شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
چهل بار، حج به جا آورده بود و در همه آن‏ها، جز توكل، زاد و توشه‏اى همراه خود نداشت. در آخرين حج خود، در مكه، سگى را ديد كه از ضعف مى‏ناليد و گرسنگى، توش و توانى براى او نگذاشته بود.
شيخ كه مردم او را نصر آبادى خطاب مى‏كردند، نزديك سگ رفت و چاره او را يك گرده نان ديد. دست در كيسه خويش كرد؛ چيزى نيافت. آهى كشيد و حسرت خورد كه چرا لقمه ‏اى نان ندارد تا زنده ‏اى را از مرگ برهاند.
.....................ادامه در مهر بر لب زده.....................
ساعت ویکتوریا
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top