• وبلاگ : مُهر بر لب زده
  • يادداشت : سيره بزرگان در سحر خيزي (3)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    نمي آزرد دشمن پهلو و بازوي کوثر را
    اگر مي داشت باور داوري در روز محشر را
    پيمبر پاره تن خواند زهرا و حيرانم
    که چون باشد مسلمان آنکه سيلي زد پيمبر را؟
    خدا قاضي ، پيمبر مدعي ، قاتل چه خواهد گفت
    چو شاهد آرد آن مقتول کين ، ديوار يا در را ؟
    شهيد از جور دونان ، طفل او پيش از ولادت شد
    ز سقط آن پسر دانست بايد حال مادر را
    براي مال و مسند ، قتل زهرا ، شد چنين آسان
    که تا خاموش گردانندپشتيبان حيدر را
    تن آزرد و سوز دل و نا سازي دوران
    ز پاي افکند آخر بانوي پاکيزه گوهر را
    مگر در خانه ي خيرالنساء آن شب چه پيش آمد
    که پنهاني خبر کردند سلمان و ابوذر را؟
    چرا پشت علي لرزيد و دست از کار درماندش
    به وقت غسل دادن در شب آن آزرده پيکر را ؟
    مزار فاطمه بهر چه پنهان باشد از مردم ؟
    چرا کرد اين وصيت با دلي افسرده همسر را؟
    ز دستان سقيفه داستان دين دگرگون شد
    که بر پشت و پناه دين زدند از پشت خنجر را
    از آن ظلمي که سر زد در سقيفه بعد پيغمبر
    نشاني ها بود در کربلا تن هاي بي سر را
    مسلمانان نمي بودند گر آن روزها غافل
    نمي ديند در امروز صدها ظلم ديگر را
    ز مرغان چمن بر طارم گردون رسيد افغان
    که ديدند از گلستان نبي گل هاي پرپر را
    22:18 يا زهرا...