سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

خود را دلقک دیگران نکنید!
وقار خود را نسبت به فکاهیات و حکایات خنده آور و محلهائى که سخنان باطل گفته مى شود حفظ کنید. امام علی (ع)
اهل بیت علیهم السلام، در فرمایشات خود نسبت به آثار و عواقب زیان بخش خنده زیاد، فراوان هشدار داده اند که توجه شما را به پاره ای از این روایات جلب می کنیم:

زیاد خندیدن:

1ـ موجب حقارت انسان در قیامت مى شود و این مطلب در حدیث امام باقر(علیه السلام) گذشت که فرمودند: «کَثْرَةُ الضّحکِ تَتْرکُ العَبد حقیراً یومَ القیامة».
2ـ موجب مرگ قلب مى شود، رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «اِیّاک وَ کَثْرَةَ الضّحکِ فانّه یُمیتُ القلب»: «از خنده زیادى بپرهیزید که قلب را مى میراند» مولى على(علیه السلام) نیز فرمودند: «کَثُرَ ضِحْکُه مات قَلبُه»: «کسى که خنده اش زیاد شود، قلبش مرده است».
3ـ موجب محو ایمان مى شود رسول گرامی(صلی الله علیه و آله): «کَثْرَةُ الضِّحَکِ یَمحُو الایمان»: «خنده زیاد ایمان را محو مى‌کند».
4ـ موجب از بین رفتن هیبت و وقار انسان مى شود. مولى على(علیه السلام) مى فرمایند: «مَنْ کَثُرَ ضِحْکُه ذَهَبَتْ هِیْبَتُه»: «کسى که خنده او زیاد شود، هیبت و اُبهّت او مى رود» در جاى دیگر مى فرمایند: «کثرة ضحک الرجل تُفْسِد وَقارَه»: «زیادى خنده مرد، وقار او را فاسد مى کند».
5ـ خنده زیاد موجب وحشت همنشین و زشت کردن رهبر و رئیس مى شود: امام متقیان على (علیه السلام)مى فرمایند: «کثرة الضحک یوحش الجلیس و یَشین الرئیس» خنده زیادى اعتماد دوست و همنشین انسان را نسبت به انسان کم و موجب وحشت او در همنشینى مى شود»، زیرا زیاد خندیدن مناسب انسان عاقل و متین نیست و موجب بی وقارى رهبر مى گردد.
6ـ خنده مستانه موجب گریه در قیامت و گریه بر گناه مایه سرور و خنده در قیامت است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «کم ممّن اکثر ضحکه لاعبا یکثر یوم القیامة بکاؤه و کم ممّن اکثر بکائه على ذنبه خائفا یکثر یوم القیامه فى الجنَّة سروره و ضحکه»: «چه بسیار از کسانى که خنده را از روى بازى و شوخى زیاد کردند و روز قیامت گریه آنها زیاد است و چه بسیار از کسانى که گریه بر گناهشان را از روى ترس از مقام خداوندى زیاد کردند و در روز قیامت در بهشت، سرور و خنده آنها زیاد مى شود».
رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «انّ الرجلَ لَیَتَکّلمُ بالکلمة فى المَجْلس لیَضْحَکَهم بها فَیهوى فى جَهَنَّم ما بین السماء و الارض»: «مردى در مجلسى به کلمه اى تکلم مى کند، تا حاضرین را با آن کلمه بخنداند ولى خودش در جهنم میان آسمان و زمین رها مى شود».8
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «چه بسیار از کسانى که خنده را از روى بازى و شوخى زیاد کردند و روز قیامت گریه آنها زیاد است و چه بسیار از کسانى که گریه بر گناهشان را از روى ترس از مقام خداوندى زیاد کردند و در روز قیامت در بهشت، سرور و خنده آنها زیاد مى شود»
در جاى دیگر فرمودند: «واى بر کسى که سخن مى گوید و دروغ مى گوید، تا عده اى را بخنداند، واى بر او واى بر او!
مولى على(علیه السلام) مى فرمایند: «اِیّاکَ اَنْ تَذْکُرَ مِنَ الکَلامِ ما کانَ مُضْحکاً و ان حکیتَ ذلک عن غیرک»: «بپرهیز از ذکر کردن کلامى که خنده آور باشد، گرچه از دیگرى آن را حکایت کنى
امام صادق(علیه السلام) نقل مى کنند، در مدینه در زمان امام سجاد (علیه السلام) مردى بود یاوه گو که کار او خنداندن مردم بود.
امام سجاد(علیه السلام) فرمودند: این مرد مرا خسته کرده که به او بخندم، روزى آن حضرت با غلامان عبور مى کردند و این مرد آمد و عباى حضرت را از پشت سر برداشت و رفت، حضرت ملتفت نشدند، ولى غلامان ملتفت شده و او را دنبال کرده و عباء را از او گرفته و نزد حضرت آوردند، حضرت فرمودند این که بود، گفتند: این مرد یاوه گو و مزاح کننده اى است که مردم را مى خنداند، فرمودند به او بگوئید: «انّ لِلّه یوماً یَخْسُرُ فیه المُبْطِلُون»: «براى خداوند روزى است که افراد یاوه گو در آن روز در خسران و زیانند!»
مولى على(علیه السلام) در جمله بسیار جالبى مى فرمایند: «وَقِّرُوا اَنْفُسَکِم عَنِ الفُکاهات و مَضاحِکِ الحکایات و محالّ التُّرَّهات»: «وقار خود را نسبت به فکاهیات و حکایات خنده آور و محلهائى که سخنان باطل گفته مى شود حفظ کنید» و با زیاده روى در اینها شخصیت خود را خدشه دار مگردانید.


همان طور که می دانید ما انسانها متشکل از دوبعد می باشیم : جسم و روح. و اسلام به عنوان دین جامع برای هردو بعد جسم و روح ما برنامه ها و دستوراتی را وضع کرده است خداوند بعد از خلقت پدرومادر اولیه ی ما ، آدم و حوا ،جزء دستورات اولش ،مسأله ی خوردن ، «کُلَا» و مسکن «اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ» بود .
از جمله عوامل و زمینه های محیطى ، تغذیه است . آیین حیات بخش اسلام که آیینى جاودانه و جهانى است ، تمام ابعاد روحى و جسمى انسان و نیز تمام عوامل مؤثر راکه چه بسا بشر از فهم و درک آنها عاجز است ، مورد توجه کامل قرار داده و مقررات ویژه و متناسب با آنها وضع نموده است . بر این اساس از هنگامى که نطفه در حال شکل گرفتن است ، دستورهاى خاصى را که تأمین کننده نیازهای اساسى اوست صادر کرده است ، مثلأ رعایت تقوا و اجتناب از محرمات توسط پدر و مادر و پرهیز از غذاهای حرام و شبهه ناک در زمان به وجود آمدن نطفه و در زمان قرار گرفتن آن در رحم و نیز خود دارى از

تغذیه ی کودک با غذاهاى ناپاک و حرام .

چه بخوریم، چه نخوریم؟ آیات بسیاری در زمینه ی خوردن بیان شده که فرموده اند : " کلوا " ، منتهی در خوردن می گوید ؛ "کُلُوا مِنْ الطَّیِّبَاتِ" ، « طَّیِّبَ » یعنی دلپسند . یعنی چیزی که می خورید باید طبع آنرا بپذیرد . افتخارات اسلام این است که تمام اوامرش حکمت دارد . چه آنجا که گفته بخورید و چه آنجا که گفته نخورید ، همه از روی حساب و کتاب و حکمت است .به طور مثال در مورد خوردن گوشت خوک خیلی بحث بود که چرا دراسلام خوردن گوشت خوک حرام است ! چند سال پیش دانشمندان کشف کردند که در گوشت خوک کرم هایی نهفته که موجب بسیاری از بیماریها می باشد .
اگر کمی دقیق تر به مسائل بنگریم ، متوجه خواهیم شد خداوندی که ما را و دستگاه گوارش ما را ساخته ، قطعاً بر شرایط و حالات آن از ما بیشتر مطّلع است ، مثل مهندسی که هواپیما را می سازد و می گوید سوخت این هواپیما از نوع بنزین خاصی است که با غیر از آن پرواز نمی کند و از بین می رود . خداوند هم ما را آفریده ، و هم خوک و دیگر موجودات را ، و می داند که بعضی با بعضی سازگاری ندارند . باید دانست و یقین داشت که هرچه در اسلام امر و نهی شده حتماً دلیلی دارد که ما از فهمیدن آن ناتوان هستیم .
از امام صادق (علیه السلام) در روایتى آمده است که یکى از صحابه ی رسول خدا از آن حضرت خواست که او را راهنمایی کند تا خداوند وى را مستجاب الدعوه قرار دهد. حضرت فرمود: غذایت را حلال گردان ، مستجاب الدعوه مى شوى نقش لقمه‌ی حلال در تربیت!
اگر ما لقمه‌های بچه‌هایمان را حلال نکنیم ؛ در بحث تربیت ، کار سخت ؛ و گاهی اوقات غیر ممکن می شود . مثل اینکه در هواپیما باید بنزین ریخته شود ، قیر بریزیم . اگر در یک هواپیما قیر بریزیم ، تمام خلبان‌های شرق و غرب هم بیایند ، این هواپیما پرواز نمی کند . اگر در برکه ای که از فاضلاب پر شده ، گلاب یا بهترین عطرهای جهان را بریزیم به حال برکه ، تا وقتی آن فاضلاب ها از بین نرود ، تأثیری ندارد . بعضی ها در بحث تربیت می گویند اگر سخنران هایمان خودشان خوب بودند ، جوانها همه خوب می شدند ؛ این سخن قابل انکار نیست اما به تنهایی جواب نمی دهد ؛ زیرا از پیامدهای مهم لقمه ی حرام ، سنگدلی و سیاهی قلب است . به گونه ای که دیگر هیچ پند و اندرزی در او اثر نمی کند و سخت ترین رنجهای دیگران ، دل او را به درد نمی آورد. در تاریخ عاشورا می خوانیم که امام حسین(ع) به لشکر عمر سعد فرمود :
شکمهایتان از حرام پر شده و بر دلهایتان مهر خورده است. دیگر حق را نمی پذیرید و به آن گوش نمی دهید. در بحث تربیت عوامل بسیاری دخیل است که مهمترین آن لقمه ی حلال است یعنی می توان گفت اگر لقمه حلال باشد بقیه ی موارد راحت تر انجام می شود. ( چون که صد آید نود هم پیش ماست )
امام صادق (ع) می فرمایند : کسب الحرام یبین فی الذریة . اثر مالى که از راه حرام به دست آمده است در نسل انسان آشکار مى شود . در نطفه اى که از مال حرام پدید آید و جنینى که از حرام تغذیه شود ، مقتضیات شر ایجاد می گردد .

رابطه ی لقمه ی حلال و عمل شایسته

قرآن می‌فرماید : « یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً » این دو کلمه چرا کنار هم است ؟! می‌فرماید: «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ » ، « طیّب » یعنی دلپسند . « کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ » بعد می‌ فرماید : « وَ اعْمَلُوا صالِحاً » یعنی از غذای « طیّب» و حلال بخورید ، « وَ اعْمَلُوا صالِحاً » بعد عمل صالح انجام بدهید . معلوم می شود که اگر کسی لقمه‌اش حرام باشد ، موفق به عمل شایسته نمی شود . لقمه ی حلال و حرام به اندازه ای مهم و مؤثر است که از امام صادق (علیه السلام) در روایتى آمده است که یکى از صحابه ی رسول خدا از آن حضرت خواست که او را راهنمایی کند تا خداوند وى را مستجاب الدعوه قرار دهد. حضرت فرمود: غذایت را حلال گردان ، مستجاب الدعوه مى شوى


جهلجهل
شدیدترین و دشوارترین دردها درد جهل است که انبیا و اولیای خدا برای نجات مردم از این درد بسیار تلاش کرده‌اند. اما در عوض قدردانی، مورد اهانت و تحقیر مردم جاهل قرار می‌گرفتند و گاهی کار به خسارت و آزار و اذیت نیز کشیده می‌شد. مثلاً حضرت نوح را با زدن سنگ آزار می‌دادند و حضرت ابراهیم را در آتش نمرود افکندند و حضرت عیسی را بسیار کتک زدند. و این علاوه بر زخم‌ زبان‌هایی بود که تحمل می‌کردند. در این میان بیشترین آزار نصیب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شد که فرمودند: «ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت؛ هیچ پیامبری مثل من اذیت و آزار ندید». همچنین امام علی امیرالمؤمنین علیه السلام، حضرت فاطمه‌زهرا علیهم السلام و فرزندان معصومشان، یکی پس از دیگر، در اثر جهالت مردم مسلمان، اذیت‌های فوق العاده‌ای دیدند که روی جامعه بشری به خاطر این ظلم‌ها سیاه گردیده و آبروی انسانیت به سبب این اعمال زشت از بین رفته است.
روزگار است آنکه گه عزت دهد، گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد
بهر یک ناپاک زن، سر از تن یحیی بگیرد
بهر یک بتگر، خلیل بت شکن در نار دارد
آن کلیمی کز ید بیضا فروزد عالمی را
مبتلای چنگ قومی ظالم و غدار دارد
مصطفی را گوهر دندان به سنگ کینه خسته
ریسمان جور را بر گردن کرّار دارد
آری یک یک انبیا و اولیای خدا مورد آزار و اذیت مردم حاهل زمان خود قرار گرفتند تا نوبت به آخرین حجت خدا خاتم الاوصیا حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه رسید که فرمودند: «قد آذانا جهلاء الشیعة و حمقاؤهم و مَن دینه جناح البعوضة أرجح منه؛جاهلان و کم خردان و احمق‌های شیعه و کسانی که بال پشه از دینداری آن برتر و محکم‌تر است، ما را آزار و اذیت می‌دهند». آیا وقت آن نرسیده که ما هم به خود آییم و در اعمال، افکار و عقاید، اخلاق خود بررسی نموده و ببینیم آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ما رضایت کامل دارند یا خیر؟!
اگر دیدیم مورد رضایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که بسیار خوب و خوش به حال ما، باید به خاطر این نعمت شکر و حمد الهی را بجا آورد. اما اگر بعضی از این موارد یا همه یا اکثر آن خلاف رضایت مولایمان است، سریعاً برای تغییر و اصلاحش اقدام کنیم تا جزء کسانی‌که دل مولایمان را از خود رنجانده‌اند نباشیم و از کسانی که بال پشه از دین آنها با ارزش‌تر است قرار نگیریم، چرا که چنین دینی که موجب آزار امام زمان عزیزمان باشد چطور می‌خواهد ما را از مهلکات و خطرات معنوی حفظ کند؟ لذا باید به ندای الهی گوش جان بسپاریم که فرمود: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَ الْکِتَابِ الَّذِیَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ «ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده‌اید (حقیقتاً و از صمیم دل‌) به خدا و رسول او و کتابی که به رسول خود فرستاده و کتابی که پیش از او فرستاده است ایمان آورید».


زهدزهد
به عبارت دیگر «زهد، یعنی اعراض و بی میلی » . «بی اعتنایی و بی توجهی، تنها در فکر و اندیشه و احساس وتعلق قلبی نیست و در مرحله ی ضمیر پایان نمی یابد. زاهد، در زندگی عملی خویش نیز، سادگی و قناعت را پیشه می سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرایی، پرهیزمی نماید. زندگی زاهدانه، آن نیست که شخص فقط در ناحیه ی اندیشه و ضمیر، وابستگی زیادی به امور مادی نداشته باشد، بلکه این است که زاهد، عملا از تنعم و تجمل ولذت گرایی پرهیز داشته باشد. زهاد جهان آن ها هستند که به حداقل تمتع وبهره گیری از مادیات اکتفا کرده اند. شخص حضرت علی(ع) از آن جهت زاهد است که نه تنها دل به دنیا نداشت، بلکه عملا نیز از تمتع و لذت گرایی ابا داشت و به اصطلاح،تارک دنیا بود». شهید مطهری در جای دیگر در تعریف زهد به سخن حضرت علی (ع)در نهج البلاغه اشاره می کند و می گوید:
زهد در قرآن، در دو جمله خلاصه شده است: «متاسف نشوید بر آن چه (از مادیات دنیا) از شما فوت می شود و شاد نگردید بر آن چه خدا به شما می دهد».  هر کس بر گذشته، اندوه نخورد و برای آینده، شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دست یافته است.
بدیهی است، وقتی که چیزی کمال مطلوب نبود و یا اساسا مطلوب اصلی نبود، بلکه وسیله بود، مرغ آرزو در اطراف اش پر و بال نمی گشاید و آمدن و رفتن اش شادمانی یااندوه ایجاد نمی کند. علاوه بر آن چه گفته شد، در آثار قلمی استاد مطهری، به تعابیر مختلفی در تعریف زهد برمی خوریم که ذکر اجمالی آن ها، بر روشنایی مفهوم «زهد» خواهد افزود:
«زهد، عملی است منفی; زیرا، عبارت است از اعراض و ترک و دامن چیدن از طیبات دنیا». «زهد، یعنی آزاد زیستن از دنیا و خود را نسبت به نعمت های دنیانفروختن و بنده ی دنیا نبودن ».  «زهد، عبارت است از اعراض از مستحبات دنیاوی ». «زهد، یعنی اعراض و بی میلی، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل ». «زهد، یعنی کوتاهی آرزو و سپاس گزاری هنگام نعمت و پارسایی نسبت به نبایستنی ها». «زهد، بی اعتنایی به امور مورد رغبت طبیعی است; یعنی، انسان از امور مورد طبع خودش، به خاطر هدفی دست بردارد».  «زهد، حالتی است روحی. زاهد از آن نظر که دلبستگی هایی معنوی و اخروی دارد، به مظاهر زندگی بی اعتنا است ».  «زهد، در متن زندگی قرار دارد، کیفیت خاص بخشیدن به زندگی است و از دخالت دادن پاره ای ارزش ها، برای زندگی ناشی می شود».  «زهد،خصلتی است برای انسان زاهد. و زاهد کسی است که توجه اش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده، متوجه چیز دیگری معطوف شده است.
بی رغبتی زاهد، بی رغبتی در ناحیه ی اندیشه و آمال و ایده و آرزو است، نه بی رغبتی در ناحیه ی طبیعت ». اصول و پایه های زهد در اسلام در اسلام، هر عنصر دارای ارزش، مبتنی بر پایه ها و اصولی است که این پایه ها و اصول، ارکان آن عنصر راتشکیل می دهند. استاد مطهری، اصول و پایه های زهد را سه چیز می داند:
1 بهره گیری های مادی از جهان و تمتعات طبیعی و جسمانی، تنها، عامل تامین کننده ی خوشی و بهجت و سعادت انسان نیست. برای انسان، به حکم سرشت خاص، یک سلسله ارزش های معنوی مطرح است که با فقدان آن ها، تمتعات مادی، قادر به تامین بهجت و سعادت نیست.
2 سرنوشت سعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نیست. انسان، از آن جهت که انسان است، یک سلسله وابستگی های عاطفی و احساس مسئولیت های انسانی در باره ی جامعه دارد که نمی تواند فارغ از آسایش دیگران، آسایش و آرامش داشته باشد.
3 روح، در عین نوعی اتحاد و یگانگی با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد،کانونی است در برابر کانون جسم، منبع مستقلی است برای لذات و آلام. روح نیز به نوبه خود، بلکه بیش از بدن، نیازمند به تغذیه و تهذیب و تقویت و تکمیل است.
روح، از بدن و سلامت آن و نیرومندی آن، بی نیاز نیست، اما بدون شک غرقه شدن درتنعمات مادی و اقبال تمام به لذت گرایی جسمانی، مجال و فراغتی برای بهره برداری از کانون روح و منبع بی پایان ضمیر، باقی نمی گذارد. در حقیقت، نوعی تضاد میان تمتعات روحی و تمتعات مادی اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانی شدن درآن ها باشد وجود دارد.
مسئله ی روح و بدن، مسئله ی رنج و لذت نیست; چنین نیست که هر چه مربوط به روح است رنج است، و هر چه مربوط به بدن است، لذت. لذات روحی بسی صاف تر، عمیق تر وبادوام تر از لذات بدنی است. روآوری یک جانبه به تمتعات مادی و لذات جسمانی، ازخوشی و لذت و آسایش واقعی بشر می کاهد. لذا آن گاه که می خواهیم به زندگی روآوریم و از آن بهره بگیریم و بدان رونق و صفا و شکوه و جلال ببخشیم و آن را دل پسند و زیبا سازیم، نمی توانیم از جنبه های روحی صرف نظر کنیم.
با توجه به این سه اصل است که مفهوم زهد اسلامی روشن می شود، و با توجه به این سه اصل است که روشن می گردد چه گونه اسلام، رهبانیت را طرد می کند، اما زهدگرایی را در عین جامعه گرایی و در متن زندگی و در بطن روابط اجتماعی می پذیرد.

 


علما , • نظر

آخوند ملا محمد کاشیآخوند ملا محمد کاشی
آخوند ملا محمد کاشی، استاد مرحوم آقا نجفی قوچانی، هنگام سحر، بسیار مخلصانه و با حضور قلب و سوز و گداز به نماز می ایستاد. یکی از روزها، شخصی، طلبه ای را پس از پایان درس ایشان به حضورشان آورد و گفت: آقا! این شیخ می گوید شب گذشته از در و دیوار، صدای «سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه والروح » شنیده است و به چشم خود، شما را به سجده دیده و ذکر در ودیوار را از پس ذکر شما شنیده است.
مرحوم آخوند در پاسخ گفت: اینکه در و دیوار ذکری را تکرار کنند، دور نیست؛ مهم این است که گوش او برای شنیدن این ذکرها شنوا شده است.


علما , • نظر

شیخ مفید

داماد شیخ مفید و شاگرد او، درباره ایشان گفته است که شب های مختصری می خوابید و باقی را به نماز یا مطالعه یا تدریس یا تلاوت قرآن مجید می گذرانید.

.ملا محمد تقی برغانی قزوینی؛ مشهور به شهید ثالث

ایشان همیشه از نصف شب تا طلوع صبح در مسجد خود، به مناجات و ادعیه و تضرع و زاری وتهجد اشتغال داشت و مناجات خمس عشره را از حفظ می خواند و بر این شیوه پسندیده استمرار داشت.
وی در نیمه شب های زمستان، در پشت بام مسجد خود، در حالی که برف به شدت می بارید، پوستینی بر دوش و عمامه بر سر داشت و مشغول تضرع ومناجات بود وبه حالت ایستاده، دست ها را به سوی آسمان بلند می کرد، تا اینکه برف، سراسر قامت مبارکش را سفید پوش می کرد. ایشان درمحراب عبادت، هنگام سحر،در حالی که مشغول خواندن مناجات خمس عشره در سجده بود، به دست فرقه وهابیه به شهادت رسید.

سحرخیزی حاج ملا هادی سبزواری

هر شب در زمستان و تابستان و بهار و پاییز، ثلث آخر شب را بیدار بود و در تاریکی شب عبادت می کرد تا اول طلوع آفتاب....و اول شب سه ساعت در تاریکی عبادت می کرد، و نیم ساعت در حیاط راه می رفت.


ایت الله قاضیمرحوم قاضی

علامه طباطبایی (رحمه الله) نقل می کرد:
«چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی، گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم. یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آنجا عبور می کردند، چون به من رسیدند دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: «ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان و آخرت می خواهی نماز شب بخوان.» این سخن، آن قدر در من اثر کرد که از آن به بعد، تازمانی که به ایران مراجعت کردم، پنج سال تمام، در محضر [مرحوم] قاضی روز وشب به سر می بردم وآنی از ادراک فیض ایشان دریغ نمی کردم و از آن وقتی که به وطن بازگشتم تا وقت رحلت استاد، پیوسته روابط ما برقرار بود.»
علامه می فرمودند: « ما هر چه داریم از مرحوم قاضی داریم».


پدر شهید مطهری
شهید مطهری می گفت:« از وقتی یادم می آمد، می دیدم هیچ وقت نمی گذاشت که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته، تأخیر بیفتد. شام را سر شب می خورد و سه ساعت از شب گذشته می خوابید و حداقل دو ساعت مانده به طلوع صبح بیدار می شد و حداقل قرآنی که تلاوت می کرد یک جزء بود و با فراغت وآرامش، نماز شب می خواند. حالا تقریباً صد سال از عمرش می گذرد، هیچ وقت نمی بینم که یک خواب ناآرام داشته باشد.... اینها دل را زنده می کند آدمی که می خواهد از چنین لذتی بهره مند شود، ناچار از لذت های مادی تخفیف می دهد تا به آن لذت عمیق تر برسد» 
فرزند استاد مطهری(رحمه الله) نیز ضمن تشریح وقایع شب شهادت استاد، چنین می گوید:
«آن شبی که خبر ترور را شنیدیم همگی تا صبح بیدا بودیم. ساعت دو و نیم بعد از نیمه شب بود که زنگ ساعتی که ایشان را مطابق معمول برای نماز شب بیدار می کرد، به صدا در آمد، ولی دیگر او در قید حیات نبود. او نماز شبش را در میان خون مطهرش، زودتر از موعد نماز شب، در تاریکی خیابان خوانده بود.»
رهبر معظم انقلاب، در خاطرات خود از شهید مطهری، می فرماید:
ایشان هنگامی که به مشهد می آمدند، گاهی اوقات به منزل ما می آمدند. اتاقی که ایشان شب ها می خوابیدند، با یک در، با اتاقی که من خوابیدم فاصله داشت. ایشان همیشه وقت خواب مقید بود به خواندن قرآن. صدای ایشان را می شنیدم که در هنگام تهجد و نماز شب خواندن، گریه می کردند .بعدها از دوستان قدیمی ایشان شنیدیم که ایشان از همان زمان طلبگی هم نماز شب می خوانده و اهل تهجد بوده است


حاج میرزا جواد ملکیحاج میرزا جواد ملکی

یکی از دوستان و نزدیکان مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی می گوید:
مرحوم ملکی(رحمه الله) شب ها که برای تهجد و نماز شب به پا می خاست. ابتدا در بسترش مدتی صدا به گریه بلند می کرد. سپس بیرون می آمد و نگاه به آسمان می کرد و آیه «ان فی خلق السماوات والارض واختلاف اللیل والنهار لایات لاولی الالباب» (آل عمران: 190) را می خواند و سر به دیوار می گذاشت و مدتی گریه می کرد؛ پس از تطهیر نیز کنار حوض مدتی پیش از وضو می نشست و می گریست و خلاصه از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا می نشست و بر می خاست وگریه سر می داد و چون به مصلایش می رسید دیگر حالش قابل وصف نبود.

محدث قمی (رحمه الله)

در شرح حال محدث گران مایه، حاج شخ عباس قمی آورده اند: محدث قمی (رحمه الله)
وی در تمام دوره سال، در چهار فصل، حداقل یک ساعت قبل از طلوع فجر بیدار، و مشغول نماز و تهجد بود. به عبادت آخر شب و قبل از سپیده دم اهمیت زیاد می داد و معتقد بود که بهترین اعمال مستحبی، عبادت و تهجد است. فرزند بزرگش می گوید: «تا آنجا که من به خاطر دارم، بیداری آخر شب از او فوت نشد؛ حتی درسفرها این شیوه عملی می شد.»  محدث قمی درباره استادش حاج میرزا حسین نوری نوشته است: « او در زهد و عبادت، سخت کوشا بود. نماز شب او فوت نشد و راز و نیازش با خداوند متعال در تمام شب ها برقرار بود».


تهجد و سحر خیزی امام خمینی(ره)

یکی از بزرگان امام می گوید: پنجاه سال، نماز شب امام خمینی ترک نشد. امام در بیماری، در صحت، در زندان، در خلاصی، در تبعید، حتی بر روی تخت بیمارستان قلب هم نماز شب می خواندند. امام در قم بیمار شدند، به دستور اطبا می بایست به تهران منتقل می شدند هوا بسیار سرد بود و برف می بارید و یخبندان عجیبی در جاده ها وجود داشت. امام چندین ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال به بیمارستان قلب، باز نماز شب خواندند. شبی که از پاریس به سوی تهران می آمدند، تمام افراد در هواپیما خوابیده بودند و تنها امام در طبقه بالای هواپیما نماز شب می خواندند.

فرزند امام خمینی می گوید:

شبی که از پاریس عازم ایران بودیم، امام در هواپیما برای نماز شب برخاستند و چنان می گریستند که خدمه هواپیما تعجب کرده بودند و شنیدم که پرسیده بودند: آیا امام از چیزی ناراحت هستند؟ من گفتم که کار هر شب امام است.
وقتی امام را از قم می بردند برای زندان [در عصر طاغوت]، امام با حالتی نماز شب خوانده اند که یکی از همراهان که یک سرگرد بود- به من گفت: ما شدیداً تحت تأثیر نماز امام واقع شدیم؛ و یکی از آنها تا تهران گریه کرده بود.