«یا على أَنْهاکَ من ثلاث خصال: أَلْحَسَد واالحِرص وَالْکِبْریاء»
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در این بخش از سفارشهاى خویش به نکته اى تاریخى اشاره فرمود. آن نکته این که در آغاز این عالَم سه گناه بزرگ صورت گرفت: گناه ابلیس، گناه فرزند آدم (قابیل) و ترک أولاى حضرت آدم(علیه السلام). منشأ هر یک از این سه گناه، یکى از سه چیز بالا بوده است: گناه ابلیس از تکبر سرچشمه گرفت که منجر به طرد همیشگى از درگاه الهى و گرفتارى به لعن ابدى خداوند شد.
سرچشمه ترک اولاى آدم(علیه السلام) حرص بود; زیرا او به میوه هاى بهشتى بسنده نکرد و فریب خورد و حرص او را وا داشت به سراغ درخت نهى شده برود که اثر و نتیجه کارش اخراج از بهشت بود که به قول حافظ: پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت، ناخلف باشم اگر من به جوى نفروشم.
قابیل بر اثر حسادت برادرش ، هابیل را کشت; زیرا دید قربانى او قبول نشد اما خوشه هاى او در درگاه الهى مقبول افتاد. آن گاه هم پشیمان شد و اکنون نیز گناه تمام قاتلان دنیا رابه گردن قابیل مى گذارند، چون او بود که این روش ناپسندیده را براى اولین بار بنا نهاد.
وقتى در این سه گناه تأمّل مى کنیم در مى یابیم که این گناهان ابعاد مختلفى دارند در میان اینها تکبر از همه بدتر است چون سبب کفر شد، حسد در درجه بعد قرار دارد چون باعث قتل شد و حرص در درجه سوّم است براى این که باعث محرومیت از بهشت شد. خلاصه اینها سه گناه کبیره هستند که داراى شدّت و ضعف هستند .
تکبّر ابلیس باعث شد حلقه بندگى را از گردن بردارد و رشته عبودیت بگسلد و به مقابله با خدا بر خیزد. و اصلاً منکر حکمت خدا شود و آن را زیر سؤال ببرد: «خَلَقْتَنى مِنْ نار وَ خَلَقْتَه مِنْ طین; مرا از آتش آفریدى و او را از خاک»
شیطان با تکبّر گفت: به چه دلیل باید در مقابل آدم سجده کنم. در این جا تکبّر جلو دید شیطان را گرفت و نگذاشت که او به درستى واقعیتها را ببیند و بر اثر همین تکبر، حکمت الهى را منکر شد و با آن به مبارزه برخاست و در نتیجه به لعن ابدى خدا دچار شد. براى درمان این بلاى خانمان سوز باید ابتدا ریشه و عوامل را شناخت و آن گاه به درمان آن پرداخت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) خطاب به ابوذر غفارى فرمود: «مَنْ ماتَ وَ فِى قَلبِه مِثْقالُ ذَرَّة مِنْ کِبْرلَمْ یَجِدْ رائِحةَ الْجَنَّة;; کسى که بمیرد و اندکى تکبّر در قلبش باشد بوى بهشت به مشامش نمى خورد».
مُهر بر لب زده
دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ...
گفتم تابدانم تا بدانی ...