سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...
زاهد

گویند عابدى هفتاد سال در عبادتگاه خود مشغول راز و نیاز بود. زنى آمد و درخواست کرد او را اجازه دهد شب را در آنجا به سر برد، تا از سرما محفوظ بماند.

 

 

عابد امتناع ورزید. زن اصرار نمود، ولى عابد نپذیرفت.                                زن مأیوس شد و برگشت. در این هنگام چشم عابد به اندام موزون و جمال دل فریب او افتاد. هر چه خواست خود را نگه دارد ممکن نشد. از معبد بیرون آمده او را برگردانید و داستان گرفتار شدن خود را شرح داد. عابد هفت شبانه روز با او بسر برد.
 

 

شبى به یاد عبادتها و مناجاتهاى چندین ساله اش افتاد، بسیار افسرده گردید. به اندازه اى اشک ریخت که از حال رفت و بى هوش شد.                  زن وقتى ناراحتى عابد را مشاهده کرد، همین که به هوش آمد گفت: تو خدا را با غیر من معصیت نکرده اى، اگر با او از در توبه در آیى شاید قبول کند. مرا نیز یاد آورى کن .
 

 

عابد از عبادتگاه بیرون شد و سر به بیابان گذاشت. شب فرا رسید، به خرابه اى پناه برد. در آن خرابه دو نفر کور زندگى مى کردند که هر شب راهبى براى آنها دو گرده نان به وسیله غلامش مى فرستاد.

 

 

غلام راهب آمد، به هر کدام یک گرده نان داد. یکى از نانها را عابد معصیتکار گرفت. کورى که به او نان نرسیده بود در گریه شد و گفت: امشب باید گرسنه به سر برم.
 

 

عابد با خود اندیشید که من سزاوارترم با گرسنگى به سر برم، این مرد مطیع و فرمانبردار است، ولى من معصیتکار و نافرمانم. سزایم این است که گرسنه باشم. پس نان را به صاحبش رد کرد.
 

 

آن شب را بدون غذا بسر برد، رنج و ناراحتى فراوان و شدت گرسنگى، توان را از او ربود. به اندازه اى ضعیف پیدا کرد که مشرف به مرگ گردید.               خداوند به عزرائیل امر کرد روح او را قبض نماید.

 

 

وقتى از دنیا رفت فرشته هاى عذاب و ملائکه رحمت درباره اش اختلاف کردند.
فرشتگان رحمت مدعى بودند که مرد عاصى بوده، ولى توبه کرده است. ملائکه عذاب مى گفتند: معصیت نموده، ما مأمور او هستیم.

 

 

خداوند خطاب کرد:                                                                         عبادت هفتاد ساله او را با معصیت هفت روزه اش بسنجید.                   وقتى سنجیدند معصیت افزون شد.

 

 

آنگاه امر کرد: معصیت هفت روزه را با گرده نانى که دیگرى را به خود مقدم داشت، مقابله کنید. سنجیدند گرده نان سنگینتر شد و ثواب آن افزون گشت، پس ملائکه رحمت امور او را عهده دار شدند.

 

برگرفته از کتاب کلمه طیبه