پيام
محمد شكوهي
89/4/4
محمد شكوهي
دلسوختهاى هر شب خدا را مىخواند و ذكر الله از دهان او نمىافتاد. در همه حال لفظ الله بر زبان داشت و يك دم از اين ذكر، نمىآسود.
شبى شيطان به سراغش آمد و گفت: اين همه الله را لبيك كو؟ چگونه او را اين همه مىخوانى و هيچ پاسخ نمىشنوى؟ اگر در اين ذكر، سودى بود، بايد ندايى مىشنيدى و لبيكى مىآمد.
محمد شكوهي
مرد، شكسته دل شد و به خواب رفت. در خواب حضرت خضر را ديد كه به او مىگويد: چه شد كه از ذكر بازماندى؟
گفت: همه عمر او را خواندم، هيچ پاسخ نشنيدم. اگر بر در كسى چند بار بكوبند، پاسخى شنوند. من سالها است كه الله مىگويم و لبيك نمىشنوم. ترسم كه مرا از خود رانده باشد و سزاوار لبيك نباشم .
محمد شكوهي
خضر گفت: هرگاه كه او را خواندى، او تو را پاسخ گفته است.
گفت: چگونه؟
محمد شكوهي
.................. ادامه در مهر بر لب زده ....................
محمد شكوهي
----------------------------------