سلام
دارد نشانه از حرم بي نشانه ات
تشييع مخفيانه و دفن بي نشانه ات
باب تو باب وحي ، در رحمت خداست
چون شد که قتلگاه تو شد آستانه ات ؟
نه در احد ، نه در دل صحرا ، نه در بقيع
حتي تو حق گريه نداري به خانه ات
از خيمه هاي سوخته کربلا گذشت
آن آتشي که سبز شد از آشيانه ات
در پيش چشم فاتح بدر و احد زدند
گه با غلاف تيغ و گهي تازيانه ات
حق داشتي ، خميده شوي چون هلال ماه
اي کوه غصه هاي علي روي شانه ات !
صد بار جان فشاندي و در ياري علي
ديدند باز جانب مسجد روانه ات
اي حامي علي ! که گمان داشت همسرت
با دست خويش دفن کند مخفيانه ات ؟
وقتي که دست خصم به رويت بلند گشت
افتاد لرزه بر بدن ناز دانه ات
ميثم سراغ قبر تو را مي گرفت و ديد
در قلب او بود حرم بي نشانه ات
00:02 يا زهرا...