سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...
مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله علیه) فرمودند: یکی از اولیاء خدا، شب که به خانه اش رفت، به همسرش گفت که روغن در چراغ بریزد و چراغ را روشن کند همسرش گفت در خانه روغن نداریم(این جریان قبل از سیم کشی برق بوده است) سپس گفت لااقل غذایی بیاور تا بخوریم همسرش گفت بر اثر اتمام آذوقه غذا هم نداریم گویند آن شب از خوشترین شبهای عمر آن ولّی خدا بود و تا صبح شکر خدا را می کرد که خدایا مگر من چه کرده بودم که در یک شب این دو نعمت بزرگ را به من عطا نمودی، حضرت آیه الله مجتهدی می فرمایند: وقتی که مرحوم شیخ محمد حسین زاهد این مطلب را برای من تعریف کردند، دندان طمع من نیز کشیده شد. خود مرحوم شیخ نیز همین طور بودند و وقتی با ایشان احوالپرسی می کردی آنچنان سرشان را تکان می دادند  و می فرمودند: الحمدالله الحمدالله، که گویا تمام عالم از برای ایشان است و هرگز اظهار فقر و نداری نمی کردند.