مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به عنوان نصیحت به طلاب می فرمودند: عوام مردم دلیل و برهان محکمی بر عقایدشان ندارند و فقط همین اعمال ما دلیل برای آنهاست، لذا اگر اعمال ما روحانیت برای آنها خوب بود، آنها هم عقایدشان اصلاح می شود و اگر اعمال ما خوب نباشد عقاید مردم هم خراب می شود
-----------------------------------------------------
پند و اندرز
حضرت آیت الله مجتهدی فرمودند: استاد ما آیت الله حاج شیخ علی اکبر برهان(رحمه الله) می فرمودند: روزی همسرم را در منزل موعظه می کردم و از صفات عالی? حضرت زهرا(س) می گفتم و چون می گفتم حضرت زهرا(س) چنین بود وچنان بود تو هم این طور باش، زنم در جواب جمله ای را گفت که هر چه موعظه کرده بودم، برباد رفت ، او گفت: هر موقع تو حضرت امیرالمؤمنان علی(ع) شدی، من هم حضرت زهرا(س) می شوم.
----------------------------------------------------------
مثل دنیا،مثل شهر فرنگ است!
حاج شیخ علی اکبر برهان(رحمه الله) می فرمودند: مثل دنیا مثل شهر فرنگ است، بچه که بودیم سنّار می دادیم و یک دقیقه نگاه می کردیم، در آن یک دقیقه تصاویر زیبایی نشان می داد صاحبش هم صحنه های آن را توضیح می داد و صدا می زد اینجا پایتخت ترکیه است، اینجا فلان مکان است، ناگهان یک چیزی می افتاد و صحنه تاریک می شد آن وقت صاحبش می گفت اینجا شهر ظلمات است، و تمام می شد، و جز چند لحظه خوشی کاذب چیزی گیرمان نمی آمد، مبادا در این دنیا هم چشم به تصاویر زیبای دنیا، تو را غافل کند و یک دفعه شهر ظلمات که مرگ است به سراغ تو بیاید و تو دست خالی دنیا را ترک کنی.
مُهر بر لب زده
دکتر محمد هادی امینی فرزند مرحوم علامه امینی(ره) مینویسد:
پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم علامه امینی(ره)، شب جمعهای قبل از اذان صبح، وی را در خواب دیدم و او را شاداب و خرسند یافتم... جلو رفتم و پس از سلام و دستبوسی عرض کردم: پدر جان در آنجا چه عملی باعث سعادت و نجات شما گردید؟
فرمود: چه میگویی؟
مجدداً عرض کردم: آقا جان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؛ کتاب الغدیر... یا سایر تألیفات ... یا تأسیس، بنیاد و کتابخانة امیرالمؤمنین(ع)؟
پاسخ دادند نمیدانم چه میگویی، قدری واضحتر و روشنتر بگو.
گفتم: آقاجان! شما اکنون از میان ما رفته و رخت بربستهاید و به جهان دیگر منتقل شدهاید؛ در آنجا که هستید، کدامین عمل باعث نجات شما گردید، از میان صدها خدمات و کارهای بزرگ علمی و دینی و مذهبی؟
مرحوم علامه امینی... درنگ و تأملی نمودند. سپس فرمودند: « فقط زیارت اباعبدالله الحسین(ع)».
عرض کردم: شما میدانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته، چه کنم؟1
فرمود: «در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین(ع) برپا میشود شرکت کن، ثواب زیارت امام حسین(ع) را به تو میدهند».
سپس فرمودند: «پسرجان! در گذشته بارها تو را یادآور ساختم و اکنون به تو توصیه میکنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش مکن. مرتباً زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان. این زیارت دارای آثار، برکات و فواید بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی در دنیا و آخرت تو میباشد... و امید دعا دارم».
فرزند آن مرحوم مینویسد: علامه امینی با کثرت مشاغل؛ تألیف، مطالعه و رسیدگی به ساختمان کتابخانة امیرالمؤمنین(ع) در نجف اشرف، به خواندن زیارت عاشورا مواظبت کامل داشتند و سفارش به زیارت عاشورا مینمودند و بدین جهت خودم حدود سی سال است مداومت به زیارت عاشورا دارم.
پی نوشت :
1. این رؤیا مربوط به زمان حاکمیت صدام یعنی در عراق است.
یکی از بازاریان که از شاگردان مرحوم شاه آبادی بود، نقل می کرد که ایشان، یک شب در یکی از سخنرانی هایشان، با ناراحتی اظهار داشتند:
« چرا افرادی که در اطراف ایشان هستند، حرکتی از خود در جنبه های معنوی نشان نمی دهند؟
می فرمودند:
آخر، مگر شماها نمی خواهید آدم شوید؟ اگر نمی خواهید من این قدر به زحمت نیفتم.»
همین فرد می گوید:
« بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که آقا ما می خواهیم آدم بشویم. چه کنیم؟
ایشان فرمودند: من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید، و اگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.»
سه دستور ایشان چنین بود:
1- مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود.
2- در کاسبی تان انصاف به خرج دهید، و واقعا" اقل منفعتی را که می توانید، همان را در نظر بگیرید . در معاملات، چشم هایتان را ببندید و بین دوست و آشنا و غریبه و شهری و غیر شهری فرق نگذارید. همان اقل منفعت در نظرتان باشد.
3- از نظر حقوق الهی، گر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبر کنید و امام معصوم علیه السلام به شما مهلت داده اند، اما شما ماه به ماه حق و حقوق الهی را ادا کنید.
همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان در بازار پاچنار می آمدم که، صدای اذان بلند شد. خود را به مسجد نایب رساندم و پشت سر مرحوم حجت الاسلام سید عباس آیت الله زاده مشغول نماز شدم.
در نماز دیدم که ایشان گاهی تشریف دارند و گاهی ندارند. در قرائت نیستند ولی در سجده و رکوع هستند. پس از نماز به ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید.
ایشان متحیر شد. تعجب کرد و فرمود که معذرت می خواهم. من از مسجد و منزل ناراحت شدم، لذا در نماز، گاهی می رفتم دنبال آن اوقات تلخی و بعد از مدتی، متوجه می شدم و بر می گشتم.
این اولین مشاهده ی من بود که در اثر دستورات آیه الله شاه آبادی برایم حاصل شده بود. در اثر دو ماه و نیم التزام من به این سه دستور، دید ما باز شد و برنامه را هم چنان ادامه دادم که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست.
شخصى در سامرا نامه بسیار تندى به میرزاى شیرازى قدس سره نوشت. مرحوم میرزا نیز به خدمتکارشان فرمودند:
«مقدارى هندوانه تهیه کن و براى این آقا بفرست. این بنده خدا گرمىاش شده!».
«این هم یک مصداق از حلم است».
محقق شهید شیخ عبدالله زنجانی در رسالهای که در احوال صدرالدین شیرازی نوشته است، داستانی چنین نقل میکند:
پدر ملاصدرا، روزی ایشان را به اداره امور درگاه و دستگاه خود گمارده بود. پدر پس از بازگشت، صورتحساب هزینه آن مدّت را از فرزند طلبید و مشاهده کرد که ملاصدرا مبلغی نسبتا زیاد را به عنوان خیرات به مستمندان بخشیده است. این مبلغ، معادل همان اندازهای بود که پدر برای داشتن فرزند به پیشگاه خداوند نذر نموده و آن را از پیش به بینوایان داده بود. هنگامی که پدر با شگفتی سبب و بهانه این هزینه را از فرزند پرسید، فرزند خردمند وی چنین پاسخ داد: «این همان بهایی است که باید به پای فرزندتان میپرداختید».
----------------------------------------------------------
داستان شیخ بهایى و پینه دور اصفهانى
یخ بهایى روزى از بازار اصفهان می گذشت، در یک گوشه دور افتاده بازار توى یک مغازه کوچک و رنگ و رو رفته که نور باریکى از سقف آن به داخل دکان مىتابید و در و دیوارش را روشن مىساخت، ناگهان چشمش به پیرمردى افتاد که بیش از 90 سال از عمرش مىگذشت و در آن حال مشته سنگینى به دست داشت و مشغول کوبیدن به تخت گیوه بود.
شیخ بهایى با دیدن پیرمرد دلش به حال او سوخت و به داخل مغازه رفت و از پیرمرد پرسید:
تو چرا در جوانى اندوخته و پس اندازى براى خود گرد نیاوردى تا در این سن پیرى مجبور به کار کردن نباشى؟
پیرمرد سرش را از روى گیوه برداشت و نگاه نافذش را بر روى شیخ بهایى انداخت ولى چیزى نگفت. شیخ دست پیش برد و مشته را از دست پیرمرد گرفت و با علمى که داشت آن را تبدیل به طلا کرد و بعد زیر نورى که از سقف به روى پیشخوان مىتابید جلو پینه دوز گذاشت. مشته فولادى سنگین وزن که در آن لحظه تبدیل به طلا شده بود در زیر نور خورشید تلولوخاصى پیدا کرد و ناگهان دکان پینه دوز را به رنگ طلایى در آورد شیخ بهایى بعد از این کار به سرعت عازم خروج از مغازه شد و در همان حال خطاب به پیرمرد گفت:
پینه دوز، من مشته تو را تبدیل به طلا کردم آن را بازار طلافروشها ببر و بفروش و بقیه عمر را به راحتى بسر ببر.
شیخ بهایى هنوز قدم از دکان بیرون نگذارده بود که ناگهان صدایى او را برجاى نگاه داشت. این صداى پیرمرد بود که مىگفت:
اى شیخ بهایى اگر تو مشته مرا با گرفتن در دست تبدیل به طلا کردى من آن را با نظر به صورت اولش در آوردم!
شیخ بهایى به سرعت برگشت و به مشته نگریست و دید مشته دوباره تبدیل به فولاد شده است دانست که آن پیرمرد به ظاهر تنگدست و بى سواد از اولیالله و مردان خدا بوده و علم و دانشش به مراتب از او بیشتر است و نیازى به مال دنیا ندارد. روى این اصل با خجالت و شرمندگى پیش رفت و دست پینه دوز را بوسید و غذر بسیار خواست و بدون درنگ از مغازه خارج شد.
از آن به بعد هر گاه از جلو دکان پیرمرد رد مىشد، سرى به علامت احترام خم کرده و با شرمندگى مىگذشت!
شاه نعمت الله ولى چه خوب گفته است:
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد دل به گوشه چشمى دوا کنیم
و همچنین است :
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمى به ما کنند
و بالاخره این شعر که سرودهاند:
از طلا گشتن پشیمان گشتهایم
مرحمت فرموده ما را مس کنید
شاید اشاره به داستان بالا داشته باشد.
1.در صـورت تـرس از زیـان خـوراکـى یـا نوشیدنى به خواندن این کلمات سفارش مى نمودند: بسم الله الرحمن الرحیم خیر الاسماء اله الارض و السماء الرحمن الرحیم الذى لا یضر مـع اسـمـه سـم و لا داء؛ بـه نـام خـداونـد بـخشنده مهربان ، بهترین نامها، معبود زمین و آسمانها، خداوند رحمان و رحیمى که با نام او هیچ سم و بیمارى اى زیان نمى رساند.
2. آن مـرحـوم سفارش مى فرمودند در صورت روبرو شدن با شخص ستمگرى که از او مـى تـرسـیـد، دسـتـهـا را باز کنید و این حروف را بر دست راست بشمارید: بسم الله الرحمن الرحیم ؛ ک - ه - ى - ع - ص و بر دست چپ نیز بسم الله الرحمن الرحیم ؛ ح - م - ع - س - ق خـوانـده شـود؛ سـپـس انـگـشـتـان دو دسـت را داخل یکدیگر نمایید.
3. براى ایمنى از نیش زدن حیوانات موذى ، این دعا را سفارش مى فرمودند: اعوذ بکلمات الله التـامـات التـى لا یـجـاوزهـن بر و لا فاجر من شر ما ذراء و من شر ما براء و من شر کـل دابـة ؛ هـو آخـذ بـنـاصـیـتـها، ان ربى على صراط مستقیم ، به کلمات تامه خداوند، کـلمـاتـى کـه هـیـچ نـیـکـوکـار و بدکارى از آن تجاوز نمى کند پناه مى برم از شر آنچه آفریده است ، او بر همه آنان تسلط دارد، همانا پروردگارم بر صراط مستقیم است .
4 .زمـانـى کـه در نـجـف اشـرف بیمارى مالاریا شیوع پیدا کرد، مرحوم قاضى به افراد مبتلا توصیه مى نمودند آیاتى از قرآن را که در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام است ، تـلاوت نـمـایـنـد؛ مـانـنـد این آیه : قلنا یا نار کونى بردا و سلاما على ابراهیم و اردادوا بـه کـیـدا فـجـعـلنـاهم الاخسرین (انبیاء 69 70-) گفتیم : اى آتش ! بر ابراهیم سرد و سلامت شو! و آنان خواستند با او مکر کنند، پس آنان را خوار کردیم .
5. مـرحـوم آیـت الله شـیـخ عـلى قـسـام ، یـکـى از شـاگـردان ایـشـان چـنـیـن نقل فرمودند: مـن از جـهـت فـرامـوشـکـارى و کـمـى حـافـظـه ، بـراى آقا سید على قاضى شکایت کردم و مـخـصوصا متذکر شدم از اینکه چیزى را در جایى مى گذارم ، بعد به ذهنم 5مراجعه کرده و چـیـزى بـه یاد نمى آورم . مرحوم قاضى فرمودند: زمانى که چیزى را در جایى قرار مـى دهـى ، بـخـوان : بـسـم الله الرحـمـن الرحـیـم ، فانک سوف لن تنساه ان شاء الله تعالى. مـرحـوم قـاضـى قـرائت دعـاى زیـر را بـه مـدت چهل شب ، هر شب یک بار تا صد بار براى برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهى مفید مى دانستند: الهى کیف ادعوک و انا انا و کیف اقطع رجائى منک و انت انت ؟ الهى اذا لم اسالک فتعطینى ، فـمـن ذا الذى ادعوه فیعطینى ؟ الهى اذا لم ادعک فتستجیب لى ، فمن ذا الذى ادعوه فیستجیب لى ؟ الهـى اذا لم اتـضـرع الیک فترحمنى ؟ فمن ذا الذى اتضرع الیه فیرحمنى ؟ الهى فـکـمـا فـلقـت البـحـر لمـوسـى عـلیـه السـلام و نـجـیـتـه اسـالک ان تـصلى على محمد و آل مـحـمـد و ان تـنـجـیـنـى مـمـا انـا فـیـه و تـفـرج عـنـى فـرجـا عـاجـلا غـیـر اجل بفضلک و رحمتک یا ارحم الراحمین .
6. مـرحـوم سـیـد هـاشـم حـداد از اسـتـاد خـویـش ، مـرحـوم قـاضـى نقل فرموده اند که قرائت کهیعص (مریم : 1) و حمعسق (شورى : 1) و آیه وعنت الوجوه للحى القیوم و قد خاب من حمل ظلما (طه 111) براى دفع شر دشمن مفید است . آنـچـه ذکـر شـد، بـرخـى از دعاهایى است که آن مرحوم به شاگردان خویش مى آموختند و دعـاهـاى ویـژه اى نـیـز وجـود داشـت کـه ایـشـان جـز بـراى افـراد خـاصـى نقل نمى کردند.
آیت الله سید علی قاضی از شخصیتهای کم نظیر جهان تشیع و از اوتاد یگانه جهان اسلام است، وی استاد کثیری از عرفا و علمای روزگار ما از جمله علامه طباطبایی و آیت الله بهجت بوده است. در مـیـان تـعلیمات مرحوم آیت الله العظمى قاضى به مواردی برمى خوریم که گـویـاى احـاطـه بـسـیـار ایشان بر آیات و روایات و نیز تعبد آن حکیم فرزانه و تمسک شـدیـد آن عارف یگانه به ریسمان محکم قرآن و عترت مى باشد. استاد سید حسن قاضى طباطبایى ، فرزند مرحوم قاضى ، در یادداشتهاى خود به نمونه هایى اشاره فرموده اند که جا دارد با بیان آنها این اوراق را متبرک و نورانى سازیم :
1. آن مرحوم براى تقویت حافظه خواندن آیت الکرسى و معوذتین (دو سوره مبارکه ناس و فلق ) را سفارش مى فرمودند.
2. مرحوم قاضى براى طلب وسعت رزق این آیات را قرائت مى نمودند: اسـتـغـفـروا ربـکـم انـه کـان غـفـارا - یـرسـل السـمـاء عـلیـکـم مـدرارا - و یـمـددکـم بـامـوال و بـنـیـن و یـجـعـل لکـم جـنـات و یـجـعـل لکـم انـهـارا(نـوح : 12 - 10) و از پـروردگـارتـان طـلب بـخـشش کنید که او بسیار آمرزنده است تا از آسمان ، فراوان بر شـمـا فـرو فـرسـتـد و شما را با دارایى و فرزندان نیرو بخشد و براى شما نهرهایى قرار دهد.
ماجرایى واقعى نقل شده است که: «شخصى روحانى در عصر مرحوم آخوند یا مرحوم سید محمد کاظم یزدى، از نجف اشرف به مسجد سهله (که در صحرا قرار داشت) مىرفت تا عبادت کند. او شب را تا به صبح در آن جا ماند. آن شب، مهتابى بود و او در حال عبادت، که ناگهان احساس کرد صداى غریبى از نزدیکى مسجد به گوش مىرسد. کمى که دقت کرد دریافت که صداى حیوان درندهاى است و پس از اندکى شیرى را دید که به سرعت وارد مسجد سهله شد و از پلهها بالا رفت و در مقابل او قرار گرفت. مرد روحانى که سخت ترسیده بود، با فریاد به شیر گفت: «به حق امیرالمؤمنین برگرد». شیر نیز از همان راهى که آمده بود بازگشت».
«توجه کنید، شیر گرسنه بود و طعمه هم آماده، ولى با یک خواستن خالصانه، شیر برگشت. براى رسیدن انسان به چنین مرحلهاى واقعاً نیاز به کار و تلاش است».
77 بهار از عمرش میگذشت. همراه گروهی از شاگردان برجسته از جمله ملامحمدتقی مجلسی برای زیارت اهل قبور وارد قبرستان شد، برای مردگان دعا کرد و فاتحه خواند. ناگاه روبه یاران گفت: «شنیدید چه گفت؟» در جواب گفتند:« خیر، ما چیزی نشنیدیم.» شیخ حالش دگرگون شد و پس از این ماجرا همیشه در حال نیایش و مناجات و گریه بود. بعدها وقتی برخی شاگردان با اصرار از او پرسیدند آن روز چه شنیدی، فرمود: «به من گفتند آماده مرگ باشم.» درست شش ماه بعد از این حادثه در تاریخ 12 شوال 1030 و یا 1031 هجری قمری بود که روح پاکش به جهان دیگر شتافت و شاگرد بزرگوارش، ملامحمدتقی مجلسی بر او نماز خواند و بیش از پنجاه هزار نفر از مردم با ایمان اصفهان و حومه در نماز او شرکت کردند. پیکر او را در مشهد مقدس و در خانة قدیمی خودش که نزدیک حرم مقدس حضرت امام رضا(ع) بود، دفن کردند.
اکنون قبر این عالم بزرگ بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و صحن امامخمینی(ره) میباشد.
شیخ بهایی در اینه عشق، اسدالله بقایی
نقل کرده اند که روزى به ایشان گفته شد فلان شخص به شما ناسزا مىگوید، ولى ایشان به گفته آن شخص اعتنایى نکردند. مرتبه دوم نیز به ایشان گفتند، باز آن مرحوم هیچ توجهى از خود نشان نداد. چند مرتبه به او این مطلب را تذکر دادند و ایشان اعتنایى نکردند.
فردى که خبر مىآورد با خود پنداشت: حتماً آقا میرزا محمد تقى شیرازى باور نمىکند. بنابراین دور هم جمع شدند و خدمت ایشان رسیدند و از آن مرحوم اجازه خواستند که به سخن آنان توجه کند. بعد مطلب را خدمت ایشان عرض کردند و به آن مرحوم گفتند: «آقا، شما هنوز باور نمىکنید که این شخص به شما ناسزا مىگوید و احتمال نمىدهید که یکى از این حرف ها درست باشد؟ ایشان در پاسخ فرمودند: چرا باور مىکنم.
آنان مىخواستند آقا میرزا محمد تقى شیرازى با آن شخص - که فاسق بود - برخورد منفى داشته باشد، ولى میرزا فرمودند: براى من ثابت نشده است که این شخص انسان فاسقى است، زیرا من الگوى کامل دین و امام معصوم نیستم و مردم نباید به من عقیده داشته باشند. این مطلب را از کسى نقل مىکنم که خود از آقا میرزا محمد تقى شیرازى نقل کرده است و مىخواسته ایشان را بر ضدّ شخص دشنام دهنده تحریک کند. آقا میرزا محمد تقى شیرازى فرموده بودند: آیا مىتوانید براى من ثابت کنید که این شخص با وجود اینکه اعتقاد داشته که من انسان خوبى هستم، به من ناسزا گفته است تا کار او معصیت باشد؟ زیرا معصیت باید فاعلى باشد تا موجب گناه شمرده شود و اگر فاعلى نباشد گناه محسوب نمىشود. شاید او معتقد است که من انسان بدى هستم و به خیال خود مىخواهد نهى از منکر کند. اگر شما بتوانید ثابت کنید که با وجود اینکه مرا آدم خوبى مىداند ناسزا مىگوید، آن زمان بنده هم باور مىکنم که او شخص فاسقى است.