سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

کسى که خود را وقف خدمت به امام حسین علیه السلام کند ودیگران را به شرکت در مراسم عزادارى ایشان تشویق نماید، خداى متعال با او به شکلى استثنایى برخورد خواهد کرد. همچنین کسانى که در آن زمان از یارى آن حضرت سر باز زدند، یا امروزه حرمت مجالس عزا ومناسبت هاى ایشان را نگاه نمى دارند با کیفرى بى مانند واستثنایى در دنیا وآخرت روبه رو خواهند شد. به عبارت دیگر همان طور که پاداش یاوران وخدمتگزاران آن حضرت استثنایى است، عقوبت کسانى که به ایشان ومجالس عزادارى اهانت کنند نیز استثنایى ومنحصر به فرد مى باشد.
مرحوم اخوى «اعلى اللّه درجاته» در یکى از کتاب هایشان نقل کرده اند که روزى نزد شخصى از خاصیت شفابخشىِ تربت امام حسین علیه السلام سخن به میان آمد. اما آن شخص که این قبیل امور را به استهزا مى گرفت، نسبت به تربت امام حسین علیه السلام جسارت نمود. این شخص با این که در کمال سلامت جسمى قرار داشت، تا فرداى آن روز دوام نیاورد ومُرد. برخى گفته اند این شخص از دولتمردان حکومت عباسى بود. در این مورد هرچند این شخص در کربلا نبود ودر آن جنایت شرکت نداشت ولى عالم تکوین او را کیفر نمود وجسارت او را به تربت امام حسین علیه السلام پاسخ داد.
همچنین آورده اند که روزى از عبداللّه بن رباح قاضى درباره علت نابینانى اش سؤال شد. در پاسخ گفت: من در کربلا حاضر بودم ولى نبرد نکردم. یک شب درخواب مرد ترسناکى را دیدم که به من گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله تو را فرا مى خواند. به او گفتم: من تاب دیدن پیغمبر را ندارم. اما آن مرد مرا کشید ونزد رسول اللّه آورد. دیدم آن حضرت اندوهگین است ودر دستش سلاح ودر برابرش سفره اى چرمى قرار داشت وملکى با شمشیرى آتشین ایستاده بود که گردن مردمان را با آن مى زد وبر اثر آن آتش مى گرفتند ومى سوختند، سپس زنده مى شدند ودوباره آنان را مى سوزاندند. گفتم: درود خدا بر تو اى رسول اللّه، به خدا قسم که من نه شمشیر زدم، نه نیزه اى به دست گرفتم، ونه تیرى پرتاب کردم. رسول خدا صلى الله علیه و آله گفت: آیا موجب افزایش سیاهى لشکر دشمن نشدى؟ پس از آن از طشت پُرخونى که در برابر او بود مقدارى خون برداشت وبر چشمانم مالید. در آن هنگام چشمانم آتش گرفت واز خواب پریدم. وقتى از خواب بیدار شدم دیدم نابینا شده ام.
در حقیقت این شخص به شرکت کردن در قتل امام حسین علیه السلام راضى نبود ولى از خشم ابن زیاد هم مى ترسید. لذا این فکر به ذهنش رسید که صرفاً از کوفه خارج ودر کربلا حاضر شود ولى نبرد نکند. با این که چنین شخصى دست به شمشیر ونیزه نبرد ودستش به جنایت آلوده نشد، اما چنین عذاب دردناکى چشید. وقتى وضع چنین شخصى این باشد، پس عاقبت کسى که در قتل امام حسین علیه السلام شرکت کند یا پس از ایشان با عزاى آن حضرت مخالفت ونبرد نماید چه خواهد بود؟
شمار کسانى که در کربلا ونبرد با ابا عبداللّه الحسین علیه السلام شرکت جستند، بنا بر کم ترین روایات سى هزار نفر مى باشد. چنین کسى که جز حضور در کربلا مرتکب هیچ کارى نشده، در میان این خیل عظیم چه نقشى مى تواند داشته باشد که چنین عذاب دردناکى را متحمل شد؟ این عذاب فقط براى صرف حضور او در صف دشمنان بود وشرکت ما در صف عزاداران آن حضرت نیز از همین قبیل است. هرچند حجم مشارکت ما در قیاس با حجم عظیم مردمى که در عزادارى شرکت مى کنند، ناچیز است با این حال هرگز نباید کسى نقش مشارکت خود را در عزادارى ومیزان تأثیرگذارى آن ناچیز بپندارد یا هنگام زیارت آن حضرت، خود را قطره اى ناچیز در میان دریاى مواج عزاداران ببیند وخود را دست کم بگیرد. بلکه همیشه باید در مجالس عزادارى ودر میان زائران وسوگواران آن حضرت شرکت کند؛ زیرا هم یاوران وتأییدکنندگان امام حسین علیه السلام پاداش استثنایى خواهند داشت وهم کسانى که با عاشورا وامام حسین علیه السلام به معارضه ومخالفت مى پردازند کیفرى بى مانند واستثنایى در انتظارشان خواهد بود. بنابراین باید بکوشیم که با دست یا زبان، ضد هیچ یک از شعائر حسینى اقدامى انجام ندهیم وسخنى به زیان عزاداران آن حضرت بر زبان نیاوریم وعیوب آنان را فاش نکنیم واگر نسبت به یکى از شیوه هاى عزادارى دیدگاه مثبتى نداریم زبان به انتقاد نگشاییم واین کار را به دیگران واگذاریم.
نقل شده است که در زمان مرجع بزرگوار آیه اللّه العظمى بروجردى قدس سره دو نفر بودند که نسبت به عزادارى امام حسین علیه السلام برخورد نامناسبى از خود نشان دادند که هرچند در نظر برخى از ما کوچک وآسان بیاید در نظر خداى متعال بس بزرگ است. یکى از این دو نفر برخى از انواع عزادارى را استهزا مى کرد. نفر دوم دامادى مؤمن داشت که نسبت به حضور در مجالس عزادارى بسیار پایبند بود، ولى او به جاى تشویق دامادش بر این حضور عاشقانه وپیگیر، دائماً او را دلسرد مى کرد واز عزم جدى او مى کاست ومى گفت: این همه اهتمام ومشارکت لازم نیست. همین که گهگاه شرکت کنى کافى است. در یکى از سال ها شب دهم محرم یکى از آن دو نفر خواب هولناکى دید که بعدها آن را براى مرحوم بروجردى نقل کرد. او در خواب دید که گویا قیامت فرا رسیده است واو به همراه آن دوستش که عزادارى را سبک مى شمرد در صحراى محشر حیران وسرگردانند ونمى دانند چه سرنوشتى در انتظار آنهاست. در آن هنگام باغى مصفا مشاهده کردند که گفته شد حضرت سیدالشهدا علیه السلام در آن جا به همراه دوستدارانشان در آن نشسته اند وبا یکدیگر به گفتگو مشغولند. آن دو نفر گفتند: ما نیز از دوستداران سیدالشهدا علیه السلام وعزاداران آن حضرتیم. پس برویم وایشان را زیارت نماییم. اما همین که خواستند نزد امام علیه السلام بروند ودر حلقه دوستداران آن جناب درآیند ملائکه موکل مانع ورود آنان شدند. آنها تعجب کردند وعلت را جویا شدند. به آنها گفته شد: این طور به ما دستور داده اند. مگر شما فلانى وفلانى نیستید؟ گفتند: بله، ولى چرا اجازه ورود نداریم؟ وقتى اصرار کردند یکى از فرشتگان وارد شد ووقتى بیرون آمد گفت: یکى از شما به جاى تشویق دامادش به شرکت در عزادارى، او را دلسرد مى کرد ودیگرى عزادارى را سبک مى شمرد. در این هنگام آن شخص با وحشت از خواب پرید وتا صبح نتوانست بخوابد. صبح با هر زحمتى که بود خود را به خانه دوستش رساند واز او خواست با هم به حرم امام حسین علیه السلام بروند. وقتى به آن جا رسیدند ماجراى خوابش را براى دوستش بازگفت وهر دو شروع به گریه کردند واز امام علیه السلام خواستند از گناهانشان بگذرد وپیمان بستند که هرگز چنان گناهانى را تکرار نکنند.
این دو نفر به واسطه رویایى صادقه از خواب غفلت بیدار شدند وبه توبه وجبران گذشته ها پرداختند، حال کسى که نسبت به عزاى سیدالشهدا علیه السلام دیدگاهى تنگ نظرانه یا توأم با تمسخر داشته باشد ودر همین حال بمیرد چه حالى خواهد داشت؟!


منبع: درس خارج فقه آیت الله سید صادق شیرازی


خداى متعال مسئولیت خونخواهى از امام حسین علیه السلام را بر دوش زمین وزمینیان نهاده واین قضیه را به مسائل تکوینى پیوند زده است. این مسأله شواهد فراوانى در روایات متواتر دارد؛ براى مثال روایت شده است که جناب ابراهیم خلیل علیه السلام هنگامى که سوار بر اسب از سرزمین کربلا مى گذشت از اسب بر زمین افتاد وسرش شکافت وخون از آن جارى شد. در این هنگام شروع به استغفار وپوزش طلبى از خداى متعال کرد وگفت: خدایا، چه تقصیرى از من سر زده است؟ جبرئیل بر وى فرود آمد وگفت:
یا ابراهیمُ، ما حدثَ منک ذنبٌ ولکن هنا یُقتلُ سِبطُ خاتمِ الأنبیاءِ وابنُ خاتمِ الأوصیاءِ فسالَ دمُکَ موافقةً لدمِهِ؛اى ابراهیم، گناهى از تو سر نزده است اما در این سرزمین نواده خاتم رسولان وفرزند خاتم الاوصیا کشته مى شود وخون تو براى همراهى با خون اوست که جارى شد.
آیا این مصداق روشنى از ارتباط امام حسین علیه السلام با عالم تکوین نیست؟ ابراهیم خلیل الرحمان هزاران سال پیش از واقعه کربلا مى زیسته است وشیخ الانبیا به شمار مى رود، ولى با این حال هنگام گذشتن از سرزمین کربلا سرش شکافته مى شود.
این که ابراهیم خلیل با این همه عظمت، خون سرش براى همراهى با خون مبارک سیدالشهدا علیه السلام جارى مى شود، بدان سبب است که کشتن امام حسین علیه السلام کشتن کرامت واسلام وتمام پیامبران است؛ زیرا با شهادت امام حسین علیه السلام تمام معنویات کشته شد وکون ومکان زیر وزبر ودگرگون گردید.
از این رو خداى حکیم مسئولیت خونخواهى ایشان را بر دوش زمین وزمینیان نهاد واین معناى «ضَمّنَ الأرضَ ومن علیها دمَکَ وثارَکَ» مى باشد. منظور از خونخواهى امام حسین علیه السلام فقط کشتن قاتل آن حضرت نیست، بلکه این مسأله در جمادات، ناظر به مسأله اى تکوینى است ودر انسان ها به معناى مسئولیتى است که در قبال این ماجرا بر دوش آنها قرار دارد.
از امام رضا علیه السلام روایت شده است که فرمود:
کانَ أبی إذا دَخَلَ شهرُ المُحرَّمُ لا یُرى ضاحکاً وکانتِ الْکَآبَة تَغْلِبُ علیهِ حتّى یَمضی مِنهُ عشرةَ أیّامٍ فإذا کانَ یَوم العاشِر کانَ ذلکَ الیَومُ یومَ مصیبتِهِ وحُزْنِهِ وَبُکائِهِ ویقولُ هو الیَوْمُ الّذی قُتِلَ فیِهِ الحسینُ علیه السلام؛ هنگامى که ماه محرم محرم فرا مى رسید تا ده روز کسى پدرم را خندان نمى دید واندوه در چهره اش موج مى زد. هنگامى که روز دهم محرم فرا مى رسید آن روز، روز اندوه وماتم و زارى او بود ومى گفت: این همان روزى است که [جدم] حسین علیه السلام در آن کشته شد.
مسئولیت ما در قبال سیدالشهدا علیه السلام
ماه محرم ویژگى بى نظیرى نسبت به دیگر ماه ها دارد. به محض آن که هلال ماه محرم پدیدار مى شود، نام امام حسین علیه السلام را که در روز دهم این ماه مظلومانه به شهادت رسید، بى درنگ در خاطر انسان زنده مى کند ومسئولیت ما را در قبال آن حضرت وزنده نگاه داشتن شعله نامش به یاد مى آورد. از میان این مسئولیت ها مى توان به دو امر زیر اشاره نمود:
اول: معرفى امام حسین علیه السلام وماجراى کربلا وبیان اهداف وارزش هاى آن حضرت وکوشش براى آگاه کردن تمام انسان هاى شرق وغرب زمین از مصائبى که بر او وخاندان ویاران گرامى اش وارد شد.
روز یازدهم محرم هنگامى که عقیله بنى هاشم، حضرت زینب کبرى، فرزند برادر خود، حضرت امام سجاد علیه السلام را مشاهده کرد که از شدت اندوه طاقت فرسا نزدیک بود جان مبارکشان از کالبد تن خارج شود به ایشان عرضه داشتند:
لا یَجزِعنَّکَ ما تَرى فَواللّه إنّ ذلکَ لَعَهدٌ مِن رسول اللّه صلى الله علیه و آله إلى جدِّکَ وأبیکَ وعمّک، ولقد أخَذَاللّه میثاقَ اُناسٍ مِن هذِهِ الأُمّةِ لا تعرِفُهُم فَراعِنَةُ هذِهِ الأُمّة، وهم مَعروفونَ فی أهلِ السّماواتِ أَنَّهم یَجمعونَ هذِهِ الأعضاءَ المُتَفرّقَةَ فَیُوارونَها وهذِهِ الجُسومَ المُضرّجةَ، وینصبونَ لِهذا الطَفِّ عَلَماً لِقَبر أبیکَ سیّدالشهداء لا یدرسُ اثرُهُ ولا یَعفو رسمُهُ على کُرورِ اللیالی والأیّامِ، ولَیجتَهدَنَّ أئِمّةُ الکُفرِ وأشیاعُ الضّلالةِ فی مَحوِهِ وتطمیسِهِ، فَلا یَزدادُ أثرُهُ إلاّ ظُهوراً، وأمرُهُ إلاّ علوّاً؛ مبادا این چیزها تو را بى تاب کند. به خدا قسم این وعده اى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله به پدر بزرگ، پدر وعمویت داده است. خدا با گروهى از این امت ـ که فرعون هاى امت آنان را نمى شناسند ولى در میان اهل آسمان ها شناخته شده اند ـ پیمان بسته است که این اعضاى پراکنده را گرد آورند واین بدن هاى غرقه به خون را به خاک سپارند. این گروه براى طف ومرقد پدر بزرگوارت نشانه اى برپا خواهند کرد که هیچ گاه از میان نخواهد رفت وگذر شبان وروزان، نشان آن را نخواهد زدود. هر قدر پیشوایان کفر وپیروان گمراهى در زدودن واز بین بردن آن بکوشند، روزبه روز اثر آن پدیدارتر ونام آن بلندآوازه تر مى شود.
بنابراین شایسته است در اقامه عزادارى سیدالشهدا علیه السلام بکوشیم ومردم را نسبت به احیاى شعائر حسینى به شکل هاى گوناگون وشیوه هاى درست ومشروع فرا خوانیم.
دوم: مسئله دیگر پیروى از امام حسین علیه السلام ودنبال کردن اهداف بلند آن حضرت است که در حقیقت چنین چیزى از امت رسول اللّه صلى الله علیه و آله انتظار مى رود وباید گفت مسأله اول مقدمه اى براى رسیدن به این هدفِ مهم تر است.
در یکى از زیارت هاى سیدالشهدا علیه السلام آمده است:
وبَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لیستنقذَ عبادَکَ من الجهالةِ وحیرةِ الضلالةِ؛خدایا، امام حسین علیه السلام خون قلب پاکش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانى وحیرت گمراهى برهاند.
لام در «لیستنقذ» لام تعلیل است؛ یعنى هدف وانگیزه فداکارى امام حسین علیه السلام نجات دادن بندگان از جهالت وگمراهى بود. منظور از «عبادک» تمام بندگان خداى متعال هستند، چه مؤمن باشند وبه واسطه امام حسین علیه السلام از درجات بالاترى از هدایت برخوردار شوند وچه غیر مؤمن باشند وبه برکت امام حسین علیه السلام راه هدایت بپویند.
براى این که هدف امام حسین علیه السلام را دنبال کنیم وبینش ومنش آن امام همام را چراغ راهمان سازیم خوب است در زیارت نامه هاى آن حضرت بیشتر تأمل نماییم. براى مثال کتابى مانند بحارالانوار در همه جا یافت مى شود وتهیه آن آسان است. مى توانیم زیارات امام حسین علیه السلام را که در این کتاب هست با دقت بخوانیم ودر مفاهیم آن تأمل کنیم؛ زیرا مطالب بسیارى هست که از اندیشیدن در مضامین این زیارت ها عاید انسان مى شود. کوتاه سخن این که معرفى سیدالشهدا علیه السلام از طریق اقامه مجالس عزادارى ـ از یک سو ـ وکوشش براى تحقق بخشیدن به آرمان هاى ایشان نظیر هدایت بندگان از نادانى وحیرت گمراهى به سوى نور اسلام وایمان ـ از سوى دیگر ـ از جمله مسئولیت هایى است که در زمینه خونخواهى آن امام بزرگوار بر دوش ما قرار دارد.
پس آستین همت بالا بزنیم وبه خصوص در ماه هاى محرم وصفر در این راه بکوشیم. بلکه پیش از فرا رسیدن این دو ماه آمادگى هاى لازم را کسب، وتمام نیروهاى مان را در این راه بسیج کنیم تا آرمان ها وارزش هاى والا ومورد نظر سیدالشهدا علیه السلام را از طریق دسته هاى عزادارى، مجالس روضه خوانى واقامه شعائر، نمایش ها وفیلم هاى نمادین، پایگاه هاى اطلاع رسانى، ماهواره ها، برگزارى همایش، سخنرانى وهر وسیله ممکن تحقق بخشیم. اینها همگى جزء مسئولیت هاى ماست که از این فرمایش امام صادق علیه السلام دریافت مى شود: «وخداى متعال زمین وساکنانش را ضامن خون تو وگرفتن تاوان آن قرار داده است» چه بسیارند کسانى که با امام حسین علیه السلام وبینش ومنش ایشان آشنا نیستند ومسئولیت ما در قبال این افراد چقدر سنگین است. از خداى متعال مى خواهیم ما را در خدمت کردن به اسلام وتلاش جدى در ستاندن تاوان خون حضرت سیدالشهدا علیه السلام از این طریق (یعنى معرفى امام حسین وآرمان هاى مقدس ایشان به تمام جهانیان) موفق بدارد.


علما , • نظر

در یکى از زیارت نامه هاى سیدالشهدا علیه السلام که ابن قولویه قمى رحمه الله در کامل الزیارات وبه نقل از امام جعفر صادق علیه السلام آورده است، آن حضرت جدشان امام حسین علیه السلام را این گونه خطاب کرده اند:
وضَمّنَ الأرضَ ومن علیها دمَکَ وثارکَ؛ وخداى متعال زمین وساکنانش را ضامن خون تو وگرفتن تاوان آن قرار داده است.
مى توان به قطع ویقین گفت که همانند این تعبیر بى مانند که این جا در حق امام حسین علیه السلام وارد شده، در هیچ یک از دعاها وزیاراتى که از اهل بیت علیهم السلام روایت شده نیامده است. از این روست که علما در تفسیر این فقره دچار حیرت شده اند ویکى از این افراد علامه مجلسى است که این زیارت را در بحارالانوار به نقل از ابن قولویه ذکر کرده است.
ابتدا وپیش از پرداختن به تفسیر این فقره، معنى برخى از مفردات آن، نظیر «ضمّن» را بررسى مى کنیم. «ضمان» یکى از ابواب فقهى است که درخصوص چگونگى ضمانت ونیز عمل به مقتضاى آن، میان شیعه ومخالفان اختلاف نظر وجود دارد. مشهور علماى عامه (سنّى ها) آن را «ضمّ ذمة إلى ذمة (پیوستن دو ذمه به هم)» تعریف کرده اند ولى مشهور فقهاى شیعه ضمان را «نقل ذمة الى ذمة (انتقال دادن ذمة از شخصى به شخص دیگر)» مى دانند.
براى روشن شدن مطلب به این مثال توجه کنیم: فرض کنیم که شخصى به نام احمد، به سبب قرض مثلاً، مالى بر عهده وذمه شخص دیگرى به نام محمود داشته باشد وشخص سومى به نام حامد ضامن محمود شود. در این مثال بر حسب رأى مشهور شیعه، احمد حق ندارد مال خود را از محمود مطالبه کند؛ زیرا حامد پس دادنِ آن مال را بر گردن گرفته وذمه محمود به حامد انتقال یافته است واز این پس مال یادشده را باید از او مطالبه نمود. اما بر اساس دیدگاه مشهور میان عامه (سنى ها) احمد مى تواند پولش را از هرکدام (از محمود یا حامد) که خواست مطالبه کند. البته هرکدام از این دو نفر اگر پول احمد را پرداخت کرد دیگر احمد حقى در مقابل هیچ کدام از آن دو نفر نخواهد داشت.
به هر حال در هر دو دیدگاه یادشده ضامن در برابر صاحب حق مسئول است وباید پول او را بدهد؛ چه بگوییم ذمه به او منتقل شده وفقط او مسئول است وچه بگوییم او وشخص ضمانت شده هردو مسئولند.
ظاهر عبارت امام صادق علیه السلام که فرمودند: «وضَمّنَ الأرضَ ومن علیها» این است که خداى سبحان مسئولیت خون امام حسین علیه السلام را بر دوش زمین وساکنان آن نهاده است؛ به عبارت دیگر چون خونِ پاکِ ایشان روى آن ریخت، زمین وساکنانش ضامن ومسئول خون امام حسین علیه السلام شدند.
تردیدى نیست که عدل الهى یعنى اعتقاد به این که خداى تعالى از هرگونه ستم منزه است، نزد پیروان اهل بیت علیهم السلام از اصول دین به شمار مى رود. پذیرش این اصل مستلزم آن است که هرچه در روایات اهل بیت علیهم السلام وارد مى شود با منطق عدل الهى سازگارى وهمخوانى داشته باشد، وهر تفسیرى از سخنان اهل بیت علیهم السلام که با اصل عدل الهى ناسازگار باشد، از قبل ناپذیرفتنى است واجمالاً یا تفصیلاً مردود است.
معناى ضمانت زمین
نص کلام امام علیه السلام در زیارت یادشده، «ارض» یعنى تمام زمین را مسئول خون سیدالشهدا علیه السلام دانسته است ودلیلى در دست نداریم که لفظ «زمین» را از معناى اصلى وشمولى به زمین خاصى منصرف کند. این در حالى است که کلمه «کربلا» یعنى همان زمینى که خون امام حسین علیه السلام روى آن ریخت در روایات وزیارت نامه هاى دیگر فراوان تکرار شده است ونیز کلمه «کوفه» (زمینى که سپاهیان ودشمنان امام علیه السلامبراى نبرد با ایشان از آن جا خارج شدند) نیز بارها در روایات آمده است. اما هنگامى که به این زیارت مراجعه مى کنیم مى بینیم لفظ «ارض» به صورت مطلق آمده وشامل همه کره زمین است.
از این رو علما حق دارند که در توجیه وتفسیر این فرمایش امام صادق علیه السلام دچار حیرت شوند، هرچند آن بزرگوار البته سخنان نامفهوم نمى فرمایند؛ زیرا گذشته از مقام عصمت وامامت، ایشان از خانواده اى است که در اوج بلاغت وسخنورى قرار دارند. با این حال چرا فرموده اند: خداى تعالى خون پاک سیدالشهدا علیه السلام را بر گردن زمین نهاده است؟ این مسأله چه ارتباطى مى تواند با زمین داشته باشد؟ مگر زمین بود که امام حسین علیه السلام را به قتل رساند؟ از طرفى اگر منظور از زمین در این جا زمین کربلا باشد ما مى دانیم که خداى تعالى به واسطه امام حسین علیه السلام جایگاه وارزش فوق العاده اى بدان بخشیده وحتى آن را با شرافت تر از کعبه قرار داده است واین، از جمله عطاهاى استثنایى خداى تعالى به آن حضرت، واز جمله خصایص ایشان مى باشد. ولى منظور امام صادق علیه السلام صرف زمین کربلا نبوده وتمام زمین ها را به صورت مطلق اراده فرموده است. سخن این جاست که وقتى امام حسین علیه السلام تنها در یک نقطه از زمین به شهادت رسیده اند، چرا خداى متعال تمام زمین ها را مسئول خون پاک ایشان قرار داده است؟
علما در فهم این فرمایش امام صادق علیه السلام دچار حیرت شده اند. گروهى گفته اند: از آن جا که امام حسین علیه السلام روى کره زمین به شهادت رسیده است خداى تعالى همه زمین ها را مسئول کیفر کردن قاتلان آن حضرت ـ در هرجا که دفن شوند ـ نموده، واین پیمان وضمانتى است که خداى متعال از زمین ستانده است. بنابراین، این فقره ناظر به یکى از خصایص سیدالشهداست که خداى متعال فقط براى ایشان قرار داده، وامام صادق علیه السلامدر این جا پرده از آن برداشته است. اما دانستن این که زمین چگونه این تکلیف ودستور الهى را اجرا مى کند، ارتباطى به ما ندارد. زمین خود تکلیف خود را مى داند وما را همین بس که بدانیم زمین مکلف است ووظیفه وتکلیف خود را ادا خواهد نمود.
«فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَآ أَتَیْنَا طَـآئِعِینَ»؛ پس خدا به آسمان وزمین فرمود: خواه یا ناخواه رام شوید. گفتند: البته رام وتسلیم هستیم.
واز آن جا که خداى متعال چیزهایى به امام حسین علیه السلام عطا کرده که به احدى عطا نکرده، ایشان را با عالم تکوین گره زده ومسئولیت خون مبارکشان را برعهده تمام زمین قرار داده است چنان که گویى این جنایت بزرگ روى تمام نقاط زمین صورت گرفته است. بنابراین فهم تعبیر «ضامن بودن زمین» آسان خواهد شد چون که مسئولیت زمین مسئله اى تکوینى است وربطى به تشریع ندارد وپرداختن به آن ضرورت ندارد فقط همین قدر کافى است که بدانیم خداى سبحان خون امام حسین علیه السلام را به عهده زمین قرار داده است واین اشکالى ندارد.
معناى ضامن بودن ساکنان زمین
نکته دیگرى که در زیارت نامه منقول از امام صادق علیه السلام شایان تأمل بیشتر است تعبیر «ساکنان زمین» مى باشد که نشان مى دهد ما وتمام فرزندان ونیاکان ونسل هاى پیش وپس از ما وکسانى که هنوز پا به عرصه گیتى ننهاده اند یعنى از ابتداى عالم تا انتهاى آن همگى مسئول وضامن خون آن حضرت ومکلف به گرفتن تاوان ایشانیم.
پس من وشما نیز مسئولیم وتمام کسانى که امروزه ودر آینده در تمام نقاط کره زمین زندگى مى کنند، این مسئولیت را بر عهده دارند.
زیرا کلمه «من» در این عبارت موصوله است وهمان طور که علماى لغت واصول گفته اند ظهور در عموم دارد. از این رو معناى عبارت چنین خواهد بود: خداى تعالى مسئولیت خون امام حسین علیه السلام را بر دوش کره زمین وتمام چیزها وکسانى که روى آن هستند قرار داد.
سؤال این جاست که ما در زمان بنى امیه زندگى نکردیم وشاهد شهادت امام حسین علیه السلام نبودیم، پس چگونه در این زمینه مسئولیت داریم ومسئول چه چیزى خواهیم بود؟ اصلاً خود امام صادق علیه السلام در زمان جدشان در قید حیات [ ظاهرى ]نبودند وشهادت ایشان را ندیدند والاّ اگر حضور داشتند البته ایشان را یارى مى نمودند. با این همه چگونه است که مى فرمایند: هرچه روى زمین است مسئول خون ایشان وموظف به گرفتن تاوان خون مبارک شان است؟
بنابراین این کلام باید معانى دیگرى فراتر از آنچه گفتیم داشته باشد.
در متن روایت چنین آمده است: «وخداى متعال زمین وساکنانش را ضامن خون تو وگرفتن تاوان آن قرار داده است» روشن است که خون یک چیز است وخونخواهى چیز دیگر. خونخواهى یعنى گرفتن انتقام خون ریخته شده. علامه مجلسى رحمه الله از معناى حقیقى وآشکار این عبارت دچار شگفتى شده وچه بسا آن را با عدل الهى ناسازگار دانسته است؛ بدین معنا که چگونه ممکن است خداى متعال زمین وتمام زمینیان را مسئول این فاجعه بداند در حالى که در میان آنان افرادى هستند که از قتل سیدالشهدا علیه السلامناخرسندند واز قاتلان آن حضرت بیزار ومتنفرند؟ اصلاً چگونه چنین چیزى ممکن است در حالى که انبیا واولیا واهل بیت علیهم السلام نیز در میان زمینیان هستند؟
پس در این جا فقره یادشده را نمى توانیم بر معناى حقیقى آن حمل کنیم؛ زیرا در آن صورت مسئولیت قتل امام حسین علیه السلام حتى بر دوش کسانى قرار خواهد گرفت که در این جنایت نه تنها همکارى نکردند بلکه از ارتکاب آن ناخرسند نیز شدند، وچون چنین چیزى با منطق عدل الهى سازگارى ندارد، مجبور مى شویم دست به توجیه وتأویل بزنیم. بنابراین عبارت فوق را نمى توان بر معناى حقیقى آن حمل نمود ولازم است دنبال نزدیک ترین معناى مجازى بگردیم. براى عدول به معناى مجازى، قرینه (دلیل) عقلى نیز در این مثال وجود دارد که همانا عدل الهى است. البته مشکل به مسئولیت خون (دمک) باز مى گردد وظاهراً در خون خواهى مشکل علمى وجود ندارد.

 

منبع:(درس خارج آیت الله سید صادق شیرازی)


علما , • نظر

مشهور میان فقها این است که پوشیدن لباس مشکى ونماز خواندن با آن مکروه است (یعنى حرام نیست) ومجموعه اى از فقها بر این نظرند که پوشیدن لباس مشکى براى حضرت سیدالشهدا علیه السلام مستحب مى باشد. یعنى هرچند این کار مکروه است، براى سیدالشهدا علیه السلام مستحب مى شود. البته در مقابل علماى دیگرى هم وجود دارند که این دیدگاه را قبول ندارند.
یکى از علما کتابى در فقه دارد که در حدود صدسال پیش چاپ سنگى شده است وبنده نیز یک نسخه از آن را دارم. ایشان نیز مانند برخى از فقهاى دیگر قبول ندارند پوشیدن لباس مشکى براى سیدالشهدا علیه السلام مستحب است. به هر حال این یک نظریه فقهى است وطرفین در این مسئله مبناى ویژه خود را دارند.
این عالم معتقد بود پوشیدن لباس مشکى در هر حال مکروه است وحتى اگر براى سیدالشهدا علیه السلام پوشیده شود کراهت آن باقى مى ماند. اما ایشان در توضیح دیدگاه خود مثالى مى زند که نامناسب است وبنده وقتى به تمثیل ایشان رسیدم بسیار شگفت زده شدم.
بنده از این کتاب ودیدگاه هاى این عالم در آثار خود نقل کرده ام وهمیشه این سؤال وابهام در ذهنم وجود داشت که چرا هیچ یک از فقها به کتاب هاى ایشان استشهاد نکرده اند واو را نمى شناسند. میان بنده وایشان حدود شش یا هفت طبقه از فقها وجود دارند وهمگى کتاب هایى در فقه پرداخته اند ولى هیچ یک به کتاب وآراى ایشان ارجاع نداده اند. روزى نزد یکى از مراجع بزرگ قم ـ که در یک دوره مرجعیت عام پیدا کردند ـ رفته بودم ومطلبى نقل کردم که ایشان منبع آن را پرسیدند. گفتم: فلان کتاب. آن مرجع تقلید نود ساله حتى نام آن کتاب را هم که به چاپ رسیده بود نشنیده ونشانى از آن ندیده بود!
بعدها که مسئله پوشیدن لباس مشکى وآن تمثیل نامناسب را در کتاب دیدم به راز گمنامى فوق العاده ایشان پى بردم ودانستم علت مجهولیت بى اندازه ایشان آن تمثیل نامناسب است.
آن عالم سوء نیت نداشته وبه اصطلاح این کارشان قُبح فعلى داشته ونه فاعلى، ولى با این حال خداى متعال همین اندازه مقابله با دستگاه سیدالشهدا علیه السلام را نیز برنمى تابد.
به نظرم آمد تمام مشکل این کتاب فقط براى همین چند کلمه است که باعث شده است چنین کتاب مهمى در قلب حوزه علمیه وحتى در میان مراجع تقلید هم ناشناخته بماند ودر غبار گمنامى از یادها فراموش شود. از آن جا که ترسیدم نکبت این کتاب دامنگیر آثار بنده هم شود هرچه از ایشان نقل کرده بودم پاک کردم وبا خود گفتم: به هرحال علم متوقف بر نقل این موارد نیست.
غرض این که در دستگاه سیدالشهدا علیه السلام حسن نیت کافى نیست وحسن عمل لازم است؛ زیرا یک اشتباه هرچند ناخواسته واز سر قصور باشد اثر وضعى خود را خواهى نخواهى به جا مى نهد وشواهد بسیارى در تأیید این معنا وجود دارد.
قدر محرم وسوگوارى حضرت ابا عبداللّه علیه السلام را بدانیم وبکوشیم جز خدمت به این دستگاه چیزى از ما صادر نشود.





منبع:(درس خارج آیت الله سید صادق شیرازی)


سوگوارى براى سیدالشهدا علیه السلام وبزرگداشت نام ایشان ماجرایى کهن وریشه دار است ومربوط به امروز ودیروز نیست. خداى متعال خود چنین چیزى را مشیت فرموده است وبا مشیت الهى نمى توان مبارزه کرد. البته این دنیا صحنه امتحان، وآدمى داراى اختیار است وخداى متعال به آدمى این اختیار را داده است که حتى با خود او نیز از در پیکار وستیز برآید. فرعون با خدا مبارزه وادعاى خدایى کرد ولى با این حال خدا چهارصد سال به او مهلت داد. شداد نیز با همه خیره سرى وگردن کشى که داشت ـ بنا به گفته مرحوم علامه مجلسى رحمه الله ـ خداى متعال به او نهصد سال مهلت داد ودر کیفر او شتاب نکرد.
اما خداى متعال به شمر، یزید، عمر سعد و... مهلت چندانى نداد واین افراد پس از عاشورا عمر چندانى نکردند. یزید ادعاى خدایى نداشت وفقط آشکارا اظهار بى دینى مى کرد.
خداى متعال به هر حال در قیامت، هم امثال فرعون وشداد وهم یزید وقاتلان سیدالشهدا علیه السلام را کیفر خواهد کرد وشتاب کردن در کیفر آنان ظاهراً لازم نیست. ولى ماجراى سیدالشهدا علیه السلام از همه جهت استثنا است وتاریخ شهادت مى دهد که دشمنان سیدالشهدا علیه السلام در همین دنیا کیفر شدند وخدا مهلتشان نداد.
اساساً مشیت الهى بر این تعلق گرفته است که با ماجراى سیدالشهدا علیه السلام وهر چیزى که به نوعى با ایشان مربوط است به شکلى استثنایى برخورد نماید. یکى از استثنائات حضرت این است که نام ایشان از دیگر معصومین علیهم السلام بیشتر بر سر زبان هاست. معالى السبطین کتابى است که در احوالات امام حسن مجتبى وحضرت سیدالشهدا علیهماالسلام نگاشته شده ومولف فاضل آن به خوبى مى دانسته است که امام مجتبى علیه السلام از برادر بزرگوارشان افضل مى باشند، ولى با این حال فقط در حدود شصت صفحه از این کتاب مربوط به امام حسن مجتبى علیه السلام وبیش از ششصد صفحه آن درباره حضرت سیدالشهدا علیه السلام مى باشد. این در حالى است که در طول تاریخ بسیارى از مطالب وکتاب هاى مربوط به سیدالشهدا علیه السلام به شعله هاى آتش سپرده شده وناقلان این آثار مورد جنایت وآزار قرار گرفته اند. شاید بتوان گفت تنها یک هزارم مطالب مربوط به آن حضرت به دست ما رسیده است. اما به رغم آن تلاش ها واین کارشکنى ها امروزه نام هیچ کس در جهان به اندازه نامِ نامىِ سیدالشهدا علیه السلام آوازه اى به این گستردگى نیافته است. بسیارند کسانى که خدا را قبول ندارند وبت مى پرستند ولى براى امام حسین علیه السلام گریه مى کنند ونام ایشان را بزرگ مى دارند.
شایسته است که ما نیز همچون خداى متعال با ماجراى سیدالشهدا علیه السلام به نحوى استثنایى برخورد کنیم وبدانیم که خداى متعال به کسانى که با نام وشعائر ایشان مبارزه مى کنند مهلت نمى دهد وبه سرعت آنان را مشمول قهر وکیفر خود قرار مى دهد.

کیفر زودهنگام

شکى نیست که سوگوارى براى اباعبداللّه الحسین علیه السلام وبزرگداشت نام ایشان وهرگونه خدمت به مجالس حضرت فوق العاده ارزشمند است وهر قطره اشکى که در سوگ ایشان برگونه عزاداران جارى مى شود آتش دوزخ را خاموش مى کند. اما عکس این مطلب نیز صادق است وهر اندازه که یک قطره اشک در سوگ ایشان این همه ارزش دارد، به همان نسبت، کم ترین سخنى علیه عزاى ایشان وعزاداران حضرت براى گوینده اش زیانبار وخطرناک است. دلسرد کردن عزاداران، مسخره کردن عزادارى، وکارشکنى در این امر، خطرناک واز هر آتشى سوزنده تر است.
از این رو شایسته است که هر یک از ما براى سعادت دنیا وآخرت خودمان هم که شده به قدرى که مى توانیم عزادارى سیدالشهدا علیه السلام را تقویت کنیم ودر این راه از پول، جوانى، موضع گیرى وزبان استفاده کنیم وبه قلم وقدم وحتى به دل از آن حمایت نماییم. این کار به جوانى انسان قیمت مى دهد ودر عمر آدمى برکت ایجاد مى کند.
چندى پیش یکى از برادران عراقى نقل مى کرد: «در یکى دو ساله قبل از سقوط نظام بعثى نسبت به کسانى که پیاده به سمت کربلا مى رفتند سخت گیرى فوق العاده اى اعمال شده بود واگر کسى را به این جرم مى گرفتند او را به زندان مى فرستادند وشکنجه وچه بسا اعدام مى کردند. روزى گشت بعثى هاى ظالم به نوجوانى ده ـ دوازه ساله بر خوردند وحدس زدند او را براى راهنمایى زوار پیاده در آن مکان گماشته اند. البته حدسشان نیز صائب بود واین کودک زوار پیاده را براى استراحت وپذیرایى نزد قبایل اطراف مى برد یا دست کم راه را نشانشان مى داد. ماشین گشت با دیدن آن کودک ایستاد ویکى از آنها از آن کودک بازجویى کرد وبه گونه آن کودک که سخت ترسیده بود سیلى محکمى زد. چند لحظه بعد که سرباز مى خواست سوار ماشین شود، قنداق اسلحه اش به ماشین گیر کرد وماشه اش به سمت خود او شلیک شد ودر جا مُرد.
خداى متعال براى امام حسین علیه السلام در همین دنیا انتقام مى گیرد ودر کیفر چنین کسانى شتاب مى کند. حال اگر این شخص ده ها سال کفر مى گفت خداى متعال این قدر در کیفر او شتاب نمى کرد ونمونه روشن چنین کسانى فرعون وشداد مى باشند که خداى متعال مهلت بسیارى به آنان داد. این افراد علاوه بر عذاب عاجل دنیوى، عذاب آجل اخروى نیز در انتظار آنان است.
خداى متعال با ماجراى سیدالشهدا علیه السلام به نحوى استثنایى برخورد مى کند وکسانى را که در این مسیر مانع تراشى وکارشکنى مى کنند، به سرعت مجازات مى نماید.
از این رو بهتر است ما نیز در ماجراى سیدالشهدا علیه السلام مثبت برخورد کنیم نه منفى. بدین معنا که اگر امرى یا مراسمى به نظرمان مناسب نیامد از آن انتقاد نکنیم وفقط بگوییم چه کارى مناسب است. نگوییم این گونه خوب نیست، حتى به همین اندازه هم منفى عمل نکنیم.


نویسندگان صحاح سته تعمد فوق العاده اى داشته اند که تا جایى که مى شود نام امام حسین علیه السلام را نبرند وکسى که خبره فن باشد واین کتاب ها را مطالعه کند به روشنى مى بیند که تلاش ونیروى بسیارى در این خصوص به کار برده اند. اما به رغم تلاش مذبوحانه روات عامه درخصوص نام نبردن از اهل بیت علیهم السلام، در همین صحاح بارها وبارها ماجراى سیدالشهدا ذکر شده است. براى نمونه اصحاب صحاح آورده اند:
حضرت امیر علیه السلام در مسیرشان به سمت صفین هنگامى که به محاذات نینوا (کربلا) رسیدند ندا دادند: یا ابا عبداللّه صبر پیشه کن، یا ابا عبداللّه در کنار شط فرات صبر پیشه کن. وقتى علت این فرمایش ایشان را جویا شدند، فرمودند: روزى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفتم ودیدم چشمانشان لبریز اشک است. عرضه داشتم: اى رسول خدا، آیا کسى شما را خشمگین کرده است؟ چرا چشمانتان از اشک لبریز است؟ فرمودند: لختى پیش جبرییل نزد من بود وگفت: حسین در کنار شط فرات کشته خواهد شد. او هم چنین گفت: دوست دارى مقدارى از خاک تربتش را به تو دهم تا ببویى؟ گفتم: آرى. آن گاه دست دراز کرد ومشتى خاک به من داد. از این رو نتوانستم چشمانم را از اشک نگاه دارم.
ماجراى گذر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از برابر سرزمین کربلا در حدود بیست سال پیش از واقعه کربلا بوده است. در این خبر تعبیر «وعیناه تفیضان» یا «فاضت عینه» با تعابیر مشابهى چون «بکى» یا «دمعت عیناه» تفاوت دارد. وقتى ظرفى پر از آب شود وآب از اطراف آن سرازیر شود، در زبان عربى به چنین حالتى «فیضان» مى گویند. این تعبیر هنگامى که آب رودخانه اى بالا آید وسیل به راه افتد نیز به کار مى رود. معمولاً وقتى انسان گریه مى کند اشک فقط از گونه چشمش خارج مى شود. به چنین حالتى «فیضان» چشم نمى گویند بلکه فیضان چشم مربوط به زمانى است که از فرطِ اندوهِ بسیار چشم انسان لبریز اشک شود واشک از همه جاى آن سرازیر شود. از این رو تعبیر فیضان در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام با توجه به این که آنان «امراء الکلام» مى باشند جاى دقت دارد.
نکته شایان توجه دیگر در این روایت سؤالى است که حضرت امیر علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله پرسیدند. این قبیل پرسش ها در اصطلاح «سؤال العارف» خوانده مى شود. مسلماً حضرت امیر علیه السلام از علت گریه پیامبر خبر داشتند وچنین نیست که پیامبر چیزى بدانند وحضرت امیر علیه السلام از آن بى خبر باشند.
این قبیل پرسش ها حکمت هاى متعددى دارد که از جمله آن تعلیم دادن به ما است ودر قرآن وکلام خردمندان کاربرد بسیار دارد. براى مثال خداى متعال که به هر پیدا وناپیدایى علیم است از حضرت موسى علیه السلام مى پرسد: «وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَـمُوسَى؛ اى موسى، در دست راست تو چیست؟» مسلماً خداى متعال بهتر از حضرت موسى مى دانست چه چیزى در دست وى قرار دارد.

سوگ دائم

کلامى که از امام رضا علیه السلام نقل کردیم نشان مى دهد که عمق واقعه کربلا را فقط اهل بیت علیهم السلام درک مى کنند وفهم ما نسبت به این ماجرا نسبى وناقص است. در حقیقت ما فقط اندکى از این واقعه درک مى کنیم. امام رضا علیه السلام چنان که باید وشاید ژرفاى این ماجرا را مى فهمند واز همین روست که مى بینیم واقعه کربلا همیشه در نظر وبرابر دیدگانشان حاضر بوده است. فقره اى که از کلام امام رضا علیه السلام نقل کردیم بدین معنى نیست که پلک هاى ایشان فقط در ماه محرم زخمى است. کلام ایشان عمومیت دارد وچنین قیدى در فرمایش حضرت موجود نیست. چراکه امامان بزرگوار همیشه به یاد مصائب عاشورا بودند وهمواره براى مظلومیت جد بزرگوارشان چنان مى گریستند که پلک دیدگان مبارکشان آزرده مى شد.
ما نیز باید در تأسى به پیشوایانمان، همیشه به یاد مصائب کربلا باشیم وشایسته است معلوماتمان را در این خصوص افزایش دهیم وفقط به آنچه در مجالس روضه مى شنویم بسنده نکنیم. بدین منظور مناسب است کتاب هایى چون معالى السبطین را ـ که مطالب سودمندى درباره حضرت سیدالشهدا علیه السلام در بردارد ـ بخوانیم.


ابراهیم بن ابى محبوب از حضرت امام رضا علیه السلام روایت مفصلى نقل کرده که در یکى از فقرات آن چنین آمده است:
إنّ یومَ الحسینِ اقرحَ جفونَنا وأسبل دموعنا؛ روز [شهادت ومصیبت] امام حسین علیه السلام پلک چشمان ما اهل بیت را زخم کرد ودیدگانمان را پر اشک ساخت.
برخى بر این فرمایش حضرت ثامن الائمه علیه السلام اشکال گرفته وگفته اند: چگونه ممکن است مصیبتى بتواند پلک چشمان آدمى را زخمى کند؟ البته بازار فضل فروشى وعرض اندام در برابر اهل بیت علیهم السلام همیشه وجود داشته وهیچ گاه از مشترى تهى نبوده است. همیشه کسانى بوده اند که در برابر گفتار پیغمبر خدا واهل بیت علیهم السلام از خود نوعى مقاومت نشان مى دادند. این مطلب در زمان خود پیامبر صلى الله علیه و آله نیز وجود داشته است. براى نمونه از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:
کان الحسین بن على علیه السلام ذات یوم فى حجر النبی صلى الله علیه و آله یلاعبُهُ ویضاحِکُهُ فقالت عایشة: یا رسول اللّه ما اشدَّ إعجابَکَ بهذا الصبى. فقال لها: ویلکِ وکیف لا أحبُّهُ ولا أعجب به وهو ثمرة فؤادى وقرّة عینى. أما إن أمتی ستقتله فمن زاره بعد وفاته کتب اللّه له حجة من حججى. قالت: یا رسول اللّه: حجة من حججک؟! قال: نعم، حجتین من حججى. قالت: یا رسول اللّه حجتین من حججک؟! قال: نعم واربعه. قال فلم تزل تزاده ویزید ویضعف حتى بلغ تسعین حجة من حجج رسول اللّه بأعمارها؛ روزى امام حسین علیه السلام در آغوش پیامبر صلى الله علیه و آله بود وپیامبر مشغول سرگرم کردن وخنداندن او بودند. عایشه گفت: اى رسول خدا، راستى که چقدر شیفته این کودکید! حضرت به او فرمودند: واى بر تو چگونه دوستدار وشیفته او نباشم حال آن که میوه دل ونور دیده من است. بدان که امت من او را خواهند کشت وهرکه او را زیارت کند خدا پاداش حج مرا در نامه اعمالش مى نویسد. عایشه با شگفتى پرسید: اى رسول خدا، پاداش حج شما را؟! فرمود: بله و[بلکه] پاداش دوبار حج مرا به او مى دهد. گفت: اى رسول خدا، دوبار حج شما؟! فرمود: آرى و[بلکه]چهار حج. عایشه همین طور رقم را مى افزود وحضرت نیز پاداش آن را دوچندان مى کرد تا این که به نود حج همراه با عمره رسید.
این قبیل عرض اندام ها وکارشکنى ها تا به امروز نیز ادامه داشته است ولى جز ناکامى ورسوایى چیز دیگرى براى صاحبانش در بر نداشته است؛ زیرا خداى متعال وعده فرموده است که هرچند مخالفان در این خصوص اصرار بیشترى بورزند ناکام تر شوند. حضرت زینب کبرى علیهاالسلام روز یازدهم محرم ضمن بازگویىِ حدیثى نبوى فرمودند:
ولیجتهدنَّ ائمةُ الکفر واشیاعُ الضلالة فى محوِهِ وتطمیسِهِ، فلا یزدادُ أثرُهُ إلا ظهوراً وأمره إلا علواً؛ هرقدر پیشوایان کفر وپیروان ضلالت در زدودن واز بین بردن نشانه هاىِ [کربلا] بکوشند، روز به روز اثر آن پدیدارتر ونام آن بلندآوازه تر مى شود.
پلک انسان در نهایت لطافت است وشاید از جهتى بتوان آن را لطیف ترین عضو ظاهرى انسان دانست. در پشت چشم انسان غده هایى وجود دارد که وقتى قلب انسان از اندوهِ مصیبتى به درد مى آید، خون شیرین را به اشک شور تبدیل مى کنند. این غده ها اعضاى ریز وبسیار ظریفى است که وظیفه آنها تبدیل کردن خون به اشک مى باشد ومقدار مشخصى توان دارند. حال اگر بر اثر شدت مصیبت وگریه بسیار این غده ها فعالیت زیادى کنند وفشارى بیش از اندازه به آنها وارد شود، ضعیف مى شوند وفرصت تبدیل کردن خون را به اشک نخواهند داشت. در چنین حالتى به جاى اشک مستقیماً خون از دیدگان انسان خارج مى شود. از همین روست که حضرت ولى عصر «عجل اللّه تعالى فرجه الشریف» خطاب به جد بزرگوارشان مى فرمایند:
فلأندبنّک صباحاً ومساءً ولأبکین علیک بدل الدموع دماً؛[5] هر بامداد وشامگاه در اندوه تو زارى مى کنم وبه جاى اشک، خون از دیدگان خواهم افشاند.
وانگهى در صورتى که بر اثر گریه بسیار، پلک ظریف وحساس آدمى تماس مداوم وفراوانى با اشک ـ که شور است ـ داشته باشد، آزرده وزخمى مى شود. از این روست که امام رضا علیه السلام فرمودند: روز شهادت ومصیبت امام حسین پلک چشمانمان را زخمى کرد.


خداى متعال در موارد بسیار به ظالمان مهلت داده ودر عقوبت آنان شتاب کرده است. در برخى از موارد خداى متعال به سبب ظلم ستمگران حکم خود را تغییر داده است. براى نمونه مى دانیم که سیزده سال پس از بعثت وقتى مشرکان قصد جان پیامبر را کردند، حضرت در لیله المبیت حضرت امیر علیه السلام را به جاى خود نهادند. آن جناب به نیکى مى دانستند که هشت سال بعد پیروزمندانه به این شهر بازخواهند گشت ولى به هر حال شهر مکه شهر ایشان ونیاکان بزرگوارشان بود واین خروج اجبارى براى حضرت ناگوار بود. به همین دلیل خداى متعال بر شهر خود وخانه اى که نام مبارک خود را بر آن نهاده بود غضب کرد وبیتوته شبانه در این شهر را مکروه گردانید. در روایات آمده است که رسول خدا وپس از ایشان امیرمؤمنان نیز هرگاه به حج مشرف مى شدند روزها را در مکه مى گذراندند وشب به بیرون مکه مى رفتند ودر مکه نمى ماندند. این در حالى بود که در آن روزگار رفت وآمد آن کار آسانى نبوده است. به هر حال فقها امروزه مى گویند کسى که به حج یا عمره مى رود مستحب است که شب در مکه نخوابد.
شاهد ما در این ماجرا این است که خداى متعال به سبب اندوه پیامبر خود بدین سان حتى بر خانه وشهر خود غضب نموده است.
شاهد دیگر این سخن ماجراى قوم صالح است که قرآن مجید درباره آنان فرموده است:
«فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّ هَا»؛ آنان ناقه را پى کردند وپروردگارشان به سبب این گناه سرزمینشان را درهم کوبید وبا خاک یکسان کرد.
فاء در «فَدَمْدَمَ» به اصطلاح ادبى، بر ترتیب اتصالى دلالت دارد. در تاریخ آورده اند که قوم ثمود آن ناقه را در روز کشتند وخداى متعال مهلتشان نداد ودر همان شب آنان را به کیفر رساند.
در حقیقت فرشتگان الهى چنین ماجراهایى را دیده بودند واز آن جا که مى دانستند ماجراى عاشورا از همه این وقایع عظیم تر است از خدا خواستند مانع وقوع این رخداد شود.
در زمان پهلوى اول که برگزارى عزادارى امام حسین ممنوع بود مردم قم نیمه هاى شب در خانه ها وبه صورت کاملاً پنهانى به سوگوارى مى پرداختند وپیش از سپیده صبح متفرق مى شدند. یکى از پیرمردها نقل مى کرد که یکى از مأموران دولتى روى سقف بازار قم ایستاده بود وخانه هاى شهر را وارسى مى کرد تا اگر چراغ روشن یا رفت وآمدى ببیند که نشان از مجلس عزادارى دارد مانع شود وگزارش دهد. هنوز هم روى سقف بازار دریچه هایى دایره وار براى عبور نور وهوا قرار دارد. او از داخل دریچه سرش را به سمت پایین فرو برد تا نشان یک مجلس سوگوارى را به همکارش بگوید که بى اختیار از بالاى سقف بر روى زمین سقوط کرد وصداى غریبى داد. او را به بیمارستان بردند وپیش از اذان صبح به درک واصل شد.
غرض این که شواهد این معنا بسیار است. همان قدر که اقامه شعائر حسینى وخدمت به دستگاه سیدالشهدا علیه السلام اجر ومقام عظیم دربر دارد، مبارزه با آن وتشکیک در این امور وآزردن سوگواران حضرت با عذاب دردناک توأم است. کسانى که با امام حسین علیه السلام مبارزه مى کنند یا در سوگوارى هاى حضرت به شبهه افکنى مى پردازند ومردمان را دلسرد مى کنند انصافاً دست به کار خطرناکى مى زنند وباید از این کار بترسند. چنین چیزى به راستى جاى ترس بسیار دارد.
سوگوارى هایى که در نقاط گوناگون زمین به زبان ها وشکل هاى گوناگون صورت مى گیرد از حد شمار بیرون است ولى خدا مى داند که سوگوارى هایى که در میان فرشتگان وساکنان عالم بالا صورت مى پذیرد بسیار بسیار بیشتر است. بکوشیم ما نیز در این میان سهمى داشته باشیم وبه جاى تشکیک یا دل سپردن به نغمه هاى سرد شبهه افکنان در شمار سوگواران واقعى حضرت باشیم وهر رنج واندوهى را در این راه به جان بخریم وبه حساب مولایمان سیدالشهدا علیه السلام بنویسیم وداورى درباره برخى از انواع عزادارى ها را به مجتهدان وخبرگان کار بسپاریم.
از خداى متعال مى خواهم ما را در شمار خادمان حضرت قرار دهد وسوگوارى هایمان را به احسن وجه بپذیرد


همان طور که شبهه افکنى وتشکیک در ماجراى عاشورا کار بسیار ناپسندى است، خدمت به دستگاه سیدالشهدا علیه السلام ودعاکردن براى زائران وسوگواران آن حضرت از مستحبات است. استحباب این کار از روایتى دریافت مى شود که اگر متواتر نباشد دست کم تواتر اجمالى دارد وبسیارى از علماى بزرگ آن را نقل کرده اند. بر اساس این روایت امام صادق علیه السلام در حال سجده، براى زائران قبر اباعبداللّه الحسین علیه السلام وکسانى که در اقامه شعائر حسینى تلاش مى کنند دعا مى کردند وبه درگاه الهى عرضه مى داشتند:
فارحم تلک الوجوه التى غیّرتها الشمس وارحم تلک الخدود التی تقلبت على حفرة ابی عبداللّه علیه السلام وارحم تلک الأعین التی جرت دموعها رحمة لنا وارحم تلک القلوب التی جزعت واحترقت لنا وارحم الصرخة التی کانت لنا؛پروردگارا، آن چهره هایى که آفتاب رنگشان را دگرگون کرده است، آن گونه هایى که بر قبر اباعبداللّه نهاده مى شود، دیدگانى که به مهر ما گریان مى شوند، دل هایى که براى ما بیتاب مى شود ومى سوزد، وفریادهایى که براى ماست، همه وهمه را مشمول مهر ورحمت خود ساز.
امام صادق در این نیایش ودر حال سجده با اشک جارى براى سوگواران حسینى توفیق وصبر واخلاص ورحمت الهى را مسئلت نموده است.
تعبیر «صرخة» در این روایت به معناى فریاد وناله است. گاهى اوقات شدت مصیبت به حدى است که گریه به تنهایى رنج آدمى را التیام نمى بخشد وآدمى فریاد مى کشد. در روایت آمده است که روزى عبداللّه بن غالب نزد امام صادق علیه السلام شعرى در رثاى حضرت سیدالشهدا علیه السلام خواند که این بیت در آن بود:

لبلیة تسقو حسینا *** بمسقاة الثرى غیر التراب؛

وقتى به این بیت رسید فریاد زنى را از پشت پرده شنید که صیحه زد: «وا ابتاه؛اى واى پدرم»

:: عظمت مصائب کربلا

آن روز بیش از صد سال از واقعه کربلا مى گذشت ولى با این حال هرگاه نزد امام صادق ودیگر امامان معصوم علیهم السلام از مصائب سیدالشهدا علیه السلام یاد مى شد، اندوه ومصیبت آن بزرگواران تازه مى گشت. وقتى مختار ثقفى پنج سال پس از واقعه کربلا قاتلان امام حسین را به درک واصل نمود روزى منهال بن عمرو نزد حضرت امام سجاد علیه السلام رفت وحضرت از او پرسیدند: حرمله بن کاهل اسدى چه کرد [ودر چه حالى است]؟
علت این امر عظمت فوق العاده وبى مانند مصائب سالار شهیدان علیه السلام است. شهادت حضرت على اکبر، قمر بنى هاشم، حضرت قاسم وماجراى وداع هرکدام مصیبت سنگینى است که فولاد را آب مى کند. اما در این میان مصیبت کودک شش ماهه امام حسین از نوع دیگرى است ودل ها را مى گدازد. بر اساس روایات، حضرت آن کودک را که از فرط تشنگى بال بال مى زد در آغوش گرفتند واز آن قوم جفاپیشه براى وى آب طلبیدند. ولى هم چنان که مى دانیم حرمله سیاه دل «لعنة اللّه علیه» آن جنایت هولناک را آفرید وخدا مى داند که این مصیبت با قلب مبارک امام حسین چه کرد...
حضرت در آن صحنه دردناک چه مى توانستند بکنند؟ آیا آن طفل سربریده را با همان حال به مادرش تسلیم کند یا او را به خاک بسپارد وسپس مادرش را با خبر کند؟! او کودک را براى سیراب کردن از مادر ستانده بود وحال چه جوابى براى مادرش داشت ودر برابر عواطف آن مادر چه واکنشى مى توانست نشان دهد؟ به هر حال مادر آن کودک که مثل امام معصوم نبود. راستى که این صحنه وحیرتِ ولى اللّه در این حال، چیز شگفتى بود. به هر حال امام در میان این دو گزینه اى که هریک دشوارتر از دیگرى بود، ترجیح دادند براى او قبر کوچکى حفر کنند واو را به سمت خیمه ها نبرند.
این مصیبت هاى جانگداز همگى بر دل امام دشوار است؛ ولى همچنان که عاطفه ورأفت امام از همه بیشتر است عقل ایشان نیز در نهایت کمال است ودر پرتو این عقل، سر در فرمان خداى متعال دارد. اما حضرت زینب علیهاالسلام در مرتبه امامت نیستند واز همین رو امام دست مبارکشان را بر دل ایشان نهادند واز خدا براى ایشان صبر وتحمل مسئلت کردند. اگر این تصرف ونیروى امامت نبود شانه مبارک حضرت زینب نیز زیر بار این همه مصایب آسمان فرسا خم مى شد وتاب نمى آورد.
عظمت این حادثه چنان بود که حتى زمین وآسمان وفرشتگان الهى آن را تاب نیاوردند واز پروردگار متعال خواستند آن قوم جفاپیشه را به زمین لرزه یا صاعقه اى هولناک در دم نابود کند.
در روایت آمده است: هنگامى که امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند ملائکه الهى به درگاه خدا ضجه وزارى کردند وگفتند: اى پروردگار ومولاى ما، آیا از کسانى که گزیده تو وفرزند گزیده ات وبهترین آفریده هایت را مى کشد غفلت مى کنى؟ خداى متعال به آنان وحى کرد: اى فرشتگان من آرام باشید. به عزت وجلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت، هرچند پس از گذشت روزگارى باشد.نیز در روایت آمده است که پس از شهادت امام حسین علیه السلام فضاى میان زمین وآسمان پر از فرشتگانى شد که هرکدام حربه اى آتشین در دست داشتند ومنتظر اجازه امام بودند تا دشمنان ایشان را دردم بسوزانند.اما امام همان چیزى را اراده فرمودند که خداى متعال اراده فرموده بود؛ آن حضرت تن به خواسته خدا دادند وخون خود وخاندانشان را براى بقاى اسلام واقامه دین بذل فرمودند.
آرى اگر خون پاک آن حضرت وجانفشانى هاى ایشان نبود از اسلام حتى نامى هم برجا نمى ماند ورسم وراه مسلمانى از یادها فراموش مى شد. نقل است که مرحوم سید عبدالهادى شیرازى رحمه الله ـ از مراجع بزرگ تقلید ـ قبل از هر نماز جماعت عرضه مى داشتند: «السلام علیک یا ابا عبداللّه أشهد أنک قد أقمت الصلاة؛ سلام بر تو یا ابا عبداللّه، من گواهى مى دهم که نماز را برپا کردى».
ایشان تأکید داشتند اگر امام حسین علیه السلام نبودند ما امروزه نماز نمى گزاردیم. البته این سخن را از نزد خود نمى گفتند وامامان معصوم ما نیز خطاب به جدشان عرضه مى داشتند: «اشهد انک قد اقمت الصلاة...».



در کتاب شریف کامل الزیارات روایتى وجود دارد که با بحث ما مناسبت تام دارد. توضیحاً عرض مى شود این کتاب از اعتبار فراوان برخوردار است وبسیارى از عالمان شیعه در گذشته وحال بر این اعتقاد بوده اند که این کتاب از تمام کتاب هاى شیعه صحیح تر است واگر در رأس همه کتب شیعه نباشد، جزو چند کتاب فوق العاده ودست اول مى باشد.
در این کتاب روایت «ولیجتهدن ائمة الکفر واشیاع الضلالة»[14] از زبان حضرت زینب کبرى علیهاالسلام وبه نقل از ام ایمن از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نقل شده است. در عین حال حضرت زینب یادآور شده است که درباره صحت روایت ام ایمن از پدر بزرگوارشان پرسش کردند وایشان بر این روایت صحه نهادند وفرمودند:
یا بنیة، الحدیث کما حدثتک ام أیمن، وکأنى بک وبنساء أهلک سبایا بهذا البلد أذلاد خاشعین تخافون أن یتخطفکم الناس فصبراً صبراً فو الذی فلق الحبة وبرأ النسمة ما للّه على ظهر الارض یومئذ ولی غیرکم وغیر محبیکم وشیعتکم ولقد قال لنا رسول اللّه صلى الله علیه و آله حین أخبرنا بهذا الخبر إن إبلیس ـ لعنه اللّه ـ فی ذلک الیوم یطیر فرحاً فیجول الأرض کلها بشیاطینه وعفاریته فیقول: یا معاشر الشیاطین قد ادرکنا من ذریة آدم الطلبة وبلغنا فى هلاکهم الغایة وأورثناهم النار إلا من اعتصم بهذه العصابة فاجعلوا شغلکم بتشکیک الناس فیهم وحملهم على عداوتهم وإغرائهم بهم واولیائهم حتى تستحکموا ضلالة الخلق وکفرهم ولا ینجو منهم ناج...؛[15] دخترم حدیثى که ام ایمن برایت نقل کرده صحیح است. گویا مى بینم که در آن روز تو و زنان خاندانت در این شهر (کوفه) ذلیل وهراسناکید ومى ترسید که مبادا مردم شما را بربایند. صبر کنید وصبر کنید؛ زیرا به حق خدایى که دانه را مى شکافد وآدمى را جان مى بخشد در آن روز خداى متعال جز شما ودوستان وشیعیانتان در روى زمین دوستى ندارد. هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله این خبر را به ما داد فرمود: ابلیس در آن روز از خوشحالى پرواز مى کند وتمام زمین را در مى نوردد و به شیاطین خود مى گوید: اى جماعت شیاطین، ما به هدفى که در مورد فرزندان آدم داشتیم رسیدیم وهلاکت آنان را به نهایت رساندیم وآنان را اهل آتش نمودیم، جز عده اى که به این گروه (یعنى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله) متوسل مى شوند. تمام تلاشتان این باشد که درباره آنان در دل مردم شک وشبهه ایجاد کنید ومردم را بر دشمنى با آنان ودوستانشان برانگیزید وتحریک نمایید تا خوب گمراه شوند ودر کفرشان استوار گردند ودیگر هیچ کدامشان روى رستگارى را نبیند.
همان طور که مى بینیم این حدیث شریف را حضرت زینب کبرى علیهاالسلام هم به نقل از پدر بزرگوارشان علیه السلام وهم ام ایمن «رحمة اللّه علیها» نقل نموده است. شاهد ما در این حدیث آن جاست که شیطان هنگام شهادت سالار شهیدان علیه السلام به دیگر شیاطین مى گوید: «فاجعلوا شغلکم بتشکیک الناس؛ تمام تلاش خود را مصروف شبهه افکنى در میان مردم نمایید».
وقتى ابلیس لعین مى بیند که خود واتباعش هرگز یاراى مقابله با ماجراى سیدالشهدا علیه السلام را ندارند، از آنان مى خواهد که دست به شبهه افکنى در ماجراى سیدالشهدا علیه السلام زنند. حال که نمى توانند این شاخسار تنومند را از بن برکنند، دست کم از تشکیک فروگذارى نکنند وغبار تردید را بر دل مردم بنشانند.
با توجه به این فقره فوق العاده تأمل برانگیز دیگر جاى شگفت نیست اگر مى بینیم برخى از افراد پى درپى درباره ماجراى سیدالشهدا علیه السلام به شبهه افکنى مى پردازند. چنین افرادى دنباله رو ابلیس هستند ومانند شیطان توان مقابله مستقیم با امام حسین علیه السلام را ندارند ولذا بنیاد عقاید مردم را سست مى کنند. اما مؤمنان باید به هوش باشند تا مبادا در دام این شبهه افکنان افتند. کسانى که حضرت سیدالشهدا علیه السلام در قنوت آنان را اولیاى خدا خوانده واز خدا خواسته است به واسطه او مورد آزمون دشوار قرار نگیرد، نباید به وسوسه هاى ابلیس گوش سپارند واجازه دهند شیاطین انس وجان باورهاى آنان را سست کنند.
این افراد در بسیارى از موارد نبود سند را بهانه مى کنند ومثلاً مى گویند درباره فلان آیین یا فلان باور روایتى نداریم. غافل از این که از نصوص مربوط به ماجراى عاشورا جز مقدارى اندک به دست ما نرسیده است. بسیارى از روایات اهل بیت علیهم السلام در گذر روزگار از بین رفته وبسیارى از کتاب هاى حدیث وتاریخ شیعه طى حوادث دردناک به کام شعله هاى آتش فرستاده شده است. از این رو بسیارى از روایات مرتبط با ماجراى عاشورا از بین رفته وما به همه آنها دسترسى نداریم؛ تا جایى که مى توان گفت حتى یک صدم روایات عاشورا به دست ما نرسیده است.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام در هشتم ذى حجة از مکه خارج و روز دوم محرم الحرام وارد کربلا شدند. به عبارت دیگر این سفرشان 24روز به طول انجامیده است. بنا به گفته مرحوم علامه مجلسى رحمه الله هزار وپانصد تن در رکاب سیدالشهدا علیه السلاموارد کربلا شدند. آیا این جمعیت پرشمار طى این مدت 24روزه از امام علیه السلام چیزى نپرسیدند؟ آیا هیچ یک از این افراد بعدها درباره این مقطع تاریخى خبر یا گزارشى بازگو نکرده است؟ ما اعتقاد داریم که گفتار وکردار وتأیید امام معصوم حجت است. ولى متأسفانه خبر چندانى مربوط به این مدت که حاکى از گفتار یا کردار امام باشد به دست ما نرسیده است.
در تاریخ آمده است که مرحوم سید مرتضى کتابخانه بزرگى شامل هشتادهزار کتاب داشت که پس از فوت ایشان به شاگردشان شیخ طوسى انتقال یافت. ولى هم چنان که در تاریخ گفته اند کتابخانه بزرگ شیخ طوسى در بغداد سوزانده شد.
در کتاب هاى رجال وفهرست وتذکره فراوان مى خوانیم که فلان راوى مثلاً سى هزار روایت از امامان معصوم علیهم السلام نقل کرده است، در حالى که امروز از آن همه روایت حتى هزار مورد نیز به دست ما نرسیده است. یا مثلاً مى خوانیم که فلان محدث ده هزار روایت از امام معصوم نقل کرده است ولى امروزه فقط صد روایت از آن راوى در دست داریم. پس بقیه این روایات به چه سرنوشتى دچار شده است؟
حاصل کلام این که بسیارى از روایات مرتبط با قضایاى امام حسین علیه السلام وعاشورا، وسوگوارى به دست ما نرسیده است. بنابراین نباید تشکیکات شبهه افکنان در ما اثرى ایجاد کند، یا خداى نخواسته با این شبهه افکنان همنوا وهمراه شویم. تشکیک در اقامه شعائر حسینى از بازى کردن با آتش وذغال گداخته نیز خطرناک تر است؛ زیرا آتش فقط در همین دنیا به ما آسیب مى رساند، ولى تضعیف دستگاه امام حسین علیه السلام، دنیا وآخرت آدمى را برباد مى دهد.