پيام
+
سلام نظر دوستان با يه مشاعره پارسي بلاگي چيه ؟ هركي ياراي كار دارد بسم الله

محمد شكوهي
89/7/27
محمد شكوهي
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکلها
هادي قمي
اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست //اين چه شمعي است كه عالم همه پروانه اوست.
محمد شكوهي
شاهد آن نيست كه مويي و مياني دارد/بنده طلعت آن باش كه آني دارد
محمد شكوهي
در ره عشق نشد كس بيقين محرم راز/هر كسي بر حسب فكر گماني دارد
محمد شكوهي
والا همين جور قاطي پاتي شد . د بديد درست شه قصه
محمد شكوهي
روشني طلعت تو ماه ندارد /پيش تو گلي رونق گياه ندارد
ريحانه ليست بقهرمانة
درد ما را نيست درمان الغياث/هجر ما را نيست پايان الغياث
محمد شكوهي
ثريا كرد با من تيغ بازي /عطارد تا سحر افسانه سازي
ريحانه ليست بقهرمانة
ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد/دوستي كي آخر آمد؟ دوستداران را چه شد؟
ريحانه ليست بقهرمانة
خاهشا درست مشاعره كنيد.بعدشم نو گل درسته.نه نوگول!!!!
محمد شكوهي
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند / گل آدم بسرشتندو به پيمانه زدند
ريحانه ليست بقهرمانة
الان بايد از چي بگيم؟؟؟؟؟
محمد شكوهي
به احترام فرات و شعرشون الف بدين
*ابرار*
اي آفتاب ملک که در جنب همتت
چون ذره حقير بود گنج شايگان
ريحانه ليست بقهرمانة
آن يار كزو خانه ما جاي پري بود/سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود
محمد شكوهي
مديريت با جناب فرات-2
محمد شكوهي
نگار من كه به مكتب رنرفت و خط ننوشت // به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.
*ابرار*
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشتخو را نکشند
محمد شكوهي
در نمازم خم ابروي تو بر ياد امد/ حالتي رفت كه محراب به فرياد امد
*ابرار*
ديو چو بيرون رود فرشته در ايد
محمد شكوهي
داد و بيداد كه در محفل ما رندي نيست/ كه برش شكوه برم داد ز بيداد كشم
*ابرار*
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نيک و بد ندارم جز غم
يک همدم باوفا نديدم جز درد
يک مونس نامزد ندارم جز غم
محمد شكوهي
زشيرين گفت در هر سو نشاني ست /به هر سنگي رشيرين داستاني ست
*ابرار*
تو بدري و خورشيد تو را بنده شدهست
تا بنده ي تو شدهست تابنده شدهست
*ابرار*
بچه ها نزديک اذانه.من رفتم.التماس دعا
محمد شكوهي
تاكي به تمناي وصال تو يگانه / اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
محمد توكلي-7
ههههييي گل سرخ و سفيدو ارغواني بيا پيشم بمان تا مي تواني
محمد شكوهي
يكي فرهاد را در بيستون ديد/زوضع بيستون باز پرسيد
دست هنري اصفهاني
طنز هم قبوله؟
سيده!
دل و دينم دلو دينم ببردست.. برورويش برورويش بر و رو
محمد شكوهي
دريغ كقافله عمر كانچنان رفتند/كه گردشان به هواي ديار ما نرسيد
دست هنري اصفهاني
طنز هم قبوله؟
محمد شكوهي
محيط بازه بسم الله
سيده!
در تنگناي حيرتم از نخوت رقيب.. يارب مباد آنكه گدا معتبر شود!
محمد شكوهي
دين و دل بردندو قصد جان كنند/ الغياث از جور خوبان الغياث
دست هنري اصفهاني
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند/سر مردكچلي را فرشش ماهه زدند
محمد توكلي-7
درسته كه گداييم/نگو كه بي وفاييم/ما اهل هر كجاييم/هميشه به ياد شماييم
سيده!
مردي اي دل طلب از مردم دنيا نكني.. گوهر آينه از سنگ تمنا نكني
محمد شكوهي
حي علي الصلاة
سوده كريمي
يكي روبهي ديد بي دست و پاي...فرو ماند در لطف و صنع خداي
منتظرالمهدي
يكي تير در دست رنگ آبنوس ، خراميد و آمد بر اشكبوس
مرضيه عياري خانوم گل
سحربابادميگفتم حديث آرزومندي/به گوش آمدكه واثق شوبه الطاف خداوندي
سوده كريمي
يكي درد و يكي درمان پسندد...يكي وصل و يكي هجران پسندد ....من از درمان و درد و وصل و هجران... پسندم آنچه را جانان پسندند
سيده!
دلم جز مهر مهرويان طريقي بر نميگيرد.. ز هر دم ميدهم پندش وليكن در نميگيرد
نيلوفر
دوش مي گفت كه فردا بدهم كام دلت .. سببي سلز خدايا ژشيمان نشود
سيده!
در اين ظلمت سراي آبنوسي.. گهي ماتم بود گاهي عروسي
سيده!
به به چيه.. ي بده
سيده!
دوست دارم بروم سر به سرم نگذاريد! گريه ام را به حساب سفرم نگذاريد!
سيده!
نميشه.. تو بايد تكليف خودتو اول معلوم كني: يا موج بگيريد به درياچه تصميم.. يا زروق تقدير به گرداب مريزيد!
سيده!
ماجرا چيز ديگه ايه.. گويند مردمان غم ديوانه ميخورند.. ديوانه هم شديم و غم ما كسي نخورد
رزگل
دل ميرود زدستم صاحبدلان خدا را// دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا
سيدمحمدرضا فخري
اي پادشاه حسن خدا را بسوختيم / آخر سؤال کن که گدا را چه حاجتست (حافظ)
سيده!
تا دامن كفن نكشم زير پاي خاك... باور مكن كه دست ز دامن بدارمت ( به به جناب مهندس هم محفل انس فقيرانه ما رو روشن كردند!) كدوم شكلك؟!!
تيشه هاي اشک
تو نوازش كني آن را كه نگاهش نكنند.تو دهي راه كسي را كه پناهش ندهند.
سيده!
داراي جهان نصرت دين خسرو كامل.. يحي ابن مظفر ملك عالم عادل ( خواجه حافظ هم پاچه خواري ميكرده.. ما نكنيم؟!)
سيده!
لام قحط بود؟ خوب خودم ميگم: لنگ لنگان قدمي بر ميداشت.. هر قدم دانه شكري ميكاشت!
محمد شكوهي
تو قد بيني و مجنون جلوه ناز/تو چشم او نگاه ناوك انداز
دست هنري اصفهاني
زدست ديده ودل هردو فرياد/كه هرچه ديده بينه دل كنه ياد
محمد شكوهي
درفشش سياه است و خفتان سياه/از آهن ساعد از آهن كلاه
سيده!
هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشاي.. درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
محمد شكوهي
در وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع/شب نشين كوي سربازان و رندانم چو شمع
محمد شكوهي
عين نداريد خودم بدم؟!
رزگل
عالم از شور وشر وعشق خبر هيچ نداشت/فتنه انگيز جهان غمزه جادوي تو بود
سيده!
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد.. عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
محمد شكوهي
عزم آن دارم كه امشب نيم مست /پاي كوبان كوزه دردي بدست
محمد شكوهي
در بهاي بوسه اي جاني طلب ميكنند/ اين دلستانان الغياث
سيده!
ثلث نويسان مثلث نويس با قلم ثلث نوشتنمد ثلث
محمد شكوهي
ثالثا تا از تو بيرون رفته ام / گوئيا ثالث ثلاثه گفته ام
رزگل
من شكسته بد حال زندگي يابم..در انزمان كه به تيغ غمت شوم مقتول
محمد شكوهي
ليلي . لاف ديگر نگي دروغ/بيش از اين ما صبر نتوانيم آن ايوب بود
سيده!
دلا چو غنچه شكايت زكار بسته مكن.. كه نسيم صبح باد گره گشا آرد
سيده!
دلا ز نوور هدايت گر آگهي يابي.. چو شمع خنددهه زنان ترك سر تواني كرد
رزگل
درون ها تيره شد با شد كه از غيب//چراغي بر كند خلوت نشيني
محمد شكوهي
2 به يك خدايا انصافشونو شكر:دي /دردمارا نيست درمان الغياث / هجر مارا نيست پايان الغياث
رزگل
نميبينم نشاط عيش در كس//نه درمان دلي نه درد ديني
سيده!
يارب كه از دريا دلي خود گوهر يكتا شوي.. اي اشك چشم آسمان در دامن دريا بيا
محمد شكوهي
يامن پدر يا او پدر فقي ندارد/ شايد كه امشب هم غزل مادر ندارد
محمد شكوهي
اگر در ديده مجنون نشيني/ به غير خوبي ليلي نبيني
محمد شكوهي
ناشناسي كه به تاريكي شب / ميبرد شام يتيمان عرب
محمد شكوهي
منجم ميكند از ماه و خور بحث/زمان رويت ارباب نظر بحث
محمد شكوهي
التماس دعا تو اون خشاب چهل تايهاتون مارو هم شليك كنيد بلكه برد نهائيمون به نزديكي حضرت دوست رسيد...
محمد شكوهي
به رسم فانوس :::::::::::2:53 بامداد
سيدمحمدرضا فخري
ثواب روزه حج قبول آنکس برد / که خاک ميکده عشق را زيارت کرد (حافظ)
محمد شكوهي
در دلم بود كه بي دوست نمانم هرگز / ساعتي رفت كه سعي من و دل باطل بود
منتظرالمهدي
دلم جز مهر مه رويان طريقي بر نمي گيرد،زهر در مي دهم پندش وليكن در نمي گيرد
حسين.م
دست گل،پاگل،بدن گل،چهره گل رخساره گل/اي سرت نازم عجب خود را گلستان كرده اي!
*جهادي
يارا دل ما را بجز عشق تو گناه نيست/ تو ماه شبم شو كمكم كن به نگاهي
منتظرالمهدي
يار مرا ،غارمرا،عشق جگرخوار مرا،يارتويي،غارتويي،خواجه نگه دار مرا
محمد شكوهي
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه/ هم سوخته شمع او هم سوخته پروانه
حسين.م
اي از بهشت باز دري پيش چشم تو/افسانه اي است حمور و پري پيش چشم تو.....
آبجي كوچيكه
و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها / ره پنهان بنمايد كه كس آن راه نداند // مولانا
منتظرالمهدي
دي در گذار بود و نظر سوي ما نكرد / بيچاره دل كه هيچ نديد از گذار عمر
تيشه هاي اشک
درآمدم چو به مجلس، سپند جاي نمود/ستاره سوختگان قدردان يکدگرند
حسين.م
داني كه چنگ و عود چه تقرير مي كنند/پنهان خوريد باده كه تعزير مي كنند!
منتظرالمهدي
دلا خوبان دل خونين پسندند ... دلا خون شو که خوبان اين پسندن
تيشه هاي اشک
ديدن آيينه را بر طاق نسيان مينهي /گر بداني شوق ديدارت چه با دل ميکند
منتظرالمهدي
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود /و وصف مردمش الهيكم التكاثر بود
*جهادي
رشته ي مهر فاطمه سوي سماء كشد مرا/ دل به ولاش سپرده ام تا به كجا برد مرا
منتظرالمهدي
اي پادشه خوبان دادازغم تنهايي،دل بي تو به جان آمدوقت است كه بازآيي
تيشه هاي اشک
آرزو در طبع پيران از جوانان است بيش/در خزان، هر برگ، چندين رنگ پيدا ميکند
تيشه هاي اشک
يک بار سر برآر ز جيب قباي ناز/دست مرا ببين به گريبان چه ميکند
?
منتظرالمهدي
يعني كه نمودند در آيينه ي صبح،كز عمر شبي گذشت و تو بي خبري
تيشه هاي اشک
يکباره بستن در انصاف خوب نيست /ديوار باغ را مکن اي باغبان بلند
تيشه هاي اشک
درکوي مکافات، محال است که آخر/يوسف به سر راه زليخا ننشيند
منتظرالمهدي
دل در هم و خاطر به غم و سينه به تاب است،شهري به خروش است و جهاني به عذاب است
تيشه هاي اشک
تا دل نميبرم زکسي، دل نميدهم /صياد من نخست گرفتار من شود
منتظرالمهدي
ديده درياكنم و صبربه صحرا فكنم،واندرين كاردل خويش به دريا فكنم
تيشه هاي اشک
ميشود قدر سخن سنجان پس از رفتن پديد/جاي بلبل در چمن، فصل خزان پيدا شود
منتظرالمهدي
در اين سراي بي كسي ،كسي به در نمي زند / به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
تيشه هاي اشک
دريا شود ز گريهي رحمت، کنار من /از چشم هر که قطرهي اشکي روان شود
?
منتظرالمهدي
درون حبه اي صد خرمن امد/جهاني دردل يك ارزن امد
تيشه هاي اشک
در خرابات مغان بي عصمتي را راه نيست /دختر رز با سيه مستان به خلوت ميرود
?
منتظرالمهدي
دلا امشب به مي بايد وضو كرد / و هر ناممكني را آرزو كرد
تيشه هاي اشک
در طريق عشق، خار از پا کشيدن مشکل است /ريشه در دل ميکند خاري که در پا ميرود
منتظرالمهدي
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
تيشه هاي اشک
دليل راحت ملک عدم همين کافي است /که هر که رفت به آن راه، برنميگردد
*جهادي
دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را/دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
آبجي كوچيكه
دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد/ به زير آن درختي رو كه او گل هاي تر دارد
محمد شكوهي
در فداكاري مردانه ات اي رهبر عشق/چشم ايام به حسرت نگرانست هنوز
آبجي كوچيكه
زان يار دلنوازم شكريست با عنايت // گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت
*جهادي
تا سحر شمع و گل و پروانه با هم سوختند /آنكه بر مقصود نائل شد سحر پروانه بود
آبجي كوچيكه
دوش چه خورده اي دلا راست بگو نهان مكن / چون خمشان بي گنه روي بر آسمان مكن
محمد شكوهي
در مكتب حقايق پيش اديب عشق/ هان اي پسر بكوش كه روزي پدر شوي
آبجي كوچيكه
يار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا / يار تويي غار تويي خواجه نگهدار مرا
محمد شكوهي
از پاي تا سرت همه نور خدا شود /در راه ذولجلال چو بي پا و سر شوي
تيشه هاي اشک
يك شب سر جانماز خود يادم كن/با گوشه چشم خويش آبادم كن
ساقي رضوان
نسيمي جان فزا مي آيد.....بوي كرببلا مي آيد....
*جهادي
ديار غربت و غم و وادي عشق و عرفـان/
جاي قبــول توبه و دعاي من دوکوهه
آبجي كوچيكه
هله عاشقان بشارت كه نماند اين جدايي // برسد به يار دلدار بكند خدا خدايي
*جهادي
يا خوانده يا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو /
پاي من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
تيشه هاي اشک
دل ز هر نقش گشته ساده مرا/دو جهان از نظر فتاده مرا
محمد شكوهي
يارب آن زاهد خود بين كه بجز عيب نديد/ دود آهيش در آينه ناوك انداز
چه زود دير ميشه
مرا با سوز سينه ساز کردي/ و دل را بردي و پرواز کردي/ تو جادوهاي ديرين دلم را/ به يک ورد خدايي باز کردي
محمد توكلي-7
ميازار موري كه دانه كش است/كه جان داردوجان شيرين خوش است
محمد توكلي-7
دل،دل ديونه منه/عشقت توسينه منه/دنيا تودستاي منه/وقتي نگات ماله منه
محمد توكلي-7
يكي بود يكي نبود/غير از خداي مهربون هچكس نموند
محمد شكوهي
دردم از يارست و درمان نيز هم/ دل فداي اوشد و جان نيز هم
*جهادي
من آبرو آورده ام، کو لطف بي پايان تو؟ /
حال من گوشه نشين، با گوشه ي چشمي ببين
محمد توكلي-7
ناز نكن،نازتو ديگه خريدار نداره/اينهمه اطفار عدات گرميه بازار نداره
*جهادي
همه شب برندارم سر از اين خمار مستي /كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي
محمد شكوهي
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه/ هم سوخت شمع ما هم سوخنه پروانه
سيده!
هلا آشناي دل خسته ام.. هلا محرم سر بسته ام...
محمد شكوهي
مزن بر سر ناتوان دست زور / كه روزي در افتي به پايش چمور