مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

77 بهار از عمرش می‌گذشت. همراه گروهی از شاگردان برجسته از جمله ملامحمدتقی مجلسی برای زیارت اهل قبور وارد قبرستان شد، برای مردگان دعا کرد و فاتحه خواند. ناگاه روبه یاران گفت: «شنیدید چه گفت؟» در جواب گفتند:« خیر، ما چیزی نشنیدیم.» شیخ حالش دگرگون شد و پس از این ماجرا همیشه در حال نیایش و مناجات و گریه بود. بعدها وقتی برخی شاگردان با اصرار از او پرسیدند آن روز چه شنیدی، فرمود: «به من گفتند آماده مرگ باشم.» درست شش ماه بعد از این حادثه در تاریخ 12 شوال 1030 و یا 1031 هجری قمری بود که روح پاکش به جهان دیگر شتافت و شاگرد بزرگوارش، ملامحمدتقی مجلسی بر او نماز خواند و بیش از پنجاه هزار نفر از مردم با ایمان اصفهان و حومه در نماز او شرکت کردند. پیکر او را در مشهد مقدس و در خانة قدیمی خودش که نزدیک حرم مقدس حضرت امام رضا(ع) بود، دفن کردند.
اکنون قبر این عالم بزرگ بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و صحن امام‌خمینی(ره) می‌باشد.

شیخ بهایی در اینه عشق، اسدالله بقایی