حضرت آیت الله مجتهدی می فرمودند : یک بار نزد آیت الله العظمی سید احمد خوانساری(رحمه الله) رفته بودیم از ایشان تقاضای موعظه کردیم ایشان فرمودند: «عمل را برای خود خدا انجام دهید، نه برای بهشت و حوریه» این از مراتب بالای اخلاص است.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
یکی بودن ظاهر باطن
ظاهر روزی حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری(رحمه الله) از جایی عبور می کردند که یکی از این لاتها و داشها به طرف ایشان آمد، اطرافیان شیخ، جلوی او را گرفتند، ولی شیخ فرمود، بگذارید بیاید ببینم چه می گوید، آن شخص جلو رفت وبه شیخ گفت: حاج شیخ، ما همین که هستیم، هستیم(یعنی این ظاهر و باطن ما است آیا) تو هم همین طور که هستی هستی؟ شیخ با شنیدن این جمله، زارزار گریه کردند.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
فرار از ریاست
وقتی مرجعیت مطلق شیعه به شیخ انصاری(رحمه الله) رسید و مردم برای درخواست رساله و قبول مرجعیت نزد شیخ رفتند ایشان فرمودند: من، هم مباحثی داشتم، به نام سعیدالعلماء مازندرانی(رحمه الله) که در بحث از من قوی تر بود الان در مازندران زندگی می کند، سراغ او بروید. وقتی عدّه ای نزد سعیدالعلماء(رحمه الله) رفتند ایشان فرمودند: من مدتی است که به اینجا آمده ام و از بحث و درس دور بوده ام. ولی شیخ در این مدت مشغول به درس و بحث بوده، لذا سراغ شیخ بروید. اینها این طور از ریاست فرار می کردند.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
یکی بودن ظاهر باطن
ظاهر روزی حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری(رحمه الله) از جایی عبور می کردند که یکی از این لاتها و داشها به طرف ایشان آمد، اطرافیان شیخ، جلوی او را گرفتند، ولی شیخ فرمود، بگذارید بیاید ببینم چه می گوید، آن شخص جلو رفت وبه شیخ گفت: حاج شیخ، ما همین که هستیم، هستیم(یعنی این ظاهر و باطن ما است آیا) تو هم همین طور که هستی هستی؟ شیخ با شنیدن این جمله، زارزار گریه کردند.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
فرار از ریاست
وقتی مرجعیت مطلق شیعه به شیخ انصاری(رحمه الله) رسید و مردم برای درخواست رساله و قبول مرجعیت نزد شیخ رفتند ایشان فرمودند: من، هم مباحثی داشتم، به نام سعیدالعلماء مازندرانی(رحمه الله) که در بحث از من قوی تر بود الان در مازندران زندگی می کند، سراغ او بروید. وقتی عدّه ای نزد سعیدالعلماء(رحمه الله) رفتند ایشان فرمودند: من مدتی است که به اینجا آمده ام و از بحث و درس دور بوده ام. ولی شیخ در این مدت مشغول به درس و بحث بوده، لذا سراغ شیخ بروید. اینها این طور از ریاست فرار می کردند.