شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

چراغ جادو
«...آخرين ايّام حياتِ او به بيماري مي‌گذشت... تب، آني رهايش نمي‌كرد. در اين اثنا زلزله‌هاي پياپي، « قونيه» (شهر محلّ سكونت مولانا) را مي‌لرزاند، مردم از بيم زلزله پيش مولانا آمدند، او تبسّم كنان گفت: « مترسيد، شكم زمين گرسنه است و دنبال لقمه‌اي چرب مي گردد، به زودي اين لقمة چرب را مي‌ربايد و از لرزيدن باز مي‌ايستد » و به همين مناسبت در آن ايام غزل زير را ساخت:
.............ادامه در مهر بر لب زده.............................
چراغ جادو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top