پيام
محمد شكوهي
89/4/9
محمد شكوهي
اميرالمؤمنين على (ع ) با لشكرش به سوى صفين حركت كرد. در بين راه آب آنها تمام شد و همه تشنه ماندند، هر چه تفحص و جستجو كردند آبى نيافتند! به دستور حضرت براى يافتن آب، مقدارى از جاده خارج شدند. در بيابان، به ديرى برخوردند، به سويش رفته و از راهبى كه داخل دير بود مطالبه آب كردند. راهب گفت : از اينجا تا نزديكترين چاه آب دو فرسخ فاصله است
محمد شكوهي
هر چند وقت يكبار براى من آب مى آورند من آن را جيره بندى مى كنم و گرنه از شدت تشنگى مى ميرم!
حضرت فرمود: شنيديد كه راهب چه مى گويد؟
محمد شكوهي
سپاهيانش گفتند: آيا مى فرمايى به آنجايى كه او مى گويد برويم و آب بياوريم؟ حضرت فرمود: نيازى به پيمودن اين مسير طولانى نيست. آنگاه سر شترش را به سوى قبله گردانيد و محلى در نزديكى دير را نشان داد و فرمود: آنجا را حفر كنيد، زمين را كندند و خاكها را كنار ريختند تا به سنگ بسيار بزرگى رسيدند و گفتند: اى اميرالمؤمنين! اينجا سنگى است كه وسائل ما (مثل كلنگ و تيشه) در آن اثر نمى كند! فرمود
محمد شكوهي
زير آن سنگ آب است، جديت كنيد تا آن را برداريد. اصحاب جمع شدند و تلاش كردند اما نتوانستند آن سنگ را حركت دهند.
حضرت كه ناتوانى اصحاب را ديد، نزد آنها آمد و انگشتانش را از گوشه سنگ به زير آن برد و با يك حركت آن را تكان داد و از جاى بركند و به كنارى انداخت كه در اين هنگام از جاى آن سنگ آب فوران نمود. لشكريان آمدند و از آن آب كه بسيار گوارا و سرد بود نوشيدند و
محمد شكوهي
................ادامه در مهر بر لب زده........................