پيام
دكتررحمت سخني Dr.Rah
89/3/31
محمد شكوهي
چهل بار، حج به جا آورده بود و در همه آنها، جز توكل، زاد و توشهاى همراه خود نداشت. در آخرين حج خود، در مكه، سگى را ديد كه از ضعف مىناليد و گرسنگى، توش و توانى براى او نگذاشته بود.
محمد شكوهي
شيخ كه مردم او را نصر آبادى خطاب مىكردند، نزديك سگ رفت و چاره او را يك گرده نان ديد. دست در كيسه خويش كرد؛ چيزى نيافت. آهى كشيد و حسرت خورد كه چرا لقمه اى نان ندارد تا زنده اى را از مرگ برهاند.
محمد شكوهي
.....................ادامه در مهر بر لب زده.....................
محمد شكوهي
-