سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

بسم رب الزهرا سلام الله علیها

از اموری که از قدیم و جدید ثابت بوده و جهان علم آن را پذیرفته است این است که صفات پدر و مادر به فرزند منتقل می شود و این با انعقاد

نطفه از صلب پدر و انتقال آن به رحم مادر همراه است ، و در دوران زندگی در رحم که آن عوامل را ژن می نامند تاثیر خود را در اندام طفل ظاهر

می نمایند ، و پس از تولد فرزند خصوصیات صفات پدر و مادر به تدریج در او آشکار می شود ، بلکه مسئله شیر و شیر خوارگی و حالات مادر به

هنگام شیر دادن در او موثر است ، لذا در حدیثی از امام امیرالمومنین علیه السلام است که فرمود : از زنان احمق برای شیر دادن استفاده نکنید

زیرا حماقت از طریق شیر به فرزند سرایت می کند .

با توجه به این قوانین مسلم و قطعی شایسته است که در شرح حال شخصیت این بانوی بزرگوار فاطمه زهرا سلام الله علیها توجه داشته

باشیم که پدر فاطمه زهرا سلام الله علیها رسول خدا صلی الله علیه وآله است یعنی سرور مخلوقات عالم و سید انبیاء و رسل حضرت محمد بن

عبدالله  صلی الله علیه وآله آن کسی که خدای متعال همه موجودات عالم را به  طفیل وجود او خلق فرمود ، و جامه هستی پوشاند ، آن

بزرگواری که تمام فضیلت و کمال و شرافت در او جمع است .

این رسول خدا صلی الله علیه وآله است شخصیت عظیم الشأنی که فاطمه اطهر از صلب وی پدید آمده است .

اما خدیجه کبری ، بانویی سپیدچهره ، بلند قامت ، زیبا روی ، از خاندانی نجیب و شریف ، عاقله در کارها که هوش و ذکاوت زیادی داشت و در

کارها بصیر و آگاه بود و اعتماد به نفس داشت ، امور تجاری را با فکر وقاد خود اداره می کرد و اصول و مبادی اقتصادی صادرات و واردات را خوب

می دانست ، آنچه گذشت توصیف وی به عنوان یک انسان یا یک زن بود .

اما به عنوان همسر ، بانویی فداکار بود که هزاران دینار از اموال خود را که در طول زندگی خود جمع آوری کرده بود به همسر خود رسول خدا

صلی الله علیه وآله بخشید که طبق نظر خود در آن تصرف کند ، اموال خدیجه در تقویت اسلام در آن هنگام که اسلام در حال پا گرفتن بود و نیاز

شدیدی به این کمک ها داشت بسیار موثر بود .

خدا مقرر فرموده بود که اموال این بانو در راه تقویت اسلام صرف گردد و این هدف ((تقویت اسلام)) محقق گردد .

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود هیچ مالی مانند اومال خدیجه برای من پر منفعت نبود ، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به وسیله همین

مال درماندگان ، رنج دیدگان را دستگیری می کرد و آن ها را یاری می نمود ، و یاران فقیر خود را تا در مکه بود مهمان می کرد و زندگی شان را

اداره می کرد و مهاجران را از آن خرج سفر می داد ، و پیامبر صلی الله علیه وآله تا خدیجه زنده بود آنچه را خواست از اموال او انفاق می کرد ، و

پس از مرگ او نیز آنچه را که مانده بود برای رسول خدا صلی الله علیه وآله و فرزندانش به ارث گذاشت 1 .

به همین دلیل کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله بهتر روشن می شود که فرمود : دین اسلام فقط به وسیله شمشیر علی و مال خدیجه قوام

یافت .

رفتار او با پیامبر صلی الله علیه وآله در طول زندگی زناشویی هرگونه تعظیم و تقدیر است ، بدین جهت هرگاه در نزد رسول خدا صلی الله علیه

وآله از او ذکری به میان می آمد یا خود پیامبر صلی الله علیه وآله از او یاد می کردند برای او طلب مغفرت و رحمت می کردند و قلبشان به یاد

این بانو شکسته می شد ، چه بسا اشک از چشمشان جاری می شد و بر گونه مبارکشان می ریخت .

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یادی از خدیجه کردند ، عایشه گفت : وی پیرزنی چنین و چنان بود و خدا بهتر از او را به تو داد ((یعنی

خودش)) ، پس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند : هرگز بهتر از او نصیب من نشد ، او زمانی که هیچکس مرا نپذیرفته و تصدیق نکرده بود

مرا تصدیق کرد و یمان آورد ، و آن زمان که مالی نداشتم او مرا در مال خود شریک کرد ، و فقط از او فرزند نصیبم شد ، و از دیگر زنان فرزندی

نصیبم نشد 2 .

1=امالی السیخ
2=الاستیعاب

یا زهرا...


بسم اللَّه الرحمن الرحیم 

امام صادق علیه السلام فرمود: پس از اینکه فاطمه دختر پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلم از مادر متولد شد و بر روى زمین قرار

گرفت. نورىاز آن بزرگوار ساطع شد که وارد خانه هاى مکه گردید. در شرق و غرب زمین محلى باقى نماند مگر اینکه نور حضرت به آن

سرایتکرده باشد. این روایت بر عظمت این مولود مبارک در نزد خداوند دلالت مى کند. از برکات این مولود همین بس که به گلستان

رسالت نور و نشاطبخشید و بر خلاف رسم ناپسند جاهلیت که دختر زادن ننگى عظیم به شمار مى آمد، کانون وحى غرق در نور و

نشاط گشت و در مقابل دشمنان خانهوحى دچار یأس و افسردگى شدند، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نیز ابتداء سعى داشت

فضائل معنوى را به فرزند دلبندشان منتقل سازدو از این طریق با برترین دروس توحیدى و زیباترین حقایق اسلام آشنا شد. ام سلمه

مى گوید: پیامبر مراقبت فاطمه را به من سپرد و من نیز مراقبپرورش او بودم ولى به خدا سوگند، فاطمه 8 ساله بهتر از من به امر

تربیت وارد بود و حقایق را بهتر مى شناخت. در شأن و جایگاه ملکوتى حضرتصدیقه طاهره علیهماالسلام همین بس که خداى جهان

ملک مقربش روح الامین را بر رسول خود فرومى فرستد و با نسیم وحى باغ روح پیامبر رانوازش مى دهد و مژده نور حضرت صدیقه

طاهره علیهاالسلام به او مى رساند. که: (انا اعطیناک الکوثر) اگر ما پسرانت را از تو گرفتیم، کوثر رحمت وکرامت و خیر کثیر به تو

عنایت کردیم فاطمه علیهاالسلام به تو دادیم که نسل تو را تا قیامت امتداد بخشد و زمین را از فرزندان مبارک تو مشحونسازد.

عایشه مى گوید: من کسى را شبیه تر از فاطمه علیهاالسلام به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم در سکوت و رستگارى و

وقار وسخن ندیدم، زهرا علیهاالسلام او بسان زنانى نبود که در خانه بنشید و از مسائل پیرامونش بى خبر باشد. بلکه با هوشمندى

و آگاهى به تحلیلو تبیین مسائل جارى عصر خود مى پرداخت تا بدین وسیله و در تحت تعلیمات پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و

سلم الگوى زن مسلمان را به تمام عصرها ارائه کند. حضرت فاطمه از همان دوران کودکى در کنار پدر گرامیش در صحنه هاى

مختلفزندگى ظاهر شد و نقش خود را ایفا کرد. او با دست کوچک و نازنین خود، وقتى که هنوز به ده سالگى نرسیده بود بر زخمهاى

پیامبر مرهم مى نهاد ودر حد توان خود به آن حضرت در پیشبرد اهدافش کمک مى کرد، و زهرا علیهاالسلام در خندق به پدر

بزرگوارش غذا مى رساند و مجروحین رایارى مى کرد. در دوران پس از پیامبر نیز این نقش را در قالب حمایت از امام على علیه

السلام امام بر حقش ادامه داد.ادامه دارد...


یا زهرا...


                                       احتجاج-ترجمه جعفرى ج‏1 354

احتجاج امّ سلمه رضی اللَّه عنه همسر گرامى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله بر عائشه در مخالفت با خروج او به جنگ با أمیر المؤمنین علیه السّلام
(1) 81- شعبىّ از عبد الرّحمن بن مسعود عبدى نقل نموده که گفت: من با عبد اللَّه بن زبیر و طلحه و زبیر در مکّه بودیم، که عبد اللَّه بن زبیر و مرا که همراهش بودیم مأمور کردند که نزد عائشه رفته و بگوییم: عثمان مظلومانه کشته شده و ما از عاقبت کار امّت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله در هراسیم، پس اگر عائشه بخواهد همراه ما قیام کند، امید که خداوند به برکت حضور امّ المؤمنین تشتّت مردم را به اجتماع تبدیل فرموده و اختلاف مسلمین را رفع نماید.
پس من با عبد اللَّه بن زبیر راهى منزل عائشه شدیم، عبد اللَّه بن زبیر به جهت محرمیّت او با عائشه داخل اطاق مخصوص او شده و من در بیرون نشستم. او نیز همه آنچه باید مى‏گفت ابلاغ نمود. عائشه در پاسخ گفت: سبحان اللَّه! من امر به خروج نشده‏ام، و از همسران پیامبر تنها امّ سلمه اینجا است، به او بگویید اگر آمد من هم مى‏آیم.
پس عبد اللَّه نزد آن دو بازگشته و گفته عائشه را به سمع ایشان رسانید، طلحه و زبیر گفتند: نزد عائشه بازگشته و به او بگو اگر خود شما با او مذاکره نمائید، بهتر و مؤثّرتر است.
احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 355
پس عائشه از خانه‏اش بیرون آمده نزد امّ سلمه رسید، با دیدن او امّ سلمه گفت: خوش آمدى، سوگند بخدا که تو چنین محبّت و لطفى نسبت به من نداشتى، بگو بدانم که چه شده؟
گفت: طلحه و زبیر به من خبر رسانده‏اند که أمیر المؤمنین عثمان مظلومانه کشته شده. (1) با شنیدن این مطلب امّ سلمه به فریاد آمده و ناله‏کنان گفت: اى عائشه تو تا دیروز او را کافر مى‏دانستى، و امروز مى‏گویى أمیر المؤمنین مظلومانه کشته شده؟! عائشه گفت:
آیا با ما خروج مى‏کنى، امید که خدا بواسطه ما کار امّت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را اصلاح فرماید.
امّ سلمه گفت: اى عائشه خارج شوم؟! با اینکه تو نیز آنچه ما از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در باب خروج شنیده‏ایم را شنیده‏اى!.
تو را قسم به خدایى که از صدق و کذب سخنان تو باخبر است آیا آن روز را بخاطر دارى که روز و نوبت تو با پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله بود و من در خانه حریره‏اى ساخته و نزد آن حضرت آوردم و او این مطالب را به تو مى‏فرمود که:
«بخدا دیرى نپاید که سگهاى عراق- نزدیک آبى بنام حوأب- بر یکى از زنان من در حالى که میان گروهى از ستمکاران است پارس مى‏کنند!» و با شنیدن این گفتار ظرف حریره از دستم افتاد و آن حضرت سر خود به سوى من بلند ساخته و فرمود: تو را چه شده‏
احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 356
اى امّ سلمه؟ عرض کردم: اى رسول خدا با شنیدن این فرمایش انتظارى غیر از آن داشتید؛ چه تضمینى است که من آن زن نباشم؟ و تو اى عائشه خندیدى، و آن حضرت روى به تو کرده و فرمود: اى عایشه براى چه خندیدى و من گمان دارم که آن زن تو باشى؟! (1) و باز تو را به خدا قسم مى‏دهم آیا بیاد دارى هنگامى را که در محضر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از مکانى به مکان دیگر در حرکت بودیم، و آن حضرت در میان من و علىّ بن- ابى طالب در حرکت بوده و با ما سخن مى‏فرمود، و تو شتر خود را پیش رانده و در میان آن حضرت و علىّ بن ابى طالب حائل شدى، و در آن وقت پیامبر تازیانه در دستش را بلند کرده و به شتر تو زده و فرمود: سوگند به خدا که روز سخت و گرفتارى او از جانب تو یک مرتبه نیست، و این را بدان که به علىّ جز منافق و دروغگو بغض و کینه نمى‏ورزد.
و باز تو را به خدا قسم مى‏دهم، آیا به یاد دارى آن روزى را که پیامبر در بستر بیمارى بود، پدرت همراه عمر بن خطّاب به قصد عیادت آن حضرت اجازه گرفته و وارد شدند، و علىّ بن ابى طالب در پشت اطاق مشغول وصله کردن لباس و دوختن کفش رسول گرامى صلّى اللَّه علیه و آله بود، آن دو گفتند: اى رسول خدا، حال و سلامتى شما چطور است؟
احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 357
فرمود: پیوسته سپاسگزار بوده و خدا را حمد و ستایش مى‏کنم. گفتند: آیا مرگ براى شما حتمى است؟ فرمود: آرى، چاره‏اى براى مرگ بشر نیست. گفتند: آیا کسى را براى بعد از خود خلیفه معیّن فرمودى؟ فرمود: خلیفه من جز همان که کفش مرا پینه مى‏کند در میان شما نیست. پس أبو بکر و عمر از حجره آن حضرت بیرون رفته و در آن حال متوجّه علىّ ابن ابى طالب شدند که در پشت حجره نشسته و سرگرم دوختن کفش پیامبر بود؟.
سپس امّ سلمه گفت: اى عائشه، آیا من پس از شنیدن این سخنان باز هم بر علىّ خواهم شورید؟! و سخنان آن پیامبر عظیم الشّأن را فراموش کنم؟.
پس عائشه به منزل خود بازگشته و گفت: اى پسر زبیر، به آن دو (طلحه و زبیر) بگو من پس از شنیدن سخنان امّ سلمه دیگر از شهر خارج نخواهم شد، ابن زبیر نیز بازگشته و سخن او را به آن دو رساند.
راوى گوید: در همان روز هنوز نیمه شب نگذشته بود که صداى شتر عایشه را شنیدم، و او با طلحه و زبیر به سوى بصره حرکت کردند.