پيام
فاطمه
89/3/31
محمد شكوهي
مورچهاى بر صفحه کاغذى مىرفت. از نقشها و خطهايى که بر آن بود، حيرت کرد.آيا اين نقشها را، کاغذ خود آفريده است يا از جايى ديگر است؟
محمد شكوهي
در اين انديشه بود که ناگاه قلمى بر کاغذ فرود آمد و نقشى ديگر گذاشت. مور دانست که اين خط و خال از قلم است نه از کاغذ. نزد مورچگان ديگر رفت و گفت
محمد شكوهي
.............ادامه در مهر بر لب زده........................
كافر به طاغوت
جهانگرد / دانشمند / توريست / خلا3 تيپ غربيه عارف و فيلسوف نمي خوره
محمد شكوهي
نظرتون محترمه و من مي خواستم با همون تيتر اصلي كتاب آورده شه كه خداي نكرده ...