پیکر شهیدان شدند، ولى خود آماج انواع اهانت ها وجسارت ها قرار گرفتند. ایشان آخرین کسى بودند که به شهادت رسیدند وهنگامى که بدن مطهر حضرت بر خاک گرم کربلا افتاد هیچ یک از یاران باوفایشان نبود تا مانع جسارت دشمنان شود، بدن مطهرشان را به خیمه ها بیاورد، یا سر مبارکشان را به دامن بگیرد. آن حضرت خودشان را سپر بلاى تمام شهیدان نمودند....
آب خواستن از دشمنان
یکى از اهانت هاى فراوانى که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به جان خریدند، آب خواستن از دشمنان بود. امام عقل کامل است، وبه خوبى مى داند که آب خواستن از دشمنِ پیش رو آن هم از طریق بالاترین مقام نظامى چه قدر براى آن فرمانده ولشکریانش مایه سرشکستگى است. از طرفى اظهار چنین تقاضایى از اشخاص لئیم براى نفس با کرامتِ یک انسان ارجمند وبزرگوار، فوق العاده سنگین ودشوار است، وهرچه نفس او بزرگوارتر باشد این کار برایش تلخ تر وناگوارتر خواهد بود. روز عاشورا این امکان وجود داشت که به جاى سیدالشهدا علیه السلام، دیگران از دشمن آب بخواهند، ولى در تاریخ هرگز نشنیده ایم که على اکبر، حضرت عباس، بریر، زهیر، حبیب، یا جُون، از دشمن آب خواسته باشند. حضرت سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا چندین بار از دشمنان تقاضاى آب کردند. شاید حکمت تکرار این تقاضا اتمام حجت بر دشمنان ونشان دادن عمق فاجعه وشدت انحطاط روحى آنان بود. آن حضرت این تکلیف شاق را انجام دادند واین اهانت را به جان خریدند تا یارانشان مورد این اهانت قرار نگیرند.
این مطلب نیز از استثنائات قضیه کربلاست، خدا مى داند تحمل چنین اهانتى بر دل آقا چقدر دشوار بود....


یکى از استثنائات سیدالشهدا علیه السلام که تاکنون کم تر کسى بدان پرداخته است، به نبردهایى مربوط مى باشد که در روز عاشورا رخ داد. در طول تاریخ، جنگ ها ودرگیرى هاى فراوانى رخ داده وستم هاى بسیارى، پیش از ماجراى کربلا وپس از آن، در نقاط گوناگونى از جهان صورت گرفته است.
در هیچ یک از جنگ هاى تاریخ دیده نشده است که فرمانده سپاه بر بالین یکایک سربازان بیاید ومانعِ اهانت دشمن به سرباز به خون خفته شود. اما در کربلا امام حسین علیه السلام هنگامى که یکى از اصحاب بر زمین مى افتاد فوراً خودشان را به بالین وى مى رساندند واین از استثنائات سیدالشهدا علیه السلام است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله با این که از امام حسین علیه السلام برترند در جنگ ها چنین رفتار نمى کردند وحضرت امیرالمؤمنان على علیه السلام نیز در سه جنگى که بر ایشان تحمیل شد چنین روشى اتخاذ نکردند وقانون جنگ نیز چنین چیزى را اقتضا نمى کند. اما یکى از استثنائات سیدالشهدا علیه السلام این است که بر بالین تک تک شهدا مى آمدند ومانع هرگونه اهانت احتمالى دشمنان به پیکر مطهر شهدا مى شدند. آن حضرت بر بالین زهیربن قین، حبیب بن مظاهر، قاسم بن حسن، حضرت قمر بنى هاشم وکلیه شهیدان آمدند وهمه شهیدان از حربن یزید ریاحى ـ که شیخ عشیره بود ـ تا «جون» غلام سیاه از این مزیت بى بهره نماندند. چراکه آن حضرت آخرین کسى بودند که به شهادت رسیدند وحتى عبداللّه بن الحسن علیهماالسلام نیز ـ که پیش از امام حسین علیه السلام بر زمین افتاد ولى پس از آن حضرت به شهادت رسید ـ نیز از این قاعده مستثنا نیست وحضرت بر بالین وى نیز آمدند.
هم در روایات ائمه علیهم السلام وهم در گفتار مورخان وناقلان واقعه کربلا وکسانى چون حمیدبن مسلم ـ که روى بلندى ایستاده بود ـ این نکته آمده است که امام حسین علیه السلام در واقعه عاشورا سوار بر اسب مراقب اوضاع بودند وبه محض آن که شهیدى بر زمین مى افتاد مانند باز شکارى (کالصّقرِ المنقضّ) فورا بر سر بالین وى حاضر مى شدند.
شهداى واقعه کربلا در لحظه اى بر زمین مى افتادند که از آنها رمقى بیشتر باقى نمانده بود وحتى اگر آنان را نمى کشتند، بعد از کمى جان مى سپردند؛ زیرا انبوه ضربات تیر ونیزه وشمشیرى که از همه سو به بدن آنان اصابت کرده بود وخستگى وتشنگى شدید ومبارزه با لشکریان زیاد با جنگ افزارهاى کثیر آن زمان که از آن جهت آنها را به کوه آهن توصیف کرده اند کافى بود تا آنان را از پاى درآورد. ولى حضرت در حالى خود را به بالین آن شهید مى رساندند که هنوز نیمه جانى در بدن او باقى بود. حضرت با دشمنان مى جنگیدند وپیکر شهید را شخصا به خیمه ها مى آوردند یا دستور مى دادند که آن را به خیمه برسانند.
تنها استثنا در این مورد بدن حضرت اباالفضل بود که حضرت به دلایلى ایشان را به خیمه ها نرساندند. حضرت ابالفضل که سالارى یاران ابا عبداللّه الحسین علیه السلام را بر عهده داشتند، هرچند برادر امام حسین علیه السلام بودند، خود را خادم ایشان مى دانستند. شاید بنا بوده است که بدن این برادر همچون بدن مطهر حضرت در وسط جبهه نبرد باقى بماند وایشان که در هیچ حالتى از همراهى وپشتیبانى آن حضرت کوتاهى نکردند، در این مسئله نیز همانند حضرت باشند. شاید هم مشیّت الهى این بوده است که آن حضرت مثل خود حضرت سیدالشهدا علیه السلام قبّه وبارگاه مستقلى داشته باشند که ملجأ ومزار عام وخاص باشد.
حضرت در لحظه افتادن هر کدام از شهدا به بالین او مى آمدند، سر او را به دامن مبارک مى گرفتند، خاک ها وخون ها را از چهره اش پاک مى کردند، احیاناً با او سخن مى گفتند، برایش دعا مى نمودند، وسرانجام آن شهید در حالى جان مى داد که سرش در دامان مولایش سیدالشهدا علیه السلام بود....
چه کسى مى تواند تصور کند که براى آن شهید چه قدر ارزشمند بود که در لحظه جان دادن سرش در دامان مولایش باشد؟ زهى شرف که روح انسان در حالى از بدن مفارقت کند که انسان همنشین وهمسخن همچون مولایى باشد! چه سعادتى از این بالاتر که انسان در رکاب سیدالشهدا علیه السلام کشته شود ودر لحظه آخر کسى چون امام حسین علیه السلام از او خشنود باشند؟ چه دنیایى از دنیاى این افراد بهتر وچه آخرتى از آخرت اینان بالاتر؟ خوشا به حالشان وچه جایگاه والایى نزد خداى متعال ورسول خدا صلى الله علیه و آله دارند وگوارایشان باد. کاش ما نیز بودیم وبه این فوز عظیم دست مى یافتیم....
جاى شگفت نیست که مى بینیم اصحاب حضرت براى شهادت لحظه شمارى مى کردند واز یکدیگر سبقت مى گرفتند وچه بسا سرخوش وشادمان با یکدیگر شوخى مى کردند. در حقیقت حضرت سیدالشهدا علیه السلام چنین روحیه هاى بلند واستوارى در آنان ایجاد کرده بودند واز سوى دیگر شوق جان دادن در دامان آن حضرت آنان را چنان مشتاق کرده بود که سراز پا نمى شناختند. بیهوده نیست که حضرت خود درباره اصحابشان فرموده اند:
إنّی لا أعلَمُ اصحاباً أوفى ولا خیراً من أصحابی؛ من هیچ یارانى بهتر وباوفاتر از اصحاب خود نمى شناسم.
در حقیقت اصحاب آن حضرت نیز یکى دیگر از استثنائات دستگاه سیدالشهدا علیه السلاممى باشند.
مورخین ذکر کرده اند در شب عاشورا وقتى بُرِیر شروع کرد به مزاح وشوخى کردن با عبدالرحمان، عبدالرحمان به او گفت: اى بُرِیر، مى خندى؟ اکنون زمان خنده ومزاح نیست.
بُرِیر گفت: خاندانم به خوبى مى دانند که من نه در جوانى ونه اکنون که پیر شده ام هیچ گاه شوخى وخنده را دوست نداشته ام. اما اکنون از سر شادمانى وبشارت است که شوخى مى کنم. به خدا قسم که مدتى بیشتر نمانده است که با شمشیرهاى مان با این قوم ملاقات کنیم وپس از آن در نعمت هاى جاویدان بهشت متنعم خواهیم بود.
بُرِیر فقیه وعالم مجتهدى بود که حتى در ایام جوانى نیز با شوخى میانه اى نداشت، اما اکنون در کهنسالى چه شده است که با عبدالرحمن از در مزاح در آمده است؟ ظاهر روایت نشان مى دهد که شوخى بریر از شوخى هاى مربوط به جوانان بود که با شأن وسن وسال بریر تناسبى نداشت. از همین رو بود که اعتراض عبدالرحمن را باعث شد. به هر حال این مطلب از وجد فوق العاده بُرِیر و روحیه بالاى شهدا کربلا حکایت مى کند والبته آنان این روحیه را از سیدالشهدا علیه السلام کسب کردند. کسانى چون بریر مشاهده مى کردند که هر چند اصحاب دیگر حضور دارند، سیدالشهدا علیه السلام خود شخصاً به بالین هر شهید مى روند واو را مورد لطف وعنایت قرار مى دهند. آنها نیز براى درک چنین فیض ومنزلتى لحظه شمارى مى کردند.