بردبارى بى نظیر
شخصى از میان مردم به حضرت امام سجاد (علیه السلام) ناسزا گفت ، غلامانش قصد او را کردند ، حضرت فرمود : رهایش کنید ، آنچه از ما پنهان است بیشتر از چیزى است که در حق من مى گویند سپس به آن مرد فرمود : آیا نیازى دارى ؟ آن مرد شرمنده شد ، حضرت لباسش را به او عطا کرد و فرمان داد هزار درهم به او بپردازند ، آن مرد با فریاد مى گفت : شهادت مى دهم که تو فرزند رسول خدایى !
عکس العمل در برابر غیبت
حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) به گروهى رسید که از آن بزرگوار غیبت مى کردند ، کنارشان ایستاد و به آنان گفت : اگر در آنچه مى گویید راستگو هستید خدا مرا بیامرزد و اگر دروغگو هستید خدا شما را بیامرزد !
قتل غیر عمد
در محضر حضرت امام سجاد (علیه السلام) تعدادى مهمان بودند ، از خادم خواستند در آوردن گوشت بریان تنورى ، شتاب ورزد . خادم آهنى را که روى آن گوشت بریان شده بود به سرعت آورد ، ناگهان از دستش افتاد و به سر فرزند آن حضرت که در طبقه پایین خانه بود برخورد کرده ، او را کشت ، حضرت به غلام ـ در حالى که حیرت زده بود و مى لرزید ـ فرمود : تو در این کار عمدى نداشتى ، بنابراین در راه خدا آزادى ، بعد از آن خود به تجهیز فرزندش اقدام کرد .
نهایت اخلاص
امام سجاد (علیه السلام) پسر عموى تهیدستى داشت که آن حضرت شبانه به صورتى ناشناس به درب خانه او مى آمد و دینارهایى را به او عنایت مى کرد ، او مى گفت : على بن الحسین در حق من صله رحم به جا نمى آورد ، خدا از سوى من پاداش خیرى به او ندهد ، حضرت گفتار او را مى شنید و تحمل مى کرد و شکیبایى مىورزید و حاضر به معرفى خود نمى شد . هنگامى که حضرت از دنیا رفت ، پسر عمش با قطع شدن کمک شبانه دریافت که کمک دهنده ، حضرت امام سجاد (علیه السلام) بود ! ! به سوى قبرش آمد و سخت بر فقدان حضرت گریست .
مُهر بر لب زده
دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ...
گفتم تابدانم تا بدانی ...