مرحوم شهید مطهری میگوید: از استاد خودم عالم جلیلالقدر مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای شیرازی که از بزرگترین مردانی بود که من در عمر خود دیدهام، جریان خوابی را به خاطر دارم که نقل آن بیفایده نیست.
ایشان یک روز در ضمن درس در حالی که دانههای اشک چشمشان بر روی محاسن سفیدشان میچکید این خواب را نقل کردند و فرمودند:
در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است مردن را همانطوری که برای ما توصیف شده است در خواب یافتم خویشتن را جدا از تن و بدنم میدیدم و ملاحظه میکردم که بدن مرا برای دفن به قبرستان حمل کردند. مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟ ناگاه سگی سفید را دیدم که وارد قبر شد در همان حال حس کردم که این سگ تند خوئی من است که تجسم یافته است و به سراغ من آمده است و مضطرب شدم در اضطراب بودم که حضرت سیدالشهدا علیهالسلام تشریف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور من آن را از تو جدا میکنم.
مرحوم حاج میرزا علی آقا اعلی الله مقامه با پیغمبر اکرم و خاندان پاکش صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین ارتباطی قوی داشت. این مرد در عین آنکه فقیه (در حد اجتهاد)، حکیم، عارف طبیب و ادیب بود، از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سیدالشهدا عیلهالسلام بود. منبر میرفت و موعظه می کرد و ذکر مصیبت میفرمود. کمتر کسی بود که در پای منبر این مرد عالم مخلص متقی مینشست و منقلب نمیشد. خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد میکرد در حال یک انقلاب روحی و معنوی بود. با ذکر خدا دگرگون میشد. مصداق قول خدا بود: «الّذینَ اِذا ذُکِرَالله وَجِلَتْ قُلوبُهُمْ وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ ایماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلوُنَ.»
ایشان در منزل آیتالله العظمی آقای بروجردی منبر میرفت و مجلسی را که افراد آن اکثراً اهل علم و طلاب بودند سخت منقلب میکرد، به طوری که از آغاز تا پایان منبر ایشان جز ریزش اشکها و حرکت شانهها چیزی مشهود نبود.
مُهر بر لب زده
دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ...
گفتم تابدانم تا بدانی ...