وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ...
من از خداهای دور بدم می آید.
من خدایی می خواهم ... که نزدیک باشد...
که اگر بغضم گرفت و کسی نبود که موهایم را نوازش کند...باشد.
که اگر حرفی توی گلویم ماند و کسی نبود که دستی به روی شانه ام بزند...باشد.
من خدایی می خواهم که به پای همه ی تنهایی هایم بایستد.
خدایی که با من رفاقت کند.
خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تر است ...