سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...
نظر

دامنه فضایل اخلاقی بسیار گسترده است. اگر آداب را نیز به آن بیفزاییم با توجه به تفاوت های آداب هر مجلس و محفلی از مجلس و محفل دیگر یا محیطی با محیطی دیگر، می توان گفت که نمی توان همه آن را شمارش کرد. با این همه برخی از فضایل هستند که به عنوان امهات و اصول بنیادین اخلاقی مطرح هستند.
امام حسن(ع) مکارم اخلاقی را ده چیز برمی شمارد که اگر کسی این ده فضیلت اخلاقی را در خود فراهم آورد می توان او را انسانی دارای مکارم اخلاقی برشمرد. البته مهم ترین نکته این است که این ده فضیلت می بایست در شخص به صورت ملکه و منش درآمده باشد و مجموعه این هاست که تاثیرگذار خواهد بود؛ هرچند که هر یک از آن ها به تنهایی دارای ارزش و اعتبار بسیار بزرگی است، ولی آن چه شخصیت کامل اخلاقی را می سازد اجتماع این ده فضیلت در انسان به شکل کمالی و منش و ملکه است.
کرامت در برابر دنائت و پستی یکی از مفاهیم معروف این اصطلاح است که جلوه های بسیاری دارد. از جمله جلوه های آن می توان در رفتار اجتماعی اشاره کرد. آن حضرت(ع) در تبیین این مفهوم و معنای کرامت می فرماید: قیل له(ع) ما الکرم؟ قال: الابتداء بالعطیه قبل المساله و اطعام الطعام فی المحل. قیل فما الدنیئه؟ قال: النظر فی الیسیر و منع الحقیر؛ از امام مجتبی(ع) سؤال شد: کرم چیست؟ فرمود: آغاز به بخشش نمودن پیش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطی. سؤال شد: دنائت و پستی چیست؟ فرمود: کوچک بینی و دریغ از اندک. (همان، ص 522)
در این عبارت یکی از تجلیات کرامت اخلاقی در زندگی را آن حضرت(ع) تبیین کرده است تا دانسته شود که کرامت ارتباط تنگاتنگی با مسئله بزرگواری و انفاق مالی نیز دارد. به این معنا که کرامت را نمی بایست تنها در روی خویش جست، بلکه در گذشت و بخشش از همه چیز می بایست آن را معنا کرد. کسی که بزرگوار است تنها در روی خویش آن را به نمایش نمی گذارد بلکه بخشش او همه جنبه ها را از جمله مالی و جانی را دربر می گیرد و شخص بزرگوار نسبت به همه چیز اهل بخشش است و در چیزی بخل روا نمی دارد. او در بخشش علم و مال و دانش نیز بزرگوار و اهل کرم است.
همان گونه که اهل کرامت و کرم، اهل بخشش هستند، در مقابل، اهل دنائت نه تنها بخشش نمی کنند بلکه نسبت به بخشش دیگران نیز شکرگزار و سپاسگزار نیستند. امام حسن(ع) در این باره می فرماید: اللوم ان لاتشکر النعمه؛ پستی آن است که شکر نعمت را نکنی. (تحف العقول، ص 323)
امام حسن(ع) ده اصل اساسی در حوزه اخلاق را اموری می داند که بیشتر مرتبط با مسایل اجتماعی و رفتاری است. آن حضرت(ع) می فرماید: مکارم الاخلاق عشره: صدق اللسان و صدق الباس و اعطاءالسائل و حسن الخلق و المکافات بالصنائع و صله الرحم والتذمم علی الجار، معرفه الحق للصاحب و قری الضیف و راسهن الحیاء؛ مکارم و فضایل اخلاق ده چیز است:

1- راستگویی

بنیاد همه خیرها در صدق و صداقت و راستگویی و بنیاد همه بدبختی ها و زشتی ها در دروغگویی است. از این رو در قرآن، خداوند عذاب سخت را به دروغگو وعده داده و آن را از گناهان کبیره شمرده است.
                                    ادامه مطلب...

براساس آموزه های قرآنی و روایی، شناخت راه حق و باطل، درستی از نادرستی و نیز راستی از کژی جز به کتاب الله تکوینی و تدوینی میسر نیست؛ چرا که انسان، گرفتار دنیایی است که ظواهر فریبنده آن، آدمی را گمراه می کند و اجازه نمی دهد تا از دام متشابهات برهد و به ریسمان استوار محکمات بیاویزد؛ زیرا فاصله میان حق و باطل چنان کوتاه است که می توان از آن به حرکت روی لبه تیز شمشیر تعبیر کرد. از این رو حضرت امام حسن(ع) در بیان فاصله کوتاه هدایت تا گمراهی یا حق تا باطل می فرماید: بین الحق و الباطل اربع اصابع، ما رایت بعینیک فهو الحق و قدتسمع باذنیک باطلا کثیرا؛ بین حق و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینی حق است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیاری را بشنوی. (همان، ص 922)
به این معنا که به شنیده ها نمی توان اعتماد کرد و آن چه به چشم می بینی حق است که می توان به آن اعتماد کرد. اما مشکل این جاست که بسیاری از دانش ها و معارف بشری از راه گوش به دست می آید. از این رو در قرآن همواره سمع بر بصر مقدم شده است؛ چرا که این ابزار شناختی، مهم ترین و اصلی ترین و اساسی ترین ابزار شناخت آدمی است. با این همه بسیاری از شنیده ها غیرقابل اطمینان و استناد و اعتماد است. از سوی دیگر، آن چه به چشم هم دیده می شود، بسیاری از آن ها نیز مظاهر فریبنده ای است که جلوه هایی از دنیاست و زینتی برای آن است نه برای انسان تا بدان اعتماد کند. این جاست که تنها برای شناخت حق می بایست به عقلی اعتماد و تکیه کرد که ریشه در خاک دل تقوا دارد.
شناخت حق هر چند که در کلام پیشین آن حضرت(ع) به نظر ساده نمایانده شده است، ولی خود آن حضرت(ع) در بیان سختی راه دست یابی به هدایت و حق می فرماید: به یقین بدانید که شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن که صفت هدایت را بشناسید و هرگز به پیمان قرآن تمسک پیدا نمی کنید تا کسانی را که دورش انداختند بشناسید و هرگز قرآن را چنان که شایسته تلاوت است تلاوت نمی کنید تا آنها را که تحریفش کردند بشناسید، هرگاه این را شناختید بدعت ها و برخود بستن ها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید که آن که اهل هوی است چگونه سقوط خواهد کرد. (همان، ص 722)
بنابراین، شناخت حق و باطل و هدایت و ضلالت بسیار سخت و دشوار است و نیازمند آن است که انسان همه وجود و فطرت پاک و الهی خویش را به کار گیرد و با تمام توش و توان الهی سرشته در ذات خویش، با تمسک و توسل به عنایت و فضل الهی و توکل بر او و پیروی و اطاعت از اسوه های کامل و نیک، گام بردارد تا از دوزخ هواهای نفسانی دنیا و وسوسه های شیطانی ابلیس رهایی یابد و به سلامت به دارالسلام جنت رضوان و ذات درآید.


امام حسن(ع) راه رستگاری را در پیروی از سنت و سیره پیامبر(ص) و قرآن می داند و ادامه پیروی و حضور پیامبر(ص) را در خلفای به حقی می شمارد که نفس و جان آن حضرت(ص) می باشند. به این معنا که خداوند فرمان داده است که از پیامبر(ص) اطاعت و پیروی شود. حضور پیامبر(ص) پس از رحلت و وجوب اطاعت و پیروی از آن حضرت(ص) با پیروی از کسانی تحقق می یابد که جان و نفس آن حضرت(ص) به حکم آیه مباهله یعنی آیه 16 سوره آل عمران هستند. بنابراین، اطاعت از خلیفه رسول الله(ص) به معنای اطاعت از خود پیامبر(ص) است. اما این خلیفه رسول الله(ص) که در حقیقت ادامه حضور آن حضرت(ص) می باشد، چه کسی یا کسانی هستند؟ آن حضرت(ع) در پاسخ به این پرسش می فرماید: و انما الخلیفه من سار بسیره رسول الله(ص) و عمل بطاعه الله و لعمری انا لاعلام الهدی و منارالتقی؛ خلافت فقط از آن کسی است که به روش رسول خدا(ص) برود و به طاعت خدا عمل کند و به جان خودم سوگند که ما اهل بیت، نشانه های هدایت و جلوه های پرفروغ پرهیزگاری هستیم. (تحف العقول، ص 323).
بنابراین، نمی توان هر مدعی خلافت را پذیرفت و او را به عنوان جانشین و خلیفه پیامبر(ص) معرفی کرد و حضور هر کسی غیر از جان و نفس آن حضرت(ص) نمی تواند به معنای حضور پیامبر(ص) و وجوب اطاعت و پیروی از آن حضرت(ص) باشد. این جاست که شناخت حق از باطل سخت و دشوار می شود و راه فریب و نیرنگ هموار می شود و مدعیان خلافت چون امویان خلافت و امامت را تا حد سلطنت و ملک تنزل می دهند و مدعی می شوند که بنی هاشم با ملک دوره ای بازی کردند و اینک زمان بازیگری آنان است. (اسراء آیه 26 و نیز ابن کثیر، تاریخ، ج 8، ص 420 از یزید نقل می کند که گفت: لعب هاشم بالملک فلا، خبر جاء و لا وحی نزل. اینان از سوی پیامبر(ص) لعن شده اند. در تاریخ طبری در جلد 11 صفحه 735 آمده که روزی رسول خدا ابوسفیان را دید که بر الاغی نشسته و معاویه پشت الاغ و یزید جلوی الاغ در حرکت بودند، پس رسول خدا(ص) فرمود: خدا لعنت کند قائد و راکب و سائق را! در صحیح مسلم در باب من لعنه النبی(ص) آمده که: روزی رسول خدا معاویه را سه بار طلبید و معاویه استجابت نکرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت؛ به پیامبر بگو من فعلا مشغول غذا خوردن هستم، پیامبر معاویه را با این عبارت نفرین فرمود: «لا اشبع الله بطنه؛ خداوند شکم معاویه را هیچگاه سیر نکند.» و دعای پیامبر هم مستجاب شد و معاویه در طول عمر خویش هیچ گاه سیر نشد. این روایت در «مسند ابی داود» و هم چنین در «کنز العمال ج 6 صفحه 78» و در «میزان الاعتدال ج2 صفحه 71» از رسول خدا روایت شده که فرمود: اگر معاویه را بر منبر من دیدید او را بکشید. این روایت را نیز ابن حجر در «تهذیب التهذیب ج7 صفحه 432» آورده است).


امام حسن مجتبی(ع) از اسوه های کامل و مطلقی است که خداوند در قرآن به عنوان انسان کامل، خلیفه مطلق، امام به حق، عبد مطلق و محبوب و حبیب خویش معرفی می کند و با اشاره به عصمت مطلق آنان، از همگان می خواهد که ایشان را سرمشق خویش قرار دهند.
خداوند در آیه12 سوره احزاب پیامبر(ص) را به عنوان اسوه حسنه معرفی می کند و حسن حسن(ع) را در آیات سوره انسان به عنوان عصاره حسن، زیبای و نیکویی هایی پیامبر(ص) تبیین می نماید؛ چرا که اهل بیت(ع) نفس و جان و باطن و روح و نور پیامبر(ص) هستند (آل عمران، آیه16) این جگر گوشه های پیامبر(ص) حقیقت معنایی پیامبر(ص) می باشند و هر کسی بخواهد به پیامبر(ص) برسد و از او بهره گیرد و محبوب آن حضرت و سپس محبوب خداوند شود، می بایست از این باب الله و عروه الوثقی و حبل الله وارد شود و بهره گیرد. از این رو سرور ایشان سرور پیامبر(ص) و خشم ایشان خشم آن حضرت(ص) است و هر که ایشان را بیازارد رسول(ص) و خدای رسول را آزرده است و هر که ایشان را خشنود سازد رسول الله(ص) و خدایش را خشنود ساخته است.
خداوند حسن(ع) را به حسن ستوده و او را اسوه حسنه دانسته است و از مردم خواسته تا برای رسیدن به مقامات بلند انسانی چون مقام ابرار از ایشان سرمشق گرفته و پیرو او شوند و در راه اطاعت بی چون و چرای او باشند تا محبوب و حبیب خداوند گردند.
از آن جایی که راه حق و حقیقت از درون دوزخ هواهای نفسانی دنیوی و وسوسه های شیطانی ابلیس می گذرد و پل و صراط مستقیم به سوی بهشت رضا و رضوان از درون دره های مخوف و وسوسه انگیز دنیا عبور می کند، لازم است انسان همواره بیدار و هوشیار باشد و دمی از هدف و راه پرخطر غافل نشود. این جاست که باید اسوه هایی را برگزیند که به عنوان بلد راه، پیشگام حرکت به سوی رضوان الله شوند و حبل و ریسمانی استوار بیابد که بدان بیاویزد و گام به گام بر جای پای ایشان بگذارد و مسیر پر خطر را بپیماید. امام حسن(ع) یکی از این اسوه ها، حبل الله و دستگیره محکم و بلکه صراط مستقیم است که «نحن الصراط». آن حضرت(ع) نسبت به این مسئله هشدار می دهد و می فرماید: ایهاالناس انه من نصح لله و اخذ قوله دلیلا هدی للتی هی اقوم و وفقه الله للرشاد و سدده للحسنی فان جارالله آمن محفوظ و عدوه خائف مخذول فاحترسوا من الله بکثره الذکر؛ هان ای مردم! کسی که برای خدا نصیحت کند و کلام خدا را راهنمای خود گیرد، به راهی پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدایت موفق سازد و به نیکویی استوار گرداند؛ زیرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بی یاور است و با ذکر بسیار، خود را از (معصیت خدای) بپایید. (تحف العقول، ص722)
خود آن حضرت(ص) مصداق نصیحت کننده با اخلاصی است که از سر درد و عشق و رحمت الهی نسبت به بندگان، این راه را نشان می دهد و از مردم می خواهد تاراه رشد را به وسیله کلام الله بپیمایند. بی گمان، قرآن، عصاره وجودی پیامبر(ص) و نفس و جانش امیرمؤمنان علی(ع) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است. اگر قرآن کتاب تدوین الهی است، وجود نوری اهل بیت(ع) کتاب تکوین الهی است. از این رو خداوند در قرآن از آنان به کلمات وجودی یاد می کند که توبه آدم(ع) به واسطه ایشان پذیرفته شده (بقره، آیه 73 و روایات تفسیری در ذیل آن چون تفسیر نور الثقلین). بنابراین، کسی که بخواهد راه رشد و سداد را طی کند باید از هر دو کتاب تکوین و تدوین به نحو احسن بهره برد و اطاعت از خدا و رسول(ص) جز به این طریق شدنی و تحقق پذیر نیست.


انفاق نیز مانند دیگر اعمال صالح اسوه ها و الگوهایی ممتاز دارد که در تاریخ ماندگار است. از شیوه های موثر در تربیت، معرفی الگوهایی است که خود مراحل کمال را طی کرده اند و می توانند سرمشق دیگران باشند. قرآن کریم از شیوه الگوسازی در زمینه های گوناگون بهره می جوید و از پیامبر بزرگوار اسلام (ص) به منزله اسوه ای کامل برای مومنان راستین یاد می کند: "لقد کان لکم فی رسول الله اسوهٌ حسنهٌ لمن کان یرجو الله و الیوم الاخر". شایسته است ما نیز به فراخور بحث خود، اشاره ای گذرا به برخی اسوه های عرصه انفاق و بخشش داشته باشیم:‏
پیامبر اکرم (ص) یکی از الگوهای بزرگ و یگانه در تمام عرصه های زندگی می باشد. انفاق های ایثارگونه رسول خدا (ص) بر کسی پوشیده نیست. به طوری که در روایت آمده است که پیامبر (ص) تا آن گاه که از دنیا رحلت کرد هیچ گاه سه روز پیایی سیر غذا نخورد. اگر چه می توانست این کار را انجام دهد، ولی ایثار می نمودند.‏
امیر مومنان علی (ع) نیز دومین الگوی زندگی مسلمانان بخصوص در عرصه انفاق و بخشش است. صفحات تاریخ پر از جلوه های ایثار، محروم نوازی و یتیم پروری امیر مومنان (ع) است، تا آنجا که از مبدا وحی، آیاتی در ستایش حضرتش نزول می یافت. از جمله روایت معروفی که در این زمینه وجود دارد که روزی رسول خدا (ص) در مسجد در حال نماز گزاردن بود. نیازمندی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد. کسی چیزی به او نداد. او دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی پاسخ نداد. در این حال علی (ع) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. مرد فقیر نزدیک آمد و انگشتر را از دست او بیرون آورد. پیامبر اکرم (ص) در حال نماز متوجه این جریان شد. پس از نماز جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: "انّما ولیکم الله و رسوله والّذین آمنوا یقیمون الّصلوه و یوتون الزّکاه و هم راکعون". داستان انفاق ایثارگونه خانواده علی (ع) در سه روز پی در پی و نزول سوره دهر در شان آنان نیز، برگ زرین دیگری از تاریخ است.‏
امامان معصوم (ع) خاندان عصمت (ع) طی زندگانی پر برکت خود، زیباترین جلوه های انسانیت و جوانمردی را فرا روی جهانیان به تصویر کشیدند. تمامی امامان در طول زندگی خود همواره از اموال و دارایی خود در راه فقرا و محرومین انفاق می کردند. در این زمینه روایت های زیادی از انفاق و بخشش امامان وجود دارد، چنان که امام صادق (ع) نیمه های شب انبانی از نان به دوش در محله های فقرا در حال انفاق بودند و ایشان حتی کسانی که شیعه و مسلمان نبودند قرص نان پخش می کردند ولی با این تفاوت که در نان آنها نمک نمی ریخت. این روایت، نکات مهمی را دارد: نخست اینکه انفاق، فراتر از رمزهای عقیدتی و عملی انسانی است و عقاید فاسد
عده ای نیازمند، مانع کمک های مالی به آنان نمی شود. دیگر این که به دست خود انفاق کردن، آثار بیشتری دارد. از این رو، امام صادق (ع) به تنهایی انبان نان را به دوش
می کشید و مهم تر از همه اوج اخلاصی است که موجب
می شود امام (ع) این عمل را شب هنگام و به دور از نگاه افراد و موقعی که فقرا در حال خواب بودند انجام می دادند.‏
همچنین صحابیان ایثارگر و تربیت یافتگان مکتب نبوی (ص) نیز با درس آموزی از سیره عملی پیامبر اکرم (ص) گاهی با دلی سرشار از عشق و اخلاص، اموال با ارزش و مورد علاقه خویش در راه خدا می بخشیدند. به طوری که یکی از اصحاب نزدیک پیامبر نخلستان بزرگ و آباد خود را که در مدینه زبانزد مردم بود، بعد از نزول آیه "لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون" در راه خدا انفاق کرد. علاوه بر این، همواره تاریخ اسلام سرشار از مسلمانان دینداری است که در راه خدا از دارایی خود انفاق کرده اند.‏


مرحوم آیةاللّه حکیم در ستاره‌شناسى چنان تبحرى داشتند که در مسئله روِیت هلال ماه رمضان و عید فطر، مورد وثوق کامل آیةاللّه‌العظمى سید محسن حکیم قدس‌سره بودند.
ایشان از لحن شهادت شهود مى‌فهمیدند که شهادت آن‌ها درباره روِیت هلال دقیق بوده یا نه؛ چون در مسائل نجوم مسلط و مورد اعتماد مراجع بودند.
ایشان بحثى درباره مباحث قبله و وقت نماز، تعیین مقدار مثقال شرعى با استناد به بحث‌هاى روز دارند. هم‌چنین چند کتاب در میراث ضوابط ریاضیات جدید نوشتند؛ مثقال شرعى را در زکات که میان فقها اختلافى است را با استناد به دلایل باستان‌شناسى و اطلاعات دقیقى که در این زمینه به دست آورده بودند، اعلام کرده و در راستاى تعیین میزان مثقال شرعى به نتیجه شگفتى دست یافتند که نوشته‌هاى آن وجود دارد؛ البته این نوشته‌ها هرگز چاپ نشده است.

کتابخانه‌اى که در آتش دشمنى صدام خاکستر شد!

کتابخانه این عالم فقید در دوران صدام مورد هجوم قرار گرفت و بسیارى از آثار و تألیفات ارزشمند ایشان که هنوز به چاپ نرسیده و فقط نسخه خطى بود، به آتش دشمنى‌هاى صدام گرفتار شد و به خاکستر تبدیل گشت، ولى با این حال برخى از آثار ایشان به صورت نسخه خطى همچنان وجود دارد.

اوضاع سیاسى را رصد مى‌کردند

ایشان در جهت کسب اطلاع از مسائل روز و جریانات سیاسى عراق، اهتمام خاصى داشتند و حتى در دوران جوانى که امام خمینى قدس‌سره در نجف حضور داشتند، به دلیل رفت‌و‌آمدهایى که به بیت مرحوم آیةاللّه العظمى حکیم قدس‌سره داشتند با بیت امام خمینى قدس‌سره نیز مرتبط بودند.
ایشان در شکل‌گیرى عراق جدید نقش داشتند؛ البته در سن کهولت بودند، ولى پیگیرى مى‌کردند و اوضاع و احوال عراق و حتى کشورهاى دیگر را دنبال مى‌کردند، حتى قبل از وفاتشان نسبت به حوادث مصر و تونس پیگیر بودند و تحلیل‌هاى دقیقى از مسائل سیاسى روز داشتند که امروز شاهد تحقق پیش‌بینى‌هاى ایشان هستیم.

سفرهاى تبلیغى به هند و پاکستان

در مسئله تبلیغ بسیار تاکید مى‌کردند، تا جایى که شخصاً سه ماه به پاکستان رفته و تبلیغ کردند و سختى‌هاى رفت‌و‌آمد را تحمل نمودند. گرچه ایشان براى انجام وظیفه و ارشاد رفته بودند، ولى مردم پاکستان به ایشان علاقه‌مند شده و از مرحوم حکیم درخواست کردند به عنوان نماینده در پاکستان بمانند، ولى مانع قهرى ایجاد شد و ایشان از پاکستان به هندوستان رفتند تا مشکلات شیعیان هندوستان را حل کنند و در این سفر نیز موفق شدند؛ البته سفرهاى دیگرى به کشورهاى مختلف اسلامى داشتند و همواره به تبلیغ اهتمام مى‌ورزیدند.


نظر

رفتارشان با خانواده به ویژه همسرشان بسیار متواضعانه و مهربان بود؛ همواره با اعتماد به نفس رفتار مى‌کردند. دو هفته قبل از رحلت، وضع مزاجى خوبى نداشتند و طبیعتاً نیازمند کمک دیگران بودند، ولى با این حال خیلى مقید بودند که هر نیازى را ابراز نکنند. حتى به ایشان عرض شد چرا از دیگران کمک نمى‌گیرید؟ گفتند: «در زندگى خود اصلاً از کسى توقع نداشتم و کمک نگرفتم و هر نیازى را سعى مى‌کنم خودم انجام دهم.» بسیار مهربان بودند و همیشه فرزندانشان را نوازش و نصیحت مى‌نمودند و بر کارها، مسائل اخلاقى و دینى آن‌ها نظارت داشتند و برنامه‌هاى آنان را پى‌گیرى مى‌کردند و به معناى واقعى، یک مربى مهربان در خانواده بودند.

توصیه‌هاى اخلاقى مرحوم آیةاللّه حکیم

ایشان 5 فرزند پسر و 3 فرزند دختر داشتند و از مهم‌ترین توصیه‌هایشان به فرزندان طلبه خود، این بود که نسبت به تحصیل علم و تقوا اهتمام داشته باشند؛ براى درس روز بعد آمادگى داشته و بر مباحثه تأکید و مداومت کنند. هم‌چنین تقویت بنیه علمى در مقدمات و سطوح اولیه را جدى مى‌دانستند و مى‌گفتند: کسى که در مقدمات ضعیف باشد، در آینده به نتیجه‌اى نمى‌رسد.

تشرف به کربلا با پاى پیاده

ایشان علاقه خاصى به اهل‌بیت علیهم‌السلام داشتند. چندین بار پیاده از نجف به کربلا رفتند و در مناسبت‌ها و زیارت‌هاى مختلف بارها به کربلا مى‌رفتند و چندین سال شب‌هاى جمعه اقامه نماز جماعت در حرم حضرت ابوالفضل‌العباس‌ علیه‌السلام را داشتند، تا این‌که توسط رژیم صدام از اقامه نماز در حرم حضرت عباس علیه‌السلام منع شدند. نسبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام علاقه شدیدى داشتند و حتى با کهولت سن در پیاده‌روى روز اربعین شرکت مى‌کردند. در سال‌هاى اخیر که دیگر امکان پیاده‌روى نداشتند، با صندلى چرخدار همراه زائرین در پیاده‌روى شرکت مى‌کردند.
ارتباطشان با مردم بسیار وسیع بود و هرکسى با ایشان ارتباط داشت، اخلاق و تقوایشان را مى‌ستود. اهتمام فراوانى به نصیحت مؤمنین و طلاب داشتند و ده‌ها سال اقامه نماز جماعت مسجد هندى در نجف، نزدیک حرم ملکوتى حضرت على‌بن ابى‌طالب‌‌ علیه‌السلام را بر عهده داشتند و معمولاً بعد از نماز جماعت با نمازگزاران صحبت و آن‌ها را نصیحت مى‌کردند؛ که این نصیحت‌ها تهدیدهاى بعثى‌ها را به همراه داشت.

ماجراى تغییر سمت قبله نجف

بیش از 60 سال پیش،‌ ایشان از سوى حضرت آیةاللّه‌العظمى سید محسن حکیم قدس‌سره، مأمور تعیین دقیق جهت قبله نجف اشرف شدند و با تبحرى که در علم نجوم جدید داشتند، بدون ابزار کنونى مشخص کردند که قبله واقعى نجف، 22 درجه از موقعیت آن زمان به سمت راست قرار داشته است. ایشان بعد از بحث‌هاى دقیق و امکانات کم آن‌زمان به این نتیجه رسیدند که جهت قبله‌اى که بیشتر مردم به آن اعتماد دارند، صحیح نمى‌باشد؛ یعنى سمت قبله تا آن روز در حرم ملکوتى حضرت امام على علیه‌السلام، مستقیم بود، ولى با بررسى‌هایى که ایشان انجام دادند، سمت قبله در این حرم مطهر متمایل به سمت راست گردید و البته این مسئله را ابزار جدید امروزى نیز تأیید کرده و شگفتى همگان را واداشته است.


نظر

از اساتید مبرز ایشان مى‌توان آیات عظام، شیخ ضیاء‌الدین عراقى، شیخ محمد‌حسین غروى اصفهانى، سید محسن حکیم، میرزا حسن بجنوردى و شیخ حسین حلّى قدس‌سرهم را نام برد. کرسى درس ایشان همواره در نجف بوده و فقط براى زیارت، سفرهایى به مشهد مقدس و قم داشتند. از تألیفات این عالم فقید نیز مى‌توان تقریرات درس‌هاى اساتیدشان و هم‌چنین کتاب‌هایى در مسائل ریاضیات جدید را بیان کرد. ایشان در علم فلک و ستاره‌شناسى و علوم جدید وارد بودند، هم‌چنین بر تاریخ اروپا و منطقه خاورمیانه مسلط بودند و در بحث‌هایى که با دانشجویان این رشته‌ها داشتند، اطلاعاتشان همگان را حیرت‌زده مى‌کرد. از بزرگ‌ترین دستاوردهاى علمى این شخصیت ارزنده جهان اسلام، تعیین دقیق جهت قبله نجف، تعیین میزان دقیق درهم و دینار شرعى و هم‌چنین تعیین دقیق و مستدل میزان مثقال شرعى است که این‌اندیشمند شیعى به آن‌ها دست یافته است، ایشان در یکى از مدرس‌هاى حرم مطهر حضرت على علیه‌السلام تدریس مى‌کردند.

ویژگى‌هاى بارز اخلاقى

از سجایاى اخلاقى ایشان مى‌توان حسن خلق، پرهیزگارى و تقوا را ذکر کرد؛ به‌طورى که از نظر اخلاقى بسیار انسان معروفى بودند و در حوزه علمیه نجف به عنوان استاد اخلاق شناخته مى‌شدند. هم‌چنین اهتمام فراوانى به مشکلات مؤمنین، به‌ویژه طبقه فقرا و طلاب کم‌درآمد داشتند و براى رفع حاجات مردم اقدام مى‌کردند. اهتمام ایشان به حفظ شئون حوزه و طلاب بسیار زیاد بود. به طلابى که داراى مشکلات مالى بودند، شخصاً رسیدگى مى‌کردند و بسیار متین و وزین با طلاب و سایر مردم برخورد مى‌نمودند. یکى دیگر از خصایص بارز این مرحوم، علاقه خاص ایشان به طلاب و فضلا و پرورش طلاب حوزه علمیه نجف در زمینه‌هاى اخلاقى و تربیتى بود.

صبرى ‌چون کوه

یکى دیگر از خصایص بارز این عالم ربانى، صبر و بالندگى بود. در زمان رژیم صدام، نه تنها زجر زندان‌هاى صدام را تحمل نمودند و هرگز شکایتى نکردند، بلکه به مدت 4 سال در منزلشان زندانى و زیر نظر شدید مأمورین امنیتى بعثى قرار داشتند، تاجایى که بعثى‌ها 24 ساعته درب منزل ایشان حضور داشتند و مراقب رفت و آمدهاى ایشان بودند. همه فرزندان و نوه‌هاى این عالم فقید بدون استثنا زندان‌هاى رژیم صدام را درک کرده و فقط بانوان درون منزل مانده بودند. صبر ایشان بعد از این همه زندان و گرفتارى، مورد تقدیر خاص و عام بود. چون در طول این سال‌ها هیچ اثر و عکس‌‌العمل انفعالى و جزع و فزعى در رفتار و برخورد این عالم وارسته دیده نشد. وقتى خبر شهادت فرزندشان سید محمد‌محسن حکیم را به ایشان دادند، با کمال صبر و تحمل از این خبر استقبال کردند و هیچ نگفتند؛ البته رژیم بعث نیز اجازه اجراى مراسم سوگوارى نداد و آیةاللّه حکیم باز در مقابل این حرکت وقیحانه رژیم، عکس‌العملى نشان ندادند.


بیت حکیم از سادات طباطبایى بوده و نسبشان به حضرت امام حسن مجتبى‌ علیه‌السلام بر‌‌مى‌گردد. بعد از هجرت از مدینه و حجاز به سمت عراق و کوفه رفته و در کوفه ماندگار شدند، البته به دلیل فشارى که بر شیعیان و علوى‌ها وارد مى‌شد، بعدها از کوفه پراکنده شدند و به سمت ایران آمدند. حدود 400 سال پیش، جدشان سید على حکیم دوباره به نجف‌اشرف برگشت. از این خاندان علما و فضلاى بزرگ نجف و کربلا پرورش یافتند و خاندان حکیم از مقربین و دوستان مرحوم آیةاللّه‌العظمى سید ‌محمد‌سعید حبوبى بوده و این خانواده در عراق، معروف به زهد، تقوا و فضیلت هستند در زمان صدام، ده‌ها نفر از خاندان حکیم، از پیر و جوان و حتى تعدادى از خانم‌ها به شهادت رسیدند. بیت حکیم، خانواده علمى بوده و پدران و اجدادشان از علماى معروف عراق محسوب مى‌شوند. مرحوم آیةاللّه سید محمد‌على حکیم نیز از سال‌هاى نوجوانى وارد حوزه شدند و مراحل علمى را یکى پس از دیگرى پشت سر گذاشتند و طبق رسم حوزوى، بعد از هر مرحله و رتبه‌اى که مى‌گذراندند، شروع به تدریس دروس گذشته مى‌نمودند؛ بنابراین شاگردان زیادى پرورش دادند که بسیارى از آن‌ها شهید و برخى دیگر از علماى شاخص کشورهاى اسلامى هستند.


درباره فضیلت و کرامت ایشان همین بس که رسول اکرم(ص) به حضرت علی (ع) فرمود: "یا علیّ انت حجّه الله و انت باب الله، و انت طریق الی الله، و انت النّباء العظیم و انت الصّراط المستقیم." یا علی تویی حجت خدا و تویی باب الله و تویی راه به سوی خدا و تویی نبأ عظیم و تویی راه راست.‏
صاحب کتاب مناقب الفاخره روایت کرده: جمعی در خدمت رسول خدا (ص) بودند، عربی آمد و عرض کرد یا رسول الله شنیدم که می فرمودی اعتصموا بحبل الله، حبل کدام است که به آن تمسک جوییم؟ حضرت دست خود را بر دست علی (ع) زد و فرمود: به این شخص تمسک جویید که این حبل المتین است. در مورد مقام و مرتبه حضرت علی (ع) که از همه پیامبران به جز پیامبر اسلام (ص) بالاتر بوده است هیچ شکی نیست، ولی ممکن است کسی بگوید که حضرت امیر (ع) فقط دارای مقام امامت بود پس چگونه مثلاً از حضرت ابراهیم (ع) که هم پیغمبر بوده و هم مقام امامت را داشته است افضل و برتر است.
لذا پاسخ این است‎ ‎‏ که مقام امامت دارای مراتب مختلفی است همچنان که پیامبران هم در نبوت یکسان نبوده اند و آن حضرت مرحله کاملتر امامت را دارا بود، زیرا امام باید دارای مقام یقیین باشد و خداوند در سوره انعام آیه 75 می فرماید: "و کذلک نری ابراهیم ملکوت السّماوات والارض و لیکون من الموقنین." ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین گردد. همچنین حضرت ابراهیم به خداوند عرض کرد: "ربّ ارنی کیف تحیی الموتی". یعنی خدایا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی. ولی حضرت علی (ع) فرمود: "لو کسف الغطاء ما ازددت یقیناً". یعنی اگر تمام حجاب ها از میان برداشته شود ذره ای بر یقینم افزوده نمی شود.
پیامبر اکرم (ص) هنگام نزول آیه: "انّ الذین آمنوا و عملوالصّالحات اولئک هم خیر البرّیه" یعنی ای کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیک انجام دادند، آنها بهترین مردمانند. به حضرت علی (ع) فرمود: یا علیّ هم انت و شیعتک. یعنی تو و شیعیان تو هستند.
در حدیث قدسی آمده است: لادخل الجنّه من اطاع علیّاً و ان عصانی، و ادخل النّار من عصاه و ان اطاعنی. هر آیینه داخل می کنم در بهشت کسی را که اطاعت علی کند، اگر چه معصیت من نماید و داخل آتش می کنم کسی را که معصیت علی کند اگر چه اطاعت من کند. (از مجمع البحرین).‏
خداوند در سوره صافات آیه 24 می فرماید: "وققوهم انّهم مسئولون". یعنی نگهداری ایشان را به درستی که مسئولند. شیخ طوسی در امالی از پیغمبر گرامی اسلام (ص) نقل می کند: هنگامی که روز قیامت می شود و صراط بر روی جهنم نصب می گردد، هیچ کس نمی تواند از روی آن عبور کند، مگر
اینکه جوازی در دست داشته باشد که در آن ولایت علی (ع) باشد و این همان است که خداوند در آیه قبل گفته است، یعنی ولایت
علی بن ابی طالب (ع).‏
همواره در جنگ های اسلام با کافران حضرت همواره در کنار پیامبر گرامی بود و با شجاعت و دلیری از حقوق مسلمانان دفاع می نمودند. حضرت علی (ع) فرمود: من هیچ گاه از برابر انبوه دشمن فرار نکردم و هیچ کس در میدان جنگ با من روبه رو نشد مگر اینکه زمین را از خونش سیراب کردم.‏
همچنین بهترین ملاک و میزان برای شناختن مومن و منافق حضرت علی (ع) می باشد. بلکه اصل ایمان و اصل کفر از دوستی و دشمنی علی است زیرا پیغمبر (ص) فرمود: یا علیّ حبّک ایمانٌ و بغضک کفرٌ؛ یعنی ای علی دوستی تو عین ایمان و دشمنی تو عین کفر است. ‏
ایشان در خداشناسی و عرفان به درجه ای رسیده بودند که پیامبر اکرم (ص) فرمود: لا تلوموا علیّاً فانّه محسوسٌ فی الله. یعنی ملامت نکنید علی را او فانی در خداست. و همچنین فرمود: "علیٌّ مع الحقّ والحقّ مع علیًّ". علی همیشه با حق است و حق هم با علی است.‏
سیوطی که از دانشمندان معروف مسلمانان است در تفسیر درّالمنثور چنین نقل
می کند: روزی رسول خدا (ص) دستور داد تمام درهای خانه هایی که به داخل مسجد پیامبر (ص) گشوده می شد به جز در خانه علی (ع) بسته شود، این امر بر مسلمانان گران آمد، تا
آنجا که حمزه عموی آن حضرت از این کار گله کرد که چگونه در خانه را بستی اما در خانه پسر عمویت را باز گذاردی و او را با دیگران فرق گذارده و ترجیح دادی. هنگامی که پیامبر (ص) متوجه شد که این امر بر
آنها گران آمده است، مردم را به مسجد دعوت فرمود و خطبه بی نظیری در تمجید و توحید خداوند ایراد کرد و سپس فرمود: ای مردم من شخصاً درها را نبستم و نگشودم و من شما را از مسجد بیرون نکردم و علی را ساکن ننمودم، آنچه بود وحی الهی بود و فرمان خدا، سپس این آیات را تلاوت کرد: "والنّجم اذا هوی ماضلّ و ما غوی و ما ینطق عن الهوی ان هو الّا وحیٌ یوحی."‏
در حدیث آمده که پیغمبر گرامی اسلام (ص) هنگام نزول آیه: "وتعیها اذنٌ واعیهٌ". و گوش های شنوا آن را نگهداری می کنند، فرمود: من از خدا خواستم که گوش علی را از این گوش های شنوا و نگهدارنده حقایق قرار دهد و علی (ع) به دنبال آن فرمود: من هیچ سخنی بعد از رسول خدا نشنیدم که آن را فراموش کنم بلکه همیشه آن را حفظ و به خاطر داشتم و این فضیلتی است بزرگ برای پیشوای بزرگ اسلام حضرت علی (ع) که صندوقچه اسرار پیامبر اسلام (ص) و وارث علوم رسول خدا بود و به همین دلیل برای جامعه اسلامی هر وقت مسائل و مشکل علمی پیش
می آمد مخالف و موافق به او پناه می بردند.‏