پيام
اويس.
89/4/7
محمد شكوهي
سيدالشهدا (ع) فرمود: من و پدرم در شب تاريكى به طواف خانه خدا مشغول بوديم. در اين هنگام متوجه ناله اى جانگداز و آهى آتشين شديم كه شخصى دست نياز به درگاه بى نياز دراز كرده و با سوز و گدازى بى سابقه به تضرع و زارى مشغول است. پدرم فرمود: اى حسين! آيا مى شنوى ناله گنهكارى را كه به درگاه خدا پناه آورده و با قلبى پاك اشك ندامت و پشيمانى مى ريزد، او را پيدا كن و پيش من بياور.
محمد شكوهي
در آن شب تاريك، گرد خانه گشتم. از وسط مردم به زحمت مى رفتم تا او را ميان ركن و مقام پيدا كرده و به خدمت پدرم آوردم. جوانى زيبا و خوش اندام بود، با لباسهاى گرانبها. پدرم تا او را ديد به او فرمود: كيستى؟ عرض كرد: مردى از اعرابم. پرسيد: اين ناله و التهاب و سوز و گدازت براى چه بود؟ گفت:
محمد شكوهي
از من چه مى پرسى يا على كه بار گناهانم پشتم را خميده و نافرمانى پدر و نفرين او اساس زندگى ام را در هم پاشيده است و سلامتى و تندرستى را از من ربوده است.
حضرت فرمود: جريان چيست؟ گفت:
محمد شكوهي
............. ادامه در مهر بر لب زده....................