پيام
+
معلم پاي تخته داد مي زد/ صورتش از خشم گلگون بود/ و دستانش به زير پوششي از گردپنهان بود/ ولي آخر کلاسي ها/ لواشک بين خود تقسيم مي کردند/ وان يکي در گوشه اي ديگر جوانان را ورق مي زد/ براي آنکه بي خود هاي و هو مي کرد و با آن شور بي پايان/ تساوي هاي جبري رانشان مي داد/ خطي خوانا به روي تخته اي کز ظلمتي تاريک/ غمگين بود/ تساوي را چنين بنوشت/
محمد شكوهي
90/11/24
محمد شكوهي
يک با يک برابر هست/
از ميان جمع شاگردان يکي برخاست/
هميشه يک نفر بايد به پا خيزد/
به آرامي سخن سر داد/
تساوي اشتباهي فاحش و محض است/
معلم/
مات بر جا ماند/
و او پرسيد/
گر يک فرد انسان واحد يک بود ايا باز/
يک با يک برابر بود/
سکوت مدهوشي بود و سئوالي سخت/
معلم خشمگين فرياد زد/
آري برابر بود/
و او با پوزخندي گفت/
محمد شكوهي
اگر يک فرد انسان واحد يک بود/
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود/
وانکه قلبي پک و دستي فاقد زر داشت/
پايين بود/
اگر يک فرد انسان واحد يک بود/
آن که صورت نقره گون/
چون قرص مه مي داشت/
بالا بود/
وان سيه چرده که مي ناليد/
پايين بود/
اگريک فرد انسان واحد يک بود/
اين تساوي زير و رو مي شد/
حال مي پرسم يک اگر با يك برابر بود/
نان و مال مفت خواران/
از کجا آماده مي گرديد/
محمد شكوهي
يا چه کس ديوار چين ها را بنا مي کرد ؟/
يک اگر با يک برابر بود/
پس که پشتش زير بار فقر خم مي شد ؟/
يا که زير صربت شلاق له مي گشت ؟/
يک اگر با يک برابر بود/
پس چه کس آزادگان را در قفس مي کرد ؟/
معلم ناله آسا گفت/
بچه ها در جزوه هاي خويش بنويسيد/
يک با يک برابر نيست /
سيده هانا صداقت
قشنگ بود...
محمد شكوهي
لطف دارين...
محمد شكوهي
شماهم لطف دارين