شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ سلام نظر دوستان با يه مشاعره پارسي بلاگي چيه ؟ هركي ياراي كار دارد بسم الله
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل‌ها
هادي قمي
اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست //اين چه شمعي است كه عالم همه پروانه اوست.
شاهد آن نيست كه مويي و مياني دارد/بنده طلعت آن باش كه آني دارد
در ره عشق نشد كس بيقين محرم راز/هر كسي بر حسب فكر گماني دارد
والا همين جور قاطي پاتي شد . د بديد درست شه قصه
روشني طلعت تو ماه ندارد /پيش تو گلي رونق گياه ندارد
درد ما را نيست درمان الغياث/هجر ما را نيست پايان الغياث
ثريا كرد با من تيغ بازي /عطارد تا سحر افسانه سازي
ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد/دوستي كي آخر آمد؟ دوستداران را چه شد؟
خاهشا درست مشاعره كنيد.بعدشم نو گل درسته.نه نوگول!!!!
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند / گل آدم بسرشتندو به پيمانه زدند
الان بايد از چي بگيم؟؟؟؟؟
به احترام فرات و شعرشون الف بدين
*ابرار*
اي آفتاب ملک که در جنب همتت چون ذره حقير بود گنج شايگان
آن يار كزو خانه ما جاي پري بود/سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود
مديريت با جناب فرات-2
نگار من كه به مكتب رنرفت و خط ننوشت // به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.
*ابرار*
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشتخو را نکشند
در نمازم خم ابروي تو بر ياد امد/ حالتي رفت كه محراب به فرياد امد
*ابرار*
ديو چو بيرون رود فرشته در ايد
داد و بيداد كه در محفل ما رندي نيست/ كه برش شكوه برم داد ز بيداد كشم
*ابرار*
من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نيک و بد ندارم جز غم يک همدم باوفا نديدم جز درد يک مونس نامزد ندارم جز غم
زشيرين گفت در هر سو نشاني ست /به هر سنگي رشيرين داستاني ست
*ابرار*
تو بدري و خورشيد تو را بنده شده‌ست تا بنده ي تو شده‌ست تابنده شده‌ست
*ابرار*
بچه ها نزديک اذانه.من رفتم.التماس دعا
تاكي به تمناي وصال تو يگانه / اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
ههههييي گل سرخ و سفيدو ارغواني بيا پيشم بمان تا مي تواني
يكي فرهاد را در بيستون ديد/زوضع بيستون باز پرسيد
طنز هم قبوله؟
سيده!
دل و دينم دلو دينم ببردست.. برورويش برورويش بر و رو
دريغ كقافله عمر كانچنان رفتند/كه گردشان به هواي ديار ما نرسيد
طنز هم قبوله؟
محيط بازه بسم الله
سيده!
در تنگناي حيرتم از نخوت رقيب.. يارب مباد آنكه گدا معتبر شود!
دين و دل بردندو قصد جان كنند/ الغياث از جور خوبان الغياث
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند/سر مردكچلي را فرشش ماهه زدند
درسته كه گداييم/نگو كه بي وفاييم/ما اهل هر كجاييم/هميشه به ياد شماييم
سيده!
مردي اي دل طلب از مردم دنيا نكني.. گوهر آينه از سنگ تمنا نكني
حي علي الصلاة
يكي روبهي ديد بي دست و پاي...فرو ماند در لطف و صنع خداي
يكي تير در دست رنگ آبنوس ، خراميد و آمد بر اشكبوس
سحربابادميگفتم حديث آرزومندي/به گوش آمدكه واثق شوبه الطاف خداوندي
يكي درد و يكي درمان پسندد...يكي وصل و يكي هجران پسندد ....من از درمان و درد و وصل و هجران... پسندم آنچه را جانان پسندند
سيده!
دلم جز مهر مهرويان طريقي بر نميگيرد.. ز هر دم ميدهم پندش وليكن در نميگيرد
نيلوفر
دوش مي گفت كه فردا بدهم كام دلت .. سببي سلز خدايا ژشيمان نشود
سيده!
در اين ظلمت سراي آبنوسي.. گهي ماتم بود گاهي عروسي
سيده!
به به چيه.. ي بده
سيده!
دوست دارم بروم سر به سرم نگذاريد! گريه ام را به حساب سفرم نگذاريد!
سيده!
نميشه.. تو بايد تكليف خودتو اول معلوم كني: يا موج بگيريد به درياچه تصميم.. يا زروق تقدير به گرداب مريزيد!
سيده!
ماجرا چيز ديگه ايه.. گويند مردمان غم ديوانه ميخورند.. ديوانه هم شديم و غم ما كسي نخورد
رزگل
دل ميرود زدستم صاحبدلان خدا را// دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا
اي پادشاه حسن خدا را بسوختيم / آخر سؤال کن که گدا را چه حاجتست (حافظ)
سيده!
تا دامن كفن نكشم زير پاي خاك... باور مكن كه دست ز دامن بدارمت ( به به جناب مهندس هم محفل انس فقيرانه ما رو روشن كردند!) كدوم شكلك؟!!
تو نوازش كني آن را كه نگاهش نكنند.تو دهي راه كسي را كه پناهش ندهند.
سيده!
داراي جهان نصرت دين خسرو كامل.. يحي ابن مظفر ملك عالم عادل ( خواجه حافظ هم پاچه خواري ميكرده.. ما نكنيم؟!)
سيده!
لام قحط بود؟ خوب خودم ميگم: لنگ لنگان قدمي بر ميداشت.. هر قدم دانه شكري ميكاشت!
تو قد بيني و مجنون جلوه ناز/تو چشم او نگاه ناوك انداز
زدست ديده ودل هردو فرياد/كه هرچه ديده بينه دل كنه ياد
درفشش سياه است و خفتان سياه/از آهن ساعد از آهن كلاه
سيده!
هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشاي.. درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
در وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع/شب نشين كوي سربازان و رندانم چو شمع
عين نداريد خودم بدم؟!
رزگل
عالم از شور وشر وعشق خبر هيچ نداشت/فتنه انگيز جهان غمزه جادوي تو بود
سيده!
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد.. عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
عزم آن دارم كه امشب نيم مست /پاي كوبان كوزه دردي بدست
در بهاي بوسه اي جاني طلب ميكنند/ اين دلستانان الغياث
سيده!
ثلث نويسان مثلث نويس با قلم ثلث نوشتنمد ثلث
ثالثا تا از تو بيرون رفته ام / گوئيا ثالث ثلاثه گفته ام
رزگل
من شكسته بد حال زندگي يابم..در انزمان كه به تيغ غمت شوم مقتول
ليلي . لاف ديگر نگي دروغ/بيش از اين ما صبر نتوانيم آن ايوب بود
سيده!
دلا چو غنچه شكايت زكار بسته مكن.. كه نسيم صبح باد گره گشا آرد
سيده!
دلا ز نوور هدايت گر آگهي يابي.. چو شمع خنددهه زنان ترك سر تواني كرد
رزگل
درون ها تيره شد با شد كه از غيب//چراغي بر كند خلوت نشيني
2 به يك خدايا انصافشونو شكر:دي /دردمارا نيست درمان الغياث / هجر مارا نيست پايان الغياث
رزگل
نميبينم نشاط عيش در كس//نه درمان دلي نه درد ديني
سيده!
يارب كه از دريا دلي خود گوهر يكتا شوي.. اي اشك چشم آسمان در دامن دريا بيا
يامن پدر يا او پدر فقي ندارد/ شايد كه امشب هم غزل مادر ندارد
اگر در ديده مجنون نشيني/ به غير خوبي ليلي نبيني
ناشناسي كه به تاريكي شب / ميبرد شام يتيمان عرب
منجم ميكند از ماه و خور بحث/زمان رويت ارباب نظر بحث
التماس دعا تو اون خشاب چهل تايهاتون مارو هم شليك كنيد بلكه برد نهائيمون به نزديكي حضرت دوست رسيد...
به رسم فانوس :::::::::::2:53 بامداد
ثواب روزه حج قبول آنکس برد / که خاک ميکده عشق را زيارت کرد (حافظ)
در دلم بود كه بي دوست نمانم هرگز / ساعتي رفت كه سعي من و دل باطل بود
دلم جز مهر مه رويان طريقي بر نمي گيرد،زهر در مي دهم پندش وليكن در نمي گيرد
حسين.م
دست گل،پاگل،بدن گل،چهره گل رخساره گل/اي سرت نازم عجب خود را گلستان كرده اي!
*جهادي
يارا دل ما را بجز عشق تو گناه نيست/ تو ماه شبم شو كمكم كن به نگاهي
يار مرا ،غارمرا،عشق جگرخوار مرا،يارتويي،غارتويي،خواجه نگه دار مرا
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه/ هم سوخته شمع او هم سوخته پروانه
حسين.م
اي از بهشت باز دري پيش چشم تو/افسانه اي است حمور و پري پيش چشم تو.....
و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها / ره پنهان بنمايد كه كس آن راه نداند // مولانا
دي در گذار بود و نظر سوي ما نكرد / بيچاره دل كه هيچ نديد از گذار عمر
درآمدم چو به مجلس، سپند جاي نمود/ستاره سوختگان قدردان يکدگرند
حسين.م
داني كه چنگ و عود چه تقرير مي كنند/پنهان خوريد باده كه تعزير مي كنند!
دلا خوبان دل خونين پسندند ... دلا خون شو که خوبان اين پسندن
ديدن آيينه را بر طاق نسيان مي‌نهي /گر بداني شوق ديدارت چه با دل مي‌کند
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود /و وصف مردمش الهيكم التكاثر بود
*جهادي
رشته ي مهر فاطمه سوي سماء كشد مرا/ دل به ولاش سپرده ام تا به كجا برد مرا
اي پادشه خوبان دادازغم تنهايي،دل بي تو به جان آمدوقت است كه بازآيي
آرزو در طبع پيران از جوانان است بيش/در خزان، هر برگ، چندين رنگ پيدا مي‌کند
يک بار سر برآر ز جيب قباي ناز/دست مرا ببين به گريبان چه مي‌کند ?
يعني كه نمودند در آيينه ي صبح،كز عمر شبي گذشت و تو بي خبري
يکباره بستن در انصاف خوب نيست /ديوار باغ را مکن اي باغبان بلند
درکوي مکافات، محال است که آخر/يوسف به سر راه زليخا ننشيند
دل در هم و خاطر به غم و سينه به تاب است،شهري به خروش است و جهاني به عذاب است
تا دل نمي‌برم زکسي، دل نمي‌دهم /صياد من نخست گرفتار من شود
ديده درياكنم و صبربه صحرا فكنم،واندرين كاردل خويش به دريا فكنم
مي‌شود قدر سخن سنجان پس از رفتن پديد/جاي بلبل در چمن، فصل خزان پيدا شود
در اين سراي بي كسي ،كسي به در نمي زند / به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
دريا شود ز گريه‌ي رحمت، کنار من /از چشم هر که قطره‌ي اشکي روان شود ?
درون حبه اي صد خرمن امد/جهاني دردل يك ارزن امد
در خرابات مغان بي عصمتي را راه نيست /دختر رز با سيه مستان به خلوت مي‌رود ?
دلا امشب به مي بايد وضو كرد / و هر ناممكني را آرزو كرد
در طريق عشق، خار از پا کشيدن مشکل است /ريشه در دل مي‌کند خاري که در پا مي‌رود
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
دليل راحت ملک عدم همين کافي است /که هر که رفت به آن راه، برنمي‌گردد
*جهادي
دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را/دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد/ به زير آن درختي رو كه او گل هاي تر دارد
در فداكاري مردانه ات اي رهبر عشق/چشم ايام به حسرت نگرانست هنوز
زان يار دلنوازم شكريست با عنايت // گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت
*جهادي
تا سحر شمع و گل و پروانه با هم سوختند /آنكه بر مقصود نائل شد سحر پروانه بود
دوش چه خورده اي دلا راست بگو نهان مكن / چون خمشان بي گنه روي بر آسمان مكن
در مكتب حقايق پيش اديب عشق/ هان اي پسر بكوش كه روزي پدر شوي
يار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا / يار تويي غار تويي خواجه نگهدار مرا
از پاي تا سرت همه نور خدا شود /در راه ذولجلال چو بي پا و سر شوي
يك شب سر جانماز خود يادم كن/با گوشه چشم خويش آبادم كن
نسيمي جان فزا مي آيد.....بوي كرببلا مي آيد....
*جهادي
ديار غربت و غم و وادي عشق و عرفـان/ جاي قبــول توبه و دعاي من دوکوهه
هله عاشقان بشارت كه نماند اين جدايي // برسد به يار دلدار بكند خدا خدايي
*جهادي
يا خوانده يا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو / پاي من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
دل ز هر نقش گشته ساده مرا/دو جهان از نظر فتاده مرا
يارب آن زاهد خود بين كه بجز عيب نديد/ دود آهيش در آينه ناوك انداز
مرا با سوز سينه ساز کردي/ و دل را بردي و پرواز کردي/ تو جادوهاي ديرين دلم را/ به يک ورد خدايي باز کردي
ميازار موري كه دانه كش است/كه جان داردوجان شيرين خوش است
دل،دل ديونه منه/عشقت توسينه منه/دنيا تودستاي منه/وقتي نگات ماله منه
يكي بود يكي نبود/غير از خداي مهربون هچكس نموند
دردم از يارست و درمان نيز هم/ دل فداي اوشد و جان نيز هم
*جهادي
من آبرو آورده ام، کو لطف بي پايان تو؟ / حال من گوشه نشين، با گوشه ي چشمي ببين
ناز نكن،نازتو ديگه خريدار نداره/اينهمه اطفار عدات گرميه بازار نداره
*جهادي
همه شب برندارم سر از اين خمار مستي /كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه/ هم سوخت شمع ما هم سوخنه پروانه
سيده!
هلا آشناي دل خسته ام.. هلا محرم سر بسته ام...
مزن بر سر ناتوان دست زور / كه روزي در افتي به پايش چمور
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top