سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

سوگوارى براى سیدالشهدا علیه السلام وبزرگداشت نام ایشان ماجرایى کهن وریشه دار است ومربوط به امروز ودیروز نیست. خداى متعال خود چنین چیزى را مشیت فرموده است وبا مشیت الهى نمى توان مبارزه کرد. البته این دنیا صحنه امتحان، وآدمى داراى اختیار است وخداى متعال به آدمى این اختیار را داده است که حتى با خود او نیز از در پیکار وستیز برآید. فرعون با خدا مبارزه وادعاى خدایى کرد ولى با این حال خدا چهارصد سال به او مهلت داد. شداد نیز با همه خیره سرى وگردن کشى که داشت ـ بنا به گفته مرحوم علامه مجلسى رحمه الله ـ خداى متعال به او نهصد سال مهلت داد ودر کیفر او شتاب نکرد.
اما خداى متعال به شمر، یزید، عمر سعد و... مهلت چندانى نداد واین افراد پس از عاشورا عمر چندانى نکردند. یزید ادعاى خدایى نداشت وفقط آشکارا اظهار بى دینى مى کرد.
خداى متعال به هر حال در قیامت، هم امثال فرعون وشداد وهم یزید وقاتلان سیدالشهدا علیه السلام را کیفر خواهد کرد وشتاب کردن در کیفر آنان ظاهراً لازم نیست. ولى ماجراى سیدالشهدا علیه السلام از همه جهت استثنا است وتاریخ شهادت مى دهد که دشمنان سیدالشهدا علیه السلام در همین دنیا کیفر شدند وخدا مهلتشان نداد.
اساساً مشیت الهى بر این تعلق گرفته است که با ماجراى سیدالشهدا علیه السلام وهر چیزى که به نوعى با ایشان مربوط است به شکلى استثنایى برخورد نماید. یکى از استثنائات حضرت این است که نام ایشان از دیگر معصومین علیهم السلام بیشتر بر سر زبان هاست. معالى السبطین کتابى است که در احوالات امام حسن مجتبى وحضرت سیدالشهدا علیهماالسلام نگاشته شده ومولف فاضل آن به خوبى مى دانسته است که امام مجتبى علیه السلام از برادر بزرگوارشان افضل مى باشند، ولى با این حال فقط در حدود شصت صفحه از این کتاب مربوط به امام حسن مجتبى علیه السلام وبیش از ششصد صفحه آن درباره حضرت سیدالشهدا علیه السلام مى باشد. این در حالى است که در طول تاریخ بسیارى از مطالب وکتاب هاى مربوط به سیدالشهدا علیه السلام به شعله هاى آتش سپرده شده وناقلان این آثار مورد جنایت وآزار قرار گرفته اند. شاید بتوان گفت تنها یک هزارم مطالب مربوط به آن حضرت به دست ما رسیده است. اما به رغم آن تلاش ها واین کارشکنى ها امروزه نام هیچ کس در جهان به اندازه نامِ نامىِ سیدالشهدا علیه السلام آوازه اى به این گستردگى نیافته است. بسیارند کسانى که خدا را قبول ندارند وبت مى پرستند ولى براى امام حسین علیه السلام گریه مى کنند ونام ایشان را بزرگ مى دارند.
شایسته است که ما نیز همچون خداى متعال با ماجراى سیدالشهدا علیه السلام به نحوى استثنایى برخورد کنیم وبدانیم که خداى متعال به کسانى که با نام وشعائر ایشان مبارزه مى کنند مهلت نمى دهد وبه سرعت آنان را مشمول قهر وکیفر خود قرار مى دهد.

کیفر زودهنگام

شکى نیست که سوگوارى براى اباعبداللّه الحسین علیه السلام وبزرگداشت نام ایشان وهرگونه خدمت به مجالس حضرت فوق العاده ارزشمند است وهر قطره اشکى که در سوگ ایشان برگونه عزاداران جارى مى شود آتش دوزخ را خاموش مى کند. اما عکس این مطلب نیز صادق است وهر اندازه که یک قطره اشک در سوگ ایشان این همه ارزش دارد، به همان نسبت، کم ترین سخنى علیه عزاى ایشان وعزاداران حضرت براى گوینده اش زیانبار وخطرناک است. دلسرد کردن عزاداران، مسخره کردن عزادارى، وکارشکنى در این امر، خطرناک واز هر آتشى سوزنده تر است.
از این رو شایسته است که هر یک از ما براى سعادت دنیا وآخرت خودمان هم که شده به قدرى که مى توانیم عزادارى سیدالشهدا علیه السلام را تقویت کنیم ودر این راه از پول، جوانى، موضع گیرى وزبان استفاده کنیم وبه قلم وقدم وحتى به دل از آن حمایت نماییم. این کار به جوانى انسان قیمت مى دهد ودر عمر آدمى برکت ایجاد مى کند.
چندى پیش یکى از برادران عراقى نقل مى کرد: «در یکى دو ساله قبل از سقوط نظام بعثى نسبت به کسانى که پیاده به سمت کربلا مى رفتند سخت گیرى فوق العاده اى اعمال شده بود واگر کسى را به این جرم مى گرفتند او را به زندان مى فرستادند وشکنجه وچه بسا اعدام مى کردند. روزى گشت بعثى هاى ظالم به نوجوانى ده ـ دوازه ساله بر خوردند وحدس زدند او را براى راهنمایى زوار پیاده در آن مکان گماشته اند. البته حدسشان نیز صائب بود واین کودک زوار پیاده را براى استراحت وپذیرایى نزد قبایل اطراف مى برد یا دست کم راه را نشانشان مى داد. ماشین گشت با دیدن آن کودک ایستاد ویکى از آنها از آن کودک بازجویى کرد وبه گونه آن کودک که سخت ترسیده بود سیلى محکمى زد. چند لحظه بعد که سرباز مى خواست سوار ماشین شود، قنداق اسلحه اش به ماشین گیر کرد وماشه اش به سمت خود او شلیک شد ودر جا مُرد.
خداى متعال براى امام حسین علیه السلام در همین دنیا انتقام مى گیرد ودر کیفر چنین کسانى شتاب مى کند. حال اگر این شخص ده ها سال کفر مى گفت خداى متعال این قدر در کیفر او شتاب نمى کرد ونمونه روشن چنین کسانى فرعون وشداد مى باشند که خداى متعال مهلت بسیارى به آنان داد. این افراد علاوه بر عذاب عاجل دنیوى، عذاب آجل اخروى نیز در انتظار آنان است.
خداى متعال با ماجراى سیدالشهدا علیه السلام به نحوى استثنایى برخورد مى کند وکسانى را که در این مسیر مانع تراشى وکارشکنى مى کنند، به سرعت مجازات مى نماید.
از این رو بهتر است ما نیز در ماجراى سیدالشهدا علیه السلام مثبت برخورد کنیم نه منفى. بدین معنا که اگر امرى یا مراسمى به نظرمان مناسب نیامد از آن انتقاد نکنیم وفقط بگوییم چه کارى مناسب است. نگوییم این گونه خوب نیست، حتى به همین اندازه هم منفى عمل نکنیم.


نویسندگان صحاح سته تعمد فوق العاده اى داشته اند که تا جایى که مى شود نام امام حسین علیه السلام را نبرند وکسى که خبره فن باشد واین کتاب ها را مطالعه کند به روشنى مى بیند که تلاش ونیروى بسیارى در این خصوص به کار برده اند. اما به رغم تلاش مذبوحانه روات عامه درخصوص نام نبردن از اهل بیت علیهم السلام، در همین صحاح بارها وبارها ماجراى سیدالشهدا ذکر شده است. براى نمونه اصحاب صحاح آورده اند:
حضرت امیر علیه السلام در مسیرشان به سمت صفین هنگامى که به محاذات نینوا (کربلا) رسیدند ندا دادند: یا ابا عبداللّه صبر پیشه کن، یا ابا عبداللّه در کنار شط فرات صبر پیشه کن. وقتى علت این فرمایش ایشان را جویا شدند، فرمودند: روزى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفتم ودیدم چشمانشان لبریز اشک است. عرضه داشتم: اى رسول خدا، آیا کسى شما را خشمگین کرده است؟ چرا چشمانتان از اشک لبریز است؟ فرمودند: لختى پیش جبرییل نزد من بود وگفت: حسین در کنار شط فرات کشته خواهد شد. او هم چنین گفت: دوست دارى مقدارى از خاک تربتش را به تو دهم تا ببویى؟ گفتم: آرى. آن گاه دست دراز کرد ومشتى خاک به من داد. از این رو نتوانستم چشمانم را از اشک نگاه دارم.
ماجراى گذر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از برابر سرزمین کربلا در حدود بیست سال پیش از واقعه کربلا بوده است. در این خبر تعبیر «وعیناه تفیضان» یا «فاضت عینه» با تعابیر مشابهى چون «بکى» یا «دمعت عیناه» تفاوت دارد. وقتى ظرفى پر از آب شود وآب از اطراف آن سرازیر شود، در زبان عربى به چنین حالتى «فیضان» مى گویند. این تعبیر هنگامى که آب رودخانه اى بالا آید وسیل به راه افتد نیز به کار مى رود. معمولاً وقتى انسان گریه مى کند اشک فقط از گونه چشمش خارج مى شود. به چنین حالتى «فیضان» چشم نمى گویند بلکه فیضان چشم مربوط به زمانى است که از فرطِ اندوهِ بسیار چشم انسان لبریز اشک شود واشک از همه جاى آن سرازیر شود. از این رو تعبیر فیضان در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام با توجه به این که آنان «امراء الکلام» مى باشند جاى دقت دارد.
نکته شایان توجه دیگر در این روایت سؤالى است که حضرت امیر علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله پرسیدند. این قبیل پرسش ها در اصطلاح «سؤال العارف» خوانده مى شود. مسلماً حضرت امیر علیه السلام از علت گریه پیامبر خبر داشتند وچنین نیست که پیامبر چیزى بدانند وحضرت امیر علیه السلام از آن بى خبر باشند.
این قبیل پرسش ها حکمت هاى متعددى دارد که از جمله آن تعلیم دادن به ما است ودر قرآن وکلام خردمندان کاربرد بسیار دارد. براى مثال خداى متعال که به هر پیدا وناپیدایى علیم است از حضرت موسى علیه السلام مى پرسد: «وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَـمُوسَى؛ اى موسى، در دست راست تو چیست؟» مسلماً خداى متعال بهتر از حضرت موسى مى دانست چه چیزى در دست وى قرار دارد.

سوگ دائم

کلامى که از امام رضا علیه السلام نقل کردیم نشان مى دهد که عمق واقعه کربلا را فقط اهل بیت علیهم السلام درک مى کنند وفهم ما نسبت به این ماجرا نسبى وناقص است. در حقیقت ما فقط اندکى از این واقعه درک مى کنیم. امام رضا علیه السلام چنان که باید وشاید ژرفاى این ماجرا را مى فهمند واز همین روست که مى بینیم واقعه کربلا همیشه در نظر وبرابر دیدگانشان حاضر بوده است. فقره اى که از کلام امام رضا علیه السلام نقل کردیم بدین معنى نیست که پلک هاى ایشان فقط در ماه محرم زخمى است. کلام ایشان عمومیت دارد وچنین قیدى در فرمایش حضرت موجود نیست. چراکه امامان بزرگوار همیشه به یاد مصائب عاشورا بودند وهمواره براى مظلومیت جد بزرگوارشان چنان مى گریستند که پلک دیدگان مبارکشان آزرده مى شد.
ما نیز باید در تأسى به پیشوایانمان، همیشه به یاد مصائب کربلا باشیم وشایسته است معلوماتمان را در این خصوص افزایش دهیم وفقط به آنچه در مجالس روضه مى شنویم بسنده نکنیم. بدین منظور مناسب است کتاب هایى چون معالى السبطین را ـ که مطالب سودمندى درباره حضرت سیدالشهدا علیه السلام در بردارد ـ بخوانیم.


ابراهیم بن ابى محبوب از حضرت امام رضا علیه السلام روایت مفصلى نقل کرده که در یکى از فقرات آن چنین آمده است:
إنّ یومَ الحسینِ اقرحَ جفونَنا وأسبل دموعنا؛ روز [شهادت ومصیبت] امام حسین علیه السلام پلک چشمان ما اهل بیت را زخم کرد ودیدگانمان را پر اشک ساخت.
برخى بر این فرمایش حضرت ثامن الائمه علیه السلام اشکال گرفته وگفته اند: چگونه ممکن است مصیبتى بتواند پلک چشمان آدمى را زخمى کند؟ البته بازار فضل فروشى وعرض اندام در برابر اهل بیت علیهم السلام همیشه وجود داشته وهیچ گاه از مشترى تهى نبوده است. همیشه کسانى بوده اند که در برابر گفتار پیغمبر خدا واهل بیت علیهم السلام از خود نوعى مقاومت نشان مى دادند. این مطلب در زمان خود پیامبر صلى الله علیه و آله نیز وجود داشته است. براى نمونه از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:
کان الحسین بن على علیه السلام ذات یوم فى حجر النبی صلى الله علیه و آله یلاعبُهُ ویضاحِکُهُ فقالت عایشة: یا رسول اللّه ما اشدَّ إعجابَکَ بهذا الصبى. فقال لها: ویلکِ وکیف لا أحبُّهُ ولا أعجب به وهو ثمرة فؤادى وقرّة عینى. أما إن أمتی ستقتله فمن زاره بعد وفاته کتب اللّه له حجة من حججى. قالت: یا رسول اللّه: حجة من حججک؟! قال: نعم، حجتین من حججى. قالت: یا رسول اللّه حجتین من حججک؟! قال: نعم واربعه. قال فلم تزل تزاده ویزید ویضعف حتى بلغ تسعین حجة من حجج رسول اللّه بأعمارها؛ روزى امام حسین علیه السلام در آغوش پیامبر صلى الله علیه و آله بود وپیامبر مشغول سرگرم کردن وخنداندن او بودند. عایشه گفت: اى رسول خدا، راستى که چقدر شیفته این کودکید! حضرت به او فرمودند: واى بر تو چگونه دوستدار وشیفته او نباشم حال آن که میوه دل ونور دیده من است. بدان که امت من او را خواهند کشت وهرکه او را زیارت کند خدا پاداش حج مرا در نامه اعمالش مى نویسد. عایشه با شگفتى پرسید: اى رسول خدا، پاداش حج شما را؟! فرمود: بله و[بلکه] پاداش دوبار حج مرا به او مى دهد. گفت: اى رسول خدا، دوبار حج شما؟! فرمود: آرى و[بلکه]چهار حج. عایشه همین طور رقم را مى افزود وحضرت نیز پاداش آن را دوچندان مى کرد تا این که به نود حج همراه با عمره رسید.
این قبیل عرض اندام ها وکارشکنى ها تا به امروز نیز ادامه داشته است ولى جز ناکامى ورسوایى چیز دیگرى براى صاحبانش در بر نداشته است؛ زیرا خداى متعال وعده فرموده است که هرچند مخالفان در این خصوص اصرار بیشترى بورزند ناکام تر شوند. حضرت زینب کبرى علیهاالسلام روز یازدهم محرم ضمن بازگویىِ حدیثى نبوى فرمودند:
ولیجتهدنَّ ائمةُ الکفر واشیاعُ الضلالة فى محوِهِ وتطمیسِهِ، فلا یزدادُ أثرُهُ إلا ظهوراً وأمره إلا علواً؛ هرقدر پیشوایان کفر وپیروان ضلالت در زدودن واز بین بردن نشانه هاىِ [کربلا] بکوشند، روز به روز اثر آن پدیدارتر ونام آن بلندآوازه تر مى شود.
پلک انسان در نهایت لطافت است وشاید از جهتى بتوان آن را لطیف ترین عضو ظاهرى انسان دانست. در پشت چشم انسان غده هایى وجود دارد که وقتى قلب انسان از اندوهِ مصیبتى به درد مى آید، خون شیرین را به اشک شور تبدیل مى کنند. این غده ها اعضاى ریز وبسیار ظریفى است که وظیفه آنها تبدیل کردن خون به اشک مى باشد ومقدار مشخصى توان دارند. حال اگر بر اثر شدت مصیبت وگریه بسیار این غده ها فعالیت زیادى کنند وفشارى بیش از اندازه به آنها وارد شود، ضعیف مى شوند وفرصت تبدیل کردن خون را به اشک نخواهند داشت. در چنین حالتى به جاى اشک مستقیماً خون از دیدگان انسان خارج مى شود. از همین روست که حضرت ولى عصر «عجل اللّه تعالى فرجه الشریف» خطاب به جد بزرگوارشان مى فرمایند:
فلأندبنّک صباحاً ومساءً ولأبکین علیک بدل الدموع دماً؛[5] هر بامداد وشامگاه در اندوه تو زارى مى کنم وبه جاى اشک، خون از دیدگان خواهم افشاند.
وانگهى در صورتى که بر اثر گریه بسیار، پلک ظریف وحساس آدمى تماس مداوم وفراوانى با اشک ـ که شور است ـ داشته باشد، آزرده وزخمى مى شود. از این روست که امام رضا علیه السلام فرمودند: روز شهادت ومصیبت امام حسین پلک چشمانمان را زخمى کرد.


خداى متعال در موارد بسیار به ظالمان مهلت داده ودر عقوبت آنان شتاب کرده است. در برخى از موارد خداى متعال به سبب ظلم ستمگران حکم خود را تغییر داده است. براى نمونه مى دانیم که سیزده سال پس از بعثت وقتى مشرکان قصد جان پیامبر را کردند، حضرت در لیله المبیت حضرت امیر علیه السلام را به جاى خود نهادند. آن جناب به نیکى مى دانستند که هشت سال بعد پیروزمندانه به این شهر بازخواهند گشت ولى به هر حال شهر مکه شهر ایشان ونیاکان بزرگوارشان بود واین خروج اجبارى براى حضرت ناگوار بود. به همین دلیل خداى متعال بر شهر خود وخانه اى که نام مبارک خود را بر آن نهاده بود غضب کرد وبیتوته شبانه در این شهر را مکروه گردانید. در روایات آمده است که رسول خدا وپس از ایشان امیرمؤمنان نیز هرگاه به حج مشرف مى شدند روزها را در مکه مى گذراندند وشب به بیرون مکه مى رفتند ودر مکه نمى ماندند. این در حالى بود که در آن روزگار رفت وآمد آن کار آسانى نبوده است. به هر حال فقها امروزه مى گویند کسى که به حج یا عمره مى رود مستحب است که شب در مکه نخوابد.
شاهد ما در این ماجرا این است که خداى متعال به سبب اندوه پیامبر خود بدین سان حتى بر خانه وشهر خود غضب نموده است.
شاهد دیگر این سخن ماجراى قوم صالح است که قرآن مجید درباره آنان فرموده است:
«فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّ هَا»؛ آنان ناقه را پى کردند وپروردگارشان به سبب این گناه سرزمینشان را درهم کوبید وبا خاک یکسان کرد.
فاء در «فَدَمْدَمَ» به اصطلاح ادبى، بر ترتیب اتصالى دلالت دارد. در تاریخ آورده اند که قوم ثمود آن ناقه را در روز کشتند وخداى متعال مهلتشان نداد ودر همان شب آنان را به کیفر رساند.
در حقیقت فرشتگان الهى چنین ماجراهایى را دیده بودند واز آن جا که مى دانستند ماجراى عاشورا از همه این وقایع عظیم تر است از خدا خواستند مانع وقوع این رخداد شود.
در زمان پهلوى اول که برگزارى عزادارى امام حسین ممنوع بود مردم قم نیمه هاى شب در خانه ها وبه صورت کاملاً پنهانى به سوگوارى مى پرداختند وپیش از سپیده صبح متفرق مى شدند. یکى از پیرمردها نقل مى کرد که یکى از مأموران دولتى روى سقف بازار قم ایستاده بود وخانه هاى شهر را وارسى مى کرد تا اگر چراغ روشن یا رفت وآمدى ببیند که نشان از مجلس عزادارى دارد مانع شود وگزارش دهد. هنوز هم روى سقف بازار دریچه هایى دایره وار براى عبور نور وهوا قرار دارد. او از داخل دریچه سرش را به سمت پایین فرو برد تا نشان یک مجلس سوگوارى را به همکارش بگوید که بى اختیار از بالاى سقف بر روى زمین سقوط کرد وصداى غریبى داد. او را به بیمارستان بردند وپیش از اذان صبح به درک واصل شد.
غرض این که شواهد این معنا بسیار است. همان قدر که اقامه شعائر حسینى وخدمت به دستگاه سیدالشهدا علیه السلام اجر ومقام عظیم دربر دارد، مبارزه با آن وتشکیک در این امور وآزردن سوگواران حضرت با عذاب دردناک توأم است. کسانى که با امام حسین علیه السلام مبارزه مى کنند یا در سوگوارى هاى حضرت به شبهه افکنى مى پردازند ومردمان را دلسرد مى کنند انصافاً دست به کار خطرناکى مى زنند وباید از این کار بترسند. چنین چیزى به راستى جاى ترس بسیار دارد.
سوگوارى هایى که در نقاط گوناگون زمین به زبان ها وشکل هاى گوناگون صورت مى گیرد از حد شمار بیرون است ولى خدا مى داند که سوگوارى هایى که در میان فرشتگان وساکنان عالم بالا صورت مى پذیرد بسیار بسیار بیشتر است. بکوشیم ما نیز در این میان سهمى داشته باشیم وبه جاى تشکیک یا دل سپردن به نغمه هاى سرد شبهه افکنان در شمار سوگواران واقعى حضرت باشیم وهر رنج واندوهى را در این راه به جان بخریم وبه حساب مولایمان سیدالشهدا علیه السلام بنویسیم وداورى درباره برخى از انواع عزادارى ها را به مجتهدان وخبرگان کار بسپاریم.
از خداى متعال مى خواهم ما را در شمار خادمان حضرت قرار دهد وسوگوارى هایمان را به احسن وجه بپذیرد


همان طور که شبهه افکنى وتشکیک در ماجراى عاشورا کار بسیار ناپسندى است، خدمت به دستگاه سیدالشهدا علیه السلام ودعاکردن براى زائران وسوگواران آن حضرت از مستحبات است. استحباب این کار از روایتى دریافت مى شود که اگر متواتر نباشد دست کم تواتر اجمالى دارد وبسیارى از علماى بزرگ آن را نقل کرده اند. بر اساس این روایت امام صادق علیه السلام در حال سجده، براى زائران قبر اباعبداللّه الحسین علیه السلام وکسانى که در اقامه شعائر حسینى تلاش مى کنند دعا مى کردند وبه درگاه الهى عرضه مى داشتند:
فارحم تلک الوجوه التى غیّرتها الشمس وارحم تلک الخدود التی تقلبت على حفرة ابی عبداللّه علیه السلام وارحم تلک الأعین التی جرت دموعها رحمة لنا وارحم تلک القلوب التی جزعت واحترقت لنا وارحم الصرخة التی کانت لنا؛پروردگارا، آن چهره هایى که آفتاب رنگشان را دگرگون کرده است، آن گونه هایى که بر قبر اباعبداللّه نهاده مى شود، دیدگانى که به مهر ما گریان مى شوند، دل هایى که براى ما بیتاب مى شود ومى سوزد، وفریادهایى که براى ماست، همه وهمه را مشمول مهر ورحمت خود ساز.
امام صادق در این نیایش ودر حال سجده با اشک جارى براى سوگواران حسینى توفیق وصبر واخلاص ورحمت الهى را مسئلت نموده است.
تعبیر «صرخة» در این روایت به معناى فریاد وناله است. گاهى اوقات شدت مصیبت به حدى است که گریه به تنهایى رنج آدمى را التیام نمى بخشد وآدمى فریاد مى کشد. در روایت آمده است که روزى عبداللّه بن غالب نزد امام صادق علیه السلام شعرى در رثاى حضرت سیدالشهدا علیه السلام خواند که این بیت در آن بود:

لبلیة تسقو حسینا *** بمسقاة الثرى غیر التراب؛

وقتى به این بیت رسید فریاد زنى را از پشت پرده شنید که صیحه زد: «وا ابتاه؛اى واى پدرم»

:: عظمت مصائب کربلا

آن روز بیش از صد سال از واقعه کربلا مى گذشت ولى با این حال هرگاه نزد امام صادق ودیگر امامان معصوم علیهم السلام از مصائب سیدالشهدا علیه السلام یاد مى شد، اندوه ومصیبت آن بزرگواران تازه مى گشت. وقتى مختار ثقفى پنج سال پس از واقعه کربلا قاتلان امام حسین را به درک واصل نمود روزى منهال بن عمرو نزد حضرت امام سجاد علیه السلام رفت وحضرت از او پرسیدند: حرمله بن کاهل اسدى چه کرد [ودر چه حالى است]؟
علت این امر عظمت فوق العاده وبى مانند مصائب سالار شهیدان علیه السلام است. شهادت حضرت على اکبر، قمر بنى هاشم، حضرت قاسم وماجراى وداع هرکدام مصیبت سنگینى است که فولاد را آب مى کند. اما در این میان مصیبت کودک شش ماهه امام حسین از نوع دیگرى است ودل ها را مى گدازد. بر اساس روایات، حضرت آن کودک را که از فرط تشنگى بال بال مى زد در آغوش گرفتند واز آن قوم جفاپیشه براى وى آب طلبیدند. ولى هم چنان که مى دانیم حرمله سیاه دل «لعنة اللّه علیه» آن جنایت هولناک را آفرید وخدا مى داند که این مصیبت با قلب مبارک امام حسین چه کرد...
حضرت در آن صحنه دردناک چه مى توانستند بکنند؟ آیا آن طفل سربریده را با همان حال به مادرش تسلیم کند یا او را به خاک بسپارد وسپس مادرش را با خبر کند؟! او کودک را براى سیراب کردن از مادر ستانده بود وحال چه جوابى براى مادرش داشت ودر برابر عواطف آن مادر چه واکنشى مى توانست نشان دهد؟ به هر حال مادر آن کودک که مثل امام معصوم نبود. راستى که این صحنه وحیرتِ ولى اللّه در این حال، چیز شگفتى بود. به هر حال امام در میان این دو گزینه اى که هریک دشوارتر از دیگرى بود، ترجیح دادند براى او قبر کوچکى حفر کنند واو را به سمت خیمه ها نبرند.
این مصیبت هاى جانگداز همگى بر دل امام دشوار است؛ ولى همچنان که عاطفه ورأفت امام از همه بیشتر است عقل ایشان نیز در نهایت کمال است ودر پرتو این عقل، سر در فرمان خداى متعال دارد. اما حضرت زینب علیهاالسلام در مرتبه امامت نیستند واز همین رو امام دست مبارکشان را بر دل ایشان نهادند واز خدا براى ایشان صبر وتحمل مسئلت کردند. اگر این تصرف ونیروى امامت نبود شانه مبارک حضرت زینب نیز زیر بار این همه مصایب آسمان فرسا خم مى شد وتاب نمى آورد.
عظمت این حادثه چنان بود که حتى زمین وآسمان وفرشتگان الهى آن را تاب نیاوردند واز پروردگار متعال خواستند آن قوم جفاپیشه را به زمین لرزه یا صاعقه اى هولناک در دم نابود کند.
در روایت آمده است: هنگامى که امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند ملائکه الهى به درگاه خدا ضجه وزارى کردند وگفتند: اى پروردگار ومولاى ما، آیا از کسانى که گزیده تو وفرزند گزیده ات وبهترین آفریده هایت را مى کشد غفلت مى کنى؟ خداى متعال به آنان وحى کرد: اى فرشتگان من آرام باشید. به عزت وجلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت، هرچند پس از گذشت روزگارى باشد.نیز در روایت آمده است که پس از شهادت امام حسین علیه السلام فضاى میان زمین وآسمان پر از فرشتگانى شد که هرکدام حربه اى آتشین در دست داشتند ومنتظر اجازه امام بودند تا دشمنان ایشان را دردم بسوزانند.اما امام همان چیزى را اراده فرمودند که خداى متعال اراده فرموده بود؛ آن حضرت تن به خواسته خدا دادند وخون خود وخاندانشان را براى بقاى اسلام واقامه دین بذل فرمودند.
آرى اگر خون پاک آن حضرت وجانفشانى هاى ایشان نبود از اسلام حتى نامى هم برجا نمى ماند ورسم وراه مسلمانى از یادها فراموش مى شد. نقل است که مرحوم سید عبدالهادى شیرازى رحمه الله ـ از مراجع بزرگ تقلید ـ قبل از هر نماز جماعت عرضه مى داشتند: «السلام علیک یا ابا عبداللّه أشهد أنک قد أقمت الصلاة؛ سلام بر تو یا ابا عبداللّه، من گواهى مى دهم که نماز را برپا کردى».
ایشان تأکید داشتند اگر امام حسین علیه السلام نبودند ما امروزه نماز نمى گزاردیم. البته این سخن را از نزد خود نمى گفتند وامامان معصوم ما نیز خطاب به جدشان عرضه مى داشتند: «اشهد انک قد اقمت الصلاة...».



در کتاب شریف کامل الزیارات روایتى وجود دارد که با بحث ما مناسبت تام دارد. توضیحاً عرض مى شود این کتاب از اعتبار فراوان برخوردار است وبسیارى از عالمان شیعه در گذشته وحال بر این اعتقاد بوده اند که این کتاب از تمام کتاب هاى شیعه صحیح تر است واگر در رأس همه کتب شیعه نباشد، جزو چند کتاب فوق العاده ودست اول مى باشد.
در این کتاب روایت «ولیجتهدن ائمة الکفر واشیاع الضلالة»[14] از زبان حضرت زینب کبرى علیهاالسلام وبه نقل از ام ایمن از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نقل شده است. در عین حال حضرت زینب یادآور شده است که درباره صحت روایت ام ایمن از پدر بزرگوارشان پرسش کردند وایشان بر این روایت صحه نهادند وفرمودند:
یا بنیة، الحدیث کما حدثتک ام أیمن، وکأنى بک وبنساء أهلک سبایا بهذا البلد أذلاد خاشعین تخافون أن یتخطفکم الناس فصبراً صبراً فو الذی فلق الحبة وبرأ النسمة ما للّه على ظهر الارض یومئذ ولی غیرکم وغیر محبیکم وشیعتکم ولقد قال لنا رسول اللّه صلى الله علیه و آله حین أخبرنا بهذا الخبر إن إبلیس ـ لعنه اللّه ـ فی ذلک الیوم یطیر فرحاً فیجول الأرض کلها بشیاطینه وعفاریته فیقول: یا معاشر الشیاطین قد ادرکنا من ذریة آدم الطلبة وبلغنا فى هلاکهم الغایة وأورثناهم النار إلا من اعتصم بهذه العصابة فاجعلوا شغلکم بتشکیک الناس فیهم وحملهم على عداوتهم وإغرائهم بهم واولیائهم حتى تستحکموا ضلالة الخلق وکفرهم ولا ینجو منهم ناج...؛[15] دخترم حدیثى که ام ایمن برایت نقل کرده صحیح است. گویا مى بینم که در آن روز تو و زنان خاندانت در این شهر (کوفه) ذلیل وهراسناکید ومى ترسید که مبادا مردم شما را بربایند. صبر کنید وصبر کنید؛ زیرا به حق خدایى که دانه را مى شکافد وآدمى را جان مى بخشد در آن روز خداى متعال جز شما ودوستان وشیعیانتان در روى زمین دوستى ندارد. هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله این خبر را به ما داد فرمود: ابلیس در آن روز از خوشحالى پرواز مى کند وتمام زمین را در مى نوردد و به شیاطین خود مى گوید: اى جماعت شیاطین، ما به هدفى که در مورد فرزندان آدم داشتیم رسیدیم وهلاکت آنان را به نهایت رساندیم وآنان را اهل آتش نمودیم، جز عده اى که به این گروه (یعنى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله) متوسل مى شوند. تمام تلاشتان این باشد که درباره آنان در دل مردم شک وشبهه ایجاد کنید ومردم را بر دشمنى با آنان ودوستانشان برانگیزید وتحریک نمایید تا خوب گمراه شوند ودر کفرشان استوار گردند ودیگر هیچ کدامشان روى رستگارى را نبیند.
همان طور که مى بینیم این حدیث شریف را حضرت زینب کبرى علیهاالسلام هم به نقل از پدر بزرگوارشان علیه السلام وهم ام ایمن «رحمة اللّه علیها» نقل نموده است. شاهد ما در این حدیث آن جاست که شیطان هنگام شهادت سالار شهیدان علیه السلام به دیگر شیاطین مى گوید: «فاجعلوا شغلکم بتشکیک الناس؛ تمام تلاش خود را مصروف شبهه افکنى در میان مردم نمایید».
وقتى ابلیس لعین مى بیند که خود واتباعش هرگز یاراى مقابله با ماجراى سیدالشهدا علیه السلام را ندارند، از آنان مى خواهد که دست به شبهه افکنى در ماجراى سیدالشهدا علیه السلام زنند. حال که نمى توانند این شاخسار تنومند را از بن برکنند، دست کم از تشکیک فروگذارى نکنند وغبار تردید را بر دل مردم بنشانند.
با توجه به این فقره فوق العاده تأمل برانگیز دیگر جاى شگفت نیست اگر مى بینیم برخى از افراد پى درپى درباره ماجراى سیدالشهدا علیه السلام به شبهه افکنى مى پردازند. چنین افرادى دنباله رو ابلیس هستند ومانند شیطان توان مقابله مستقیم با امام حسین علیه السلام را ندارند ولذا بنیاد عقاید مردم را سست مى کنند. اما مؤمنان باید به هوش باشند تا مبادا در دام این شبهه افکنان افتند. کسانى که حضرت سیدالشهدا علیه السلام در قنوت آنان را اولیاى خدا خوانده واز خدا خواسته است به واسطه او مورد آزمون دشوار قرار نگیرد، نباید به وسوسه هاى ابلیس گوش سپارند واجازه دهند شیاطین انس وجان باورهاى آنان را سست کنند.
این افراد در بسیارى از موارد نبود سند را بهانه مى کنند ومثلاً مى گویند درباره فلان آیین یا فلان باور روایتى نداریم. غافل از این که از نصوص مربوط به ماجراى عاشورا جز مقدارى اندک به دست ما نرسیده است. بسیارى از روایات اهل بیت علیهم السلام در گذر روزگار از بین رفته وبسیارى از کتاب هاى حدیث وتاریخ شیعه طى حوادث دردناک به کام شعله هاى آتش فرستاده شده است. از این رو بسیارى از روایات مرتبط با ماجراى عاشورا از بین رفته وما به همه آنها دسترسى نداریم؛ تا جایى که مى توان گفت حتى یک صدم روایات عاشورا به دست ما نرسیده است.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام در هشتم ذى حجة از مکه خارج و روز دوم محرم الحرام وارد کربلا شدند. به عبارت دیگر این سفرشان 24روز به طول انجامیده است. بنا به گفته مرحوم علامه مجلسى رحمه الله هزار وپانصد تن در رکاب سیدالشهدا علیه السلاموارد کربلا شدند. آیا این جمعیت پرشمار طى این مدت 24روزه از امام علیه السلام چیزى نپرسیدند؟ آیا هیچ یک از این افراد بعدها درباره این مقطع تاریخى خبر یا گزارشى بازگو نکرده است؟ ما اعتقاد داریم که گفتار وکردار وتأیید امام معصوم حجت است. ولى متأسفانه خبر چندانى مربوط به این مدت که حاکى از گفتار یا کردار امام باشد به دست ما نرسیده است.
در تاریخ آمده است که مرحوم سید مرتضى کتابخانه بزرگى شامل هشتادهزار کتاب داشت که پس از فوت ایشان به شاگردشان شیخ طوسى انتقال یافت. ولى هم چنان که در تاریخ گفته اند کتابخانه بزرگ شیخ طوسى در بغداد سوزانده شد.
در کتاب هاى رجال وفهرست وتذکره فراوان مى خوانیم که فلان راوى مثلاً سى هزار روایت از امامان معصوم علیهم السلام نقل کرده است، در حالى که امروز از آن همه روایت حتى هزار مورد نیز به دست ما نرسیده است. یا مثلاً مى خوانیم که فلان محدث ده هزار روایت از امام معصوم نقل کرده است ولى امروزه فقط صد روایت از آن راوى در دست داریم. پس بقیه این روایات به چه سرنوشتى دچار شده است؟
حاصل کلام این که بسیارى از روایات مرتبط با قضایاى امام حسین علیه السلام وعاشورا، وسوگوارى به دست ما نرسیده است. بنابراین نباید تشکیکات شبهه افکنان در ما اثرى ایجاد کند، یا خداى نخواسته با این شبهه افکنان همنوا وهمراه شویم. تشکیک در اقامه شعائر حسینى از بازى کردن با آتش وذغال گداخته نیز خطرناک تر است؛ زیرا آتش فقط در همین دنیا به ما آسیب مى رساند، ولى تضعیف دستگاه امام حسین علیه السلام، دنیا وآخرت آدمى را برباد مى دهد.


علما , • نظر

یکى از وظایف ما این است که بدانیم شعائر حسینى شعائراللّه است واظهار نظر در خصوص آن مربوط به مراجع تقلید مى باشد که در زمینه احکام اللّه تخصص کافى دارند. فقط فقهایى که در این زمینه خبره اند مى توانند در این زمینه اظهارنظر کنند. از این رو در زمینه شعائر حسینى باید به آنان مراجعه واز آنان پرسش کنیم واز حکم کردن به غیر ما انزل اللّه بپرهیزیم.
ماجراى سیدالشهدا فیصله دهنده حق از باطل وماجراى حساسى است که در آن آدمى زود اهل سعادت وبهشت یا خداى ناکرده اهل شقاوت ودوزخ مى شود. بکوشیم از اظهارنظرهاى سطحى در این خصوص خوددارى کنیم وخود، خانواده، وبرادران جسمانى وایمانى خود را از مردود شدن در این امتحان دور کنیم وبا حکمت وموعظه حسنه آنان را از تشکیک واظهارنظر در این خصوص باز داریم.
چندى پیش شخصى که خود را با سواد مى پنداشت نزد من آمد ودرخصوص یکى از شیوه هاى عزادارى تشکیک مى کرد. سبب تشکیک وى را که جویا شدم اظهار داشت این کار دو اشکال دارد: نخست آن که این شیوه عزادارى در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله وائمه معصومین علیهم السلام وجود نداشته است. دیگر آن که برخى از کسانى که به این نحوه عزادارى مى پردازند، مرتکب برخى از محرمات مى شوند.
درباره اشکال نخست به وى گفتم: این اشکال از سخنان وهابیان است وکسى مثل شما نباید آن را بر زبان آورد. وهابیان پشتوانه استوارى ندارند. پشتوانه آنان کسانى چون احمدبن حنبل، ابن تیمیه، ومحمدبن عبدالوهاب است که اگر بخواهیم جانبشان را نگاه داریم واز واقعیت آنان چشم پوشى کنیم، باید بگوییم مشتى بى سواد بوده اند که از اسلام آگاهى وبهره اى نداشته اند. اما شیعیان از رکن رکین وپشتوانه هاى استوارى چون امیرمؤمنان، امام حسین، امام صادق، وحضرت بقیة اللّه علیهم السلام برخوردارند. عقاید شیعه مستند به فقه واندیشه اهل بیت علیهم السلام مى باشد که هیچ شائبه اى در آن راه ندارد ودر طى تاریخ بسیارى از افراد مذاهب دیگر را که حقیقت جو وبدون عناد وغرض بوده اند متحول کرده است.
اگر بخواهیم به صرف نبودِ این نحوه عزادارى ها در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله آنها را بى اساس بدانیم، پس با قبه وبارگاه امام رضا «علیه آلاف التحیة والثناء» چه کنیم که نه در زمان پیامبر ونه در زمان ائمه علیهم السلام به این صورت نبوده است؟! آیا به صرف این که قبه وبارگاه امروزین امام رضا علیه السلام به صورت فعلى در زمان ائمه علیهم السلام نبوده است باید آن را باطل بشماریم؟! آیا قبه وبارگاه آستان مقدس مولاى متقیان علیه السلام، قبه وبارگاه سیدالشهدا علیه السلام، مدارس علمیه، حسینیه ها، کتاب هایى چون کتب اربعه، وسائل الشیعه، مستدرک الوسائل، دستگاه مرجعیت و روحانیت وهزاران نهاد ودستگاه دیگر به صورت امروزین آن در زمان ائمه معصومین علیهم السلام وجود داشته است؟ هیچ یک از این امور در عصر ائمه نبوده است ولى آیا مى توان بر همه این امور خط بطلان کشید؟ مسلماً اعتقاد به چنین چیزى سخنى سخت بى پایه واساس است وبه صرف نبود چیزى در عصر ائمه نمى توان آن را مردود انگاشت.
وانگهى براى این عزادارى ها دست کم دو دلیل فقهى وعلمى مى توان اقامه نمود:
نخست آن که ائمه ما قواعد کلى وعموماتى وضع فرموده اند. واین شعائر نیز تحت عمومات قرار مى گیرند. همان طور که عموماتْ قبه وبارگاه وضریح مطهر امام حسین علیه السلام را ـ که در زمان ائمه علیهم السلام نبوده است ـ در بر مى گیرد، همه انواع عزادارى را نیز شامل مى شود. کسى که چنین اشکالى را مطرح مى کند در حقیقت با قرآن وحدیث وعمومات مستفاد از کلمات معصومین علیهم السلام بیگانه است.
دوم آن که این نوع عزادارى ها به اصطلاحِ فقهى وعلمى از مقدمات وجود واجب است. علماى شیعه وبزرگان ما از شیخ مفید ومحقق حلى وعلامه حلى تا علماى معاصر در این باره مفصل سخن گفته وفرموده اند: مقدمات وجود واجب نیز واجب عینى یا کفایى است.
پس چنین اشکالى کاملاً بى اساس ومربوط به کسانى است که قرآن وحدیث را نخوانده اند یا اگر خوانده اند نفهمیده اند.
در پاسخ اشکال دوم که از اشکال نخست بى پایه تر است باید گفت حتى اشخاص عادى ـ چه رسد به اشخاص دین شناس ـ به خوبى مى دانند که اگر جایى یا کارى با معصیت توأم شد، این به معناى حرام بودن آن جا یا کار نیست ومشروعیت آن را خدشه دار نمى کند، بلکه فقط نفس آن معصیت حرام است. براى مثال اگر شخصى از سپیده صبح تا طلوع آفتاب در مسجد باشد ونسبت به نماز سهل انگارى کند ونماز به جا نیاورد، آیا باید درِ آن مسجد را تخته کنیم؟! یا با سخنان نرم وحکیمانه آن شخص را هدایت کنیم ونسبت به بدى کارش آگاه سازیم. مسلماً نماز نخواندن یا حتى ارتکاب معصیت از سوى یک شخص مشروعیت مسجد را خدشه دار نمى کند واز قدیم گفته اند: براى یک بى نماز در مسجد را نمى بندند.
اهل سنت در کتاب هاى خود آورده اند که روزى زینب بنت جحش براى رسول خدا صلى الله علیه و آله که در آن هنگام در خانه عایشه بودند ظرف غذایى فرستاد ولى عایشه با دیدن آن برخاست وظرف غذا را بر زمین زد وشکست.
در این ماجرا غذا براى پیامبر فرستاده شده بود، نه عایشه، وعایشه با این کار در مال دیگرى تصرف کرد. دیگر آن که ظرف دیگرى را شکست وضامن شد، دیگر آن که نعمت خدا را تبذیر نمود وتلف کرد، واز همه مهم تر این که با ارتکاب این فعل ناپسند در محضر رسول اللّه، حضرت را آزرد. غرض این که بر اساس این روایت عایشه در یک جا مرتکب چندین کار حرام شده است. جا دارد بپرسیم حال که عایشه در خانه پیامبر مرتکب چندین حرام شده است، دیگر خانه پیامبر مشروعیت ندارد وحرام است؟!


مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به عنوان نصیحت به طلاب می فرمودند: عوام مردم دلیل و برهان محکمی بر عقایدشان ندارند و فقط همین اعمال ما دلیل برای آنهاست، لذا اگر اعمال ما روحانیت برای آنها خوب بود، آنها هم عقایدشان اصلاح می شود و اگر اعمال ما خوب نباشد عقاید مردم هم خراب می شود

-----------------------------------------------------

پند و اندرز

حضرت آیت الله مجتهدی فرمودند: استاد ما آیت الله حاج شیخ علی اکبر برهان(رحمه الله) می فرمودند: روزی همسرم را در منزل موعظه می کردم و از صفات عالی? حضرت زهرا(س) می گفتم و چون می گفتم حضرت زهرا(س) چنین بود وچنان بود تو هم این طور باش، زنم در جواب جمله ای را گفت که هر چه موعظه کرده بودم، برباد رفت ، او گفت: هر موقع تو حضرت امیرالمؤمنان علی(ع) شدی، من هم حضرت زهرا(س) می شوم.

----------------------------------------------------------

مثل دنیا،مثل شهر فرنگ است!

حاج شیخ علی اکبر برهان(رحمه الله) می فرمودند: مثل دنیا مثل شهر فرنگ است، بچه که بودیم سنّار می دادیم و یک دقیقه نگاه می کردیم، در آن یک دقیقه تصاویر زیبایی نشان می داد صاحبش هم صحنه های آن را توضیح می داد و صدا می زد اینجا پایتخت ترکیه است، اینجا فلان مکان است، ناگهان یک چیزی می افتاد و صحنه تاریک می شد آن وقت صاحبش می گفت اینجا شهر ظلمات است، و تمام می شد، و جز چند لحظه خوشی کاذب چیزی گیرمان نمی آمد، مبادا در این دنیا هم چشم به تصاویر زیبای دنیا، تو را غافل کند و یک دفعه شهر ظلمات که مرگ است به سراغ تو بیاید و تو دست خالی دنیا را ترک کنی.


آیت الله شاه آبادییکی از بازاریان که از شاگردان مرحوم شاه آبادی بود، نقل می کرد که ایشان، یک شب در یکی از سخنرانی هایشان، با ناراحتی اظهار داشتند:
« چرا افرادی که در اطراف ایشان هستند، حرکتی از خود در جنبه های معنوی نشان نمی دهند؟
می فرمودند:
آخر، مگر شماها نمی خواهید آدم شوید؟ اگر نمی خواهید من این قدر به زحمت نیفتم.»

همین فرد می گوید:
« بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که آقا ما می خواهیم آدم بشویم. چه کنیم؟
ایشان فرمودند: من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید، و اگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.»
سه دستور ایشان چنین بود:

1- مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود.

2- در کاسبی تان انصاف به خرج دهید، و واقعا" اقل منفعتی را که می توانید، همان را در نظر بگیرید . در معاملات، چشم هایتان را ببندید و بین دوست و آشنا و غریبه و شهری و غیر شهری فرق نگذارید. همان اقل منفعت در نظرتان باشد.

3- از نظر حقوق الهی، گر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبر کنید و امام معصوم علیه السلام به شما مهلت داده اند، اما شما ماه به ماه حق و حقوق الهی را ادا کنید.

همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان در بازار پاچنار می آمدم که، صدای اذان بلند شد. خود را به مسجد نایب رساندم و پشت سر مرحوم حجت الاسلام سید عباس آیت الله زاده مشغول نماز شدم.

در نماز دیدم که ایشان گاهی تشریف دارند و گاهی ندارند. در قرائت نیستند ولی در سجده و رکوع هستند. پس از نماز به ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید.
ایشان متحیر شد. تعجب کرد و فرمود که معذرت می خواهم. من از مسجد و منزل ناراحت شدم، لذا در نماز، گاهی می رفتم دنبال آن اوقات تلخی و بعد از مدتی، متوجه می شدم و بر می گشتم.

این اولین مشاهده ی من بود که در اثر دستورات آیه الله شاه آبادی برایم حاصل شده بود. در اثر دو ماه و نیم التزام من به این سه دستور، دید ما باز شد و برنامه را هم چنان ادامه دادم که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست.


شخصى در سامرا نامه بسیار تندى به میرزاى شیرازى قدس سره نوشت. مرحوم میرزا نیز به خدمتکارشان فرمودند:
«مقدارى هندوانه تهیه کن و براى این آقا بفرست. این بنده خدا گرمى‏اش شده!».
«این هم یک مصداق از حلم است».




ادامه مطلب...