پیش از حملة مغول: تبلیغ تشیع امامی در آثار کلامی - اخباری و تفسیری
از نیمة نخست قرن هفتم، اندکی پیش از هجوم مغولان به ایران یا در همان اوان، چند اثر فارسی دینی از امامیان ایرانی بر جای مانده است که پیوندی استوار با تبلیغ تشیع امامی دارد. در میان اینها، موضوع اصلی یک کتاب ملل و نحل (تبصره العوام، محمد بن حسین رازی)، کتاب دیگر تاریخ اسلام و مکارم اهل بیت پیامبر و اهلبیت (نزهه الکرام، همو)، و دو کتاب دیگر (البلابل القلاقل و دقائق التأویل، ابوالمکارم حسنی) تفسیر قرآن است؛ اما در پسزمینة همة آنها تبلیغ تشیع دوازده امامی با رویکرد روایی - اخباری را به روشنی میتوان دید. مؤلفان این چهار اثر، هر دو در زمرة واعظان و لاجرم مخاطبان اصلی آنان نیز تودة مردم بودهاند. تأکید آنان بر فارسینویسی به قصد استفادة عوام (که از عناوین کتابهای رازی [= تبصره العوام، نزهه الکرام و بستان العوام] و کتابی دیگر از ابوالمکارم حسنی [= هدایه العوام فی عقاید الأنام نیز آشکار است)، نثر فارسی روان (به خلاف جریان رایج فارسینویسی آن دوره)، اخباریگری و تاریخگرایی غیرتحلیلی (نقل روایات و اخبار بدون دقت در وثاقت تاریخی آنها)، به گونهای روشن صبغة تبلیغی این آثار برای تودة مردم را آشکار میکند.
از آنچه گفتیم، میتوان نتیجه گرفت که پیش از حملة مغولان نیز تبلیغ تشیع امامی در ایران رونقی داشته است و احتمالاً جمعی قابل توجه از ایرانیان به مذهب امامیه گرویده بودند.
پس از حملة مغول: خواجه نصیرالدین طوسی، علامة حلی و تلفیق عقل و نقل در تبلیغ تشیع
اندکی پیش از حملة مغول، گرایشی معنوی - نه عقیدتی/ مذهبی - به اهل بیت پیامبر(ص) در بخشهایی از ایران رونق گرفته بود که در عین اعتقاد به خلفای سهگانه، مقام معنوی اهلبیت(ع) را باور داشت و بر آن تأکیدی ویژه میورزید. این دیدگاه، کمی بعد به جریانی عقیدتی منجر گردید که امروزه از آن با عنوان «تسنّن دوازده امامی» یاد میکنند. نشانه های روشنی از این اعتقاد را نزد عطار نیشابوری (م. ح 607، عارف معروف که در هجوم مغولان به نیشابور به شهادت رسید) میتوان یافت که هم خلفای چهارگانه را به یکسان می ستود و هم حسنین(ع) را ستایش میکرد و مشخصاً امام حسین(ع) را «پیشرو ده معصوم» میدانست. ظاهراً جریانهای متأخر تصوّف (در قرون ششم تا دهم) در رواج این گرایش عقیدتی نقشی مؤثر ایفا کردهاند.
از این اشارة گذرا که بگذریم، باید به مقطع تاریخی مهمی اشاره کنیم که هم در گسترش تشیع دوازدهامامی در ایران تأثیری اساسی نهاد و هم جنبة تبلیغی تشیع را از اخبارگرایی و مناقبگویی به عقلگرایی و استدلالهای تؤامان عقلی و نقلی سوق داد. این جریان جدید دو چهرة اصلی داشت: خواجه نصیرالدین طوسی (م 672) و علامة حلّی (م 726). چنانکه میدانیم، این دو دانشمند بزرگ شیعی رابطة دوسویة استادی و شاگردی داشتند، بدینگونه که حلّی از طوسی علوم عقلی را درس میگرفت و طوسی از حلّی علوم نقلی میآموخت؛ و حال آنکه در آن زمان هر دو دانشمندی نامدار و شناختهشده بودند. هم طوسی و هم حلّی از پیش گرایشهای باطنی داشتند و دلبستة مفاهیم عرفانی بودند؛ اما خواجه از مکتب باطنیِ ایرانی (مشخصاً مکتب افضلالدین کاشی، م 610) متأثر بود، و علامه از مکتب عرفانی حلّه (مشخصاً مکتب عرفانی استادش سید رضیالدین علیبن طاووس حلّی، م 664).
خواجه نصیرالدین طوسی و علامة حلّی، پس از هجوم مغول و آشنایی و دیدار با یکدیگر، هر یک آثاری در تقویت و گسترش تشیع امامی به زبان مادری خود نگاشتند که این آثار در حیات آنان به زبان مقابل برگردانیده شد. از سویی طوسی رسالة کوتاه فصول را به زبان فارسی نوشت و کوشید در چهار فصل (به ترتیب: توحید، عدل،ئ نبوت، امامت و معاد)، به اجمالِ تمام، اصول عقاید شیعی را به طور عقلی اثبات کند. این کتاب به دست شاگرد مشترک طوسی و حلّی، رکنالدین محمد بن علی جرجانی (زنده در 728)، از فارسی به عربی ترجمه شد. از دیگرسو، حلّی چند اثر، از جمله منهاج الکرامه فی معرفه الإمامه، به زبان عربی نگاشت تا عقاید امامیه بهویژه امامت ائمة دوازدهگانه را با دلایل عقلی - نقلی اثبات کند. از این کتاب، ترجمة کهنی در دست است که به احتمال بسیار در زمان زندگانی حلّی از عربی به فارسی برگردانیده شده است.
باری، ورود علامه حلّی به ایران در کنار روش عقلانی و معتدل وی در اثبات حقّانیت شیعه، هم به تشیع سلطان محمد خدابنده (حاکم ایلخانی) انجامید و هم تأثیری ژرف بر شکل و شیوة آثار فارسی دینی شیعیان ایرانی نهاد؛ هم صبغة علمی - عقلی آثار دینیِ فارسی بیشتر شد و هم سمت و سویی تحلیلی به اخبارگرایی مکتب ایرانی پیشین بخشید. در همین دوران - و شاید تحت تأثیر همین جریان - بود که عمادالدین حسن طبری (زنده در 701) آثار خود مانند کامل بهایی، تحفه الابرار، مناقب الطاهرین، و ... را به زبان فارسی در تبلیغ تشیع امامی نوشت.
این همه، گواه ترویج جدّی مذهب امامیه در ایران پیش از استقرار سلسلة صفویه و رسمی شدن مذهب شیعة امامیه است؛ دورهای دویست ساله که در خور تأمل بیشتری در بررسی تاریخ تشیع در ایران است.
مُهر بر لب زده
شهید مطهری(ره):
«سعدی نصایح بسیار بسیار سودمندی دارد که از متن اسلام گرفته شده است».
یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق به خدمت مصطفی(ص) فرستاد. سالی در دیار عرب بود و کسی تجربه پیش او نیاورد و معالجه از وی در نخواست. پیش پیغمبر آمد و گله کرد که مرین بنده را برای معالجت اصحاب فرستاده¬اند و در این مدت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معین است به جای آورد. رسول(ص)گفت: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بود که دست از طعام بدارند. حکیم گفت: این است موجب تندرستی، زمین ببوسید و برفت.
که ز نــاگفـتنـش خَـلَـل زاید -- یا ز نا خوردنش به جان آید
لاجَرَم حکمتش بود گــفتار -- خوردنش تندرستی آرد بار
« . منبع: گل های گلستان سعدی، باب چهارم، <در فضیلت قناعت>، حکایت 4.
امام خمینى رحمهالله در نامهاى به فرزند خود نوشته است: پسرم، آنچه مورد نکوهش و اساس شقاوتها و بدبختیها و هلاکتها و رأس تمام خطاها و خطیئههاست، حب دنیاست که از حب نفس نشأت مىگیرد. عالم مُلک مورد نکوهش نیست، بلکه مظهر حق و مقام ربوبیت اوست و مهبط ملائکة اللّه و مسجد و تربیتگاه انبیا و اولیا علیهمالسلام است و عبادتگاه صلحا و محل جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقى، و حب به آن، اگر ناشى از حب به خدا باشد و به عنوان جلوه او ـ جل وعلا ـ باشد، مطلوب و موجب کمال است و اگر ناشى از حب به نفس باشد، رأس همه خطیئههاست.
پس دنیاى مذموم در خود توست. علاقهها و دلبستگیها به غیر صاحب دل موجب سقوط است. همه مخالفتها با خدا و ابتلا به معصیتها و جنایتها و خیانتها از حب خود است که حب دنیا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مىگیرد. در عین حال که هیچ دلى به غیر صاحب دل، به حسب فطرت بستگى نتواند داشت، لکن این حجابهاى ظلمانى و نورانى که ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود، غیر صاحب همه مخالفتها با خدا و ابتلا به معصیتها و جنایتها و خیانتها از حب خود است که حب دنیا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مىگیرد
آیت اللّه العظمى بهجت مىفرمودند: ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، به تدریج همه بشر، اصلاح مىشوند.
ما مىخواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم؛ اما کسى به ما حق ندارد دروغ بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را؛ اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.
بابا با خدا بساز، کار را درست مىکند. چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه مىخواهد مىکنى؟
در بیمارستان مردی را بیهوش کرده و با چاقوی جراحی شکمش را شکافته و بخشی از امعاء و احشای درونش را بیرون کشیده و برخی را بریده و دور انداخته اند. با این همه او هیچ درد و رنجی احساس نمی کند. تنها پس از پایان عمل جراحی است که چشم باز می کند و اندک اندک درد را در درون خویش می یابد تا جایی که اگر داروهای بی حسی نباشد به گریه و فغان می افتد.
مشاهده دوزخ اعمال پس از مرگ
ما در زندگی این گونه هستیم. هر دم خود را زیر تیغ جراحی اعمال خویش می بریم. بخشی را می بریم و بخشی را اضافه می کنیم. از آن جایی که تنها بخش مادی و زمینی آن را می بینیم، دردی اگر داشته باشیم محدود به غم و غصه و یا شادی و سرور است. اما چون چشم برزخی و ملکوتی ما به وسیله ده ها حجاب و پرده طبیعت و اعمال زشت بسته است، آثار جراحی ها را در جان و روحمان احساس نمی کنیم. زمانی که از این دنیا رخت بستیم، در آن زمان است که به حکم «لترون الجیم» دوزخ اعمال و آتش درون را می بینیم که در جانمان فروزان است. این تفسیر اعمال و کارهای ماست که قرآن آن را در آیات بسیاری ترسیم کرده و به تصویر کشیده است.
این تصویر قرآن از کارهایمان، بدان معناست که ما هر کاری می کنیم، در همین زمان انجام دادن، آثار آن را در جان و وجود خویش داریم، ولی آن را احساس و ادراک نمی کنیم. مانند آن مریضی که بیهوش است بنابراین تأخیر زمانی وجود ندارد بلکه تأخیر در شهود و ادراک ماست که وجود دارد و نمی گذارد آن چه شده ایم را ببینیم. در واقع با هر گامی که بر می داریم برزخ و قیامت خویش را آباد و یا نابود می کنیم.
تا دیر نشده
مشکل ما انسان ها این است که مانند مردی که برای جراحی بیهوش شده، آثار کارها و شکافته شدن هارا احساس و ادراک نمی کنیم نه آن که پس از مرگ آن ها به وجود می آیند و تأخیر زمانی دارند. هنگامه مرگ وقیامت هنگامه هوش آمدن ماست. پس چه بهتر که اکنون هوشیار و بیدار باشیم و خود را به وسیله پرده های گناه و طبیعت هوی و هوس ها بیهوش نکنیم تا بدانیم چه می کنیم و چه آثاری بر کارهای ما بار می شود.
اگر گناهی کرده ایم بتوانیم آتشی که در حال حاضر به واسطه گناه و اعمال بد خود درون جان و روح ما را می سوزاند ببینیم و به استغفار و توبه آن را خاموش سازیم؛ چه هنگام به هوش آمدن در پس مرگ و قیامت، بسیار دیر است و هر آن چه با جراحی اعمال خویش بر سر خود آورده ایم همان را خواهیم دید و ندای «ارجعونی لعلی اعمل صالحاً» بازم گردانید تا شاید کارهای نیک انجام دهم، را به «کلاً؛ هرگز» (مؤمنون/100)، پاسخ خواهیم شنید
شاه اسماعیل صفوی با به قدرت رسیدن در سال 907 ق و تاجگذاری در تبریز، مذهب شیعه را مذهب رسمی ایران اعلام کرد. امروزه شاید تردیدی باقی نمانده باشد که خاندان صفویان پیشینهای سنیمذهب داشت؛و در اعلام مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی ایران از سوی آنان میباید به دنبال عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگیای بود که زمینهساز چنین اقدامی از سوی نخستین پادشاه صفوی شد. همچنین تصوّری نادرست خواهد بود اگر بپنداریم که با رسمی شدن مذهب شیعه بیشتر مناطق ایران بهیکباره و بدون زمینهای پیشین به مذهب شیعة امامیه گروید.
در یکصد سال اخیر، دو نظریة عمده دربارة پیوند تشیع با ایران مطرح شده است:
طرفداران نظریة نخست، عقیده داشتند - یا چنین وانمود میکردند - که تشیع اساساً مذهبی ایرانی است که ایرانیان آن را برای سرپوش نهادن بر اعتقادات خود و سر باز زدن از پذیرش «اسلام» (که در نظر طرفداران این ایده با «عرب» یکی انگاشته میشد) ساختند تا هم از پذیرش حقیقی اسلام تن بزنند و هم آرمانها و عقاید ایرانی- باستانی خود را در پوشش این مذهبِ جدیدِ به ظاهر اسلامی نگاه دارند. قائلان به این نظر از این نکتة آشکار تاریخی غفلت میورزیدند که شیعیان ایران تا پیش از عصر صفویه همیشه در اقلیّت بودند و اگر موالیانِ ایرانیِ عراقِ عرب در دهههای نخستین اسلامی گرایشهای شیعی داشتند، باری در ایرانِ اسلامی وضعیت اینگونه نبود. این نظریه با آنکه در دورهای سخت رواج داشت و انگارة غالب بود، به سبب آنکه پشتوانة علمی عمیقی نداشت و بیشتر مبتنی بر احساسات تند ملیگرایانه بود، پس از چند دهه رنگ باخت و از رونق افتاد. کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مرحوم مرتضی مطهری (تهران، انجمن اسلامی مهندسین با همکاری شرکت سهامی امنتشار، 1349 ش) مهمترین اثری بود که در نقد و ردّ این انگاره منتشر شد و در طرد آن تأثیری جدّی گذاشت.
نظریة دوم که هم علمیتر به نظر می رسد و هم نظریهپرداز آن وجهة علمی موجّهتری دارد، نظریه «اسلام ایرانی» است که هانری کربن (1903-1978 م)، اسلامشناس نامدار فرانسوی، آن را مطرح کرده است. این انگاره که کربن آن را به طور پراکنده در آثار گوناگونش و به طور خاص در کتابی به همین نام (اسلام ایرانی،En Islam Iranien) - که در اصل مجموعهای است از مقالات - طرح کرده است،[2] تشیع را تلقّیِ ایرانی از اسلام میداند، نظریههای بالیده در دامان تشیع را دارای ریشههای کهن ایرانی میانگارد و کوتاه سخن، آموزههای فلسفی/ کلامی شیعی را حاصل فهمِ ایرانی از اسلام می شمرد؛ و بدین ترتیب نقشی اساسی برای مکان (ایران) در تولید و نشر عقاید (شیعی) قائل میشود.
بر خلاف نقطه اشتراک این دو ایده، که برجسته کردن نقش «ایرانیّت» در حیات فکری و اندیشگی شیعه است، به گفتة رسول جعفریان تشیع ایرانیان دست کم در چهار مقطع به طور مستقیم از جریان شیعی عربی تأثیر پذیرفت:
1.مهاجرت اشعریان از عراق به قم در قرون دوم و سوم،
2.بازگشت شاگردان ایرانی مکتب شیخ طوسی در قرون پنجم و ششم،
3.ورود علامه حلی به ایران در دورة ایلخانان،
4.ورود علمای جبل عامل به ایران در دورة صفویه.
در مجموع، باید این نکتة عمده را همواره به خاطر داشت که فرایند جریانهای فکری و اعنقادی چندوجهی است و حاصل عوامل متعدد. هم تشیع را مذهبی ایرانی معرفی کردن با شواهد مسلّم تاریخی نمیخواند، و هم گنجاندن جریانهای اندیشگی شیعی در محدودة مکانی خاص ساده انگارانه است؛ همچنانکه نقش فرهنگِ ایرانی را در برخی ایدهها، آرمانها و تلقّیات شیعیان این سرزمین نمیتوان به کلی انکار کرد.
مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی از عالمان صاحبدل و عارفان متشرّع اهل حالی بوده که مقامات عرفانی او بر آنانی که توفیق مجالست و معاشرت با او را داشتهاند، پوشیده و پنهان نیست. او نزد عارف نامآور،آیتالحق،آیتالله سیّدعلی قاضی (استاد علّامه طباطبایی و آیتالله العظمی بهجت(ره) و ...)، آیتالله العظمی سیّدجمالالدّین گلپایگانی و مرحوم آیتالله انصاری همدانی ـ ادب درس و ادب نفس آموخت. پس از آنکه به مقام ممتاز اجتهاد نائل گردید، به «شیراز» برگشت و در کنار یار دیرین خود، شهید برزگوار آیتالله دستغیب به تربیت نفوس و پرورش جانهای مستعد پرداخت و پس از عمری تحصیل، تهذیب و سیر و سلوک الیالله در ماه رجب 1410 ق. به رحمت حق واصل گردید و در کنار شهید دستغیب در «زاویة حضرت شاهچراغ(ع)» به خاک سپرده شد. روح و ریحان و رحمت و رضوان بر آن جانهای پاک و نفوس تابناک باد. در این مقاله به چند کرامت آن ولیّ حق پرداخته شده است. از آن جایی که بنای مقاله بر آوردن اندکی از کرامات اولیای خداست؛ بنابراین به زندگانی و شرح فعّالیتهای اجتماعی، دینی و آثار و شاگردان او اشارهای نگردیده و به اختصار برگزار شده است؛ هر چند که جای آن سخت خالی است.
???
ادامه مطلب...
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ غیر از احادیثی که در تفسیر آیات در مورد ایرانیان آوردیم، بارها در مورد ایران و ایرانیان سخن گفته و از آنها به نیکی یاد کرده است که به چند مورد اشاره میشود. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ میفرمایند «ایرانیان خویشاوندان ما اهل بیتاند ... »و در جای دیگر میفرمایند: «اعظم الناس نصیباً فی الاسلام اهل الفارس؛ در بین مردم، مردم فارس بیشترین سهم را از اسلام دارند.» و در جایی دیگر از ایرانیان به عنوان خوشبختترین مردم یاد کرده و میفرمایند: «اسعد العجم بالاسلام اهل الفارس؛ خوشبختترین ملت غیر عرب به واسطه اسلام مردم ایرانند.» و در مقالی دیگر ایرانیان را اهل بهشت مینامد و آنها را جزء شفاعت شدگان در قیامت به حساب میآورد و میگویند: «اول کسانی که در روز قیامت برایشان شفاعت میکنم از میان امتم، اهل بیتم هستند سپس نزدیکترین نزدیکانم از قریش ... سپس از عجمها»
علی ـ علیه السلام ـ هم که حکومتش حکومت عدل و داد بود و ملاک برتری انسانها را به یکدیگر تقوا و ایمان آنها میدانست احترام خاصی به ایران و ایرانیان داشت و هیچ تبعیضی میان اعراب و آنها قائل نمیشد و همیشه از آنها به نیکی یاد میکرد روزی اشعث نزد امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ آمد و از میان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزدیکی حضرت رساند و گفت: «ای امیر مؤمنان این سرخ رویان (ایرانیان) که اطراف شما را گرفته و نزد شما نشستهاند بر ما چیره شدهاند.» حضرت از این سخن اشعث ناراحت شد و سرش را به زیر افکند، بعد فرمودند: « آیا امر میکنید که آنان (ایرانیان) را طرد کنم؟ هرگز طرد نخواهم کرد چون در این صورت از زمره جاهلان خواهم بود. اما سوگند به خدایی که دانه را شکافت و بندگانش را آفرید، حتماً شما را برای برگشت مجدد به آیینتان سرکوب میکنند، همانگونه که شما آنان (ایرانیان) را در آغاز برای پذیرش این آیین سرکوب نمودید.»
علی ـ علیه السلام ـ همیشه در بزرگداشت ایرانیان میکوشید و به آن تأکید میکردند، هنگامی که عمر از راه ایران به طرف مدینه میرفت، قصد کرد زنان ایرانی را بفروشد و مردان آنها را عبد عرب قرار دهد تا افراد ضعیف را حمل کنند و پیران را بر پشت خود طواف دهند. امام علی ـ علیه السلام ـ به او فرمود: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ میفرمایند: «بزرگان قوم را احترام کنید، هرچند مخالفت شما کردند و این ایرانیان حکیم و با احتراماند آنها به ما سلام میکنند و رغبت به اسلام دارند ... » عمر گفت علی بن ابیطالب از من پیشی گرفت و عزم مرا درباره عجمها نقض کرد.»
وقتی ایرانیان از تبعیض اعراب نسبت به خود شکایت کردند علی ـ علیه السلام ـ به پیش اعراب رفت و در این زمینه با آنها صحبت کرد و مفید واقع نشد آن حضرت میان موالی آمد و گفت: «با کمال تأسف اینان حاضر نیستند با شما روش مساوات در پیش گیرند و مانند یک مسلمان متساوی الحقوق رفتار کنند. من به شما توصیه میکنم که بازرگانی پیشه کنید، خداوند به شما برکت خواهد داد.»
ائمه دیگر هم در مناسبتی و رویدادهای مختلف از ایران و ایرانیان و آداب و رسوم آنها تعریف و تمجید کردند همواره سعی داشتند ذهنیت برتری اعراب بر ایرانیان را از بین ببرند مخصوصاً همانطور که از روایات و شواهد بر میآید امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ به ایران عنایت خاصی دارند آن حضرت خطاب به میرزای قمی میفرمایند: «این جا (ایران) خانه شیعیان ما است. میشکند، خم میشود، خطر هست ولی ما نمیگذاریم سقوط کند، ما نگهاش میداریم.»
روایات و احادیث در مورد شهرهای ایران مخصوصاً قم و خراسان هم بسیار چشمگیر میباشد و در این روایات از شهر قم بسیار تعریف و تمجید شده است که به طور اختصار به بعضی اشاره میشود.
در فضیلت شهر قم و اهل آن روایات بیشماری وجود دارد که در آنها از قم با عناوین و القاب مختلف و ستایشهای گوناگونی یاد شده مثل سرزمین نجیبان، حجت بلاد، معدن علم و فضل، استراحتگاه مؤمنان، مأوای فاطمیان، محل باز شدن در بهشت، سرزمین مقدس، حرم اهل بیت، شهر پر برکت، کوفه کوچک و ... که به بعضی اشاره میشود. امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرماید: «اهل خراسان اعلامنا و اهل قم انصارنا و اهل کوفه اوتادنا؛ مردم خراسان بزرگان ما و مردم قم یاران ما و مردم کوفه حامیان استوار ما هستند.» در جای دیگر امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرمایند: «بر مردم قم فرشتهای بالهایش را گشوده است که هیچ جباری نمیتواند اراده بد کند مگر این که خداوند او را ذوب میکند، مانند نمک در آب. سپس به عیسی بن عبدالله اشاره کرد و فرمود: سلام خدا بر اهل قم که شهرهای آنان را از آب باران سیراب میکند و برکاتش را بر آنها نازل میکند و بدیهایشان را به خوبی بدل میکند. آنها اهل رکوع، سجود، قیام و قعود هستند. آنها فقها و علما و فهمیده ها هستند. آنها اهل درایت و روایت و حسن عبادت هستند.» و یا در مورد شهر طالقان امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرماید: «خدای متعال را گنجهایی است در طالقان که نه طلاست و نه نقره و درفشی که از آغاز تا کنون باز نشده و به اهتزاز در نیامده است. این خطه دارای مردانی است که نسبت به ذات مقدس خداوند تردیدی در آن قلبها ایجاد نمیشود ... آنان زاهدان شب و شیران روزند. در اطاعت از امام و رهبرشان مطیعتر از کنیزکان نسبت به مولای خویشاند ... شعار آنان خونخواهی سالار شهیدان امام حسین ـ علیه السلام ـ است ... به واسطه این رادمردان خداوند امام بر حق مهدی ـ علیه السلام ـ را پیروز میگرداند.»
ایران اسلامی، دارای دو پیشینه تاریخی تلخ و شیرین است: پیشینه تلخ آن مربوط به دوران سخت و تاریک حکومت دو هزار و پانصد ساله پادشاهان ظالم و مستبد میباشد و پیشینه شیرین آن مربوط به دوران ظهور اسلام است که ایرانیان با پذیرش دین الهی، جایگاه و ارزش فطری، عقلانی و الهی خود را یافتند و به پاس این افتخار از همان سالهای آغازین ظهور اسلام، خدمات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ارزندهای به جامعه اسلامی ارائه کرده و در همه زمینهها، حماسه آفریدند، به گونهای که بالاترین تشویقها و مقامها را از سوی قرآن و عترت به خود اختصاص دادند. که در این مجال به نمونههایی از آنها اشاره میشود.
ایرانیان در منظر قرآن:
طبق استناد به احادیثی که وارد شده در قرآن آیاتی وجود دارد که اشاره به قوم ایران و ایرانیان دارد که به بعضی از آنها اشاره میشود. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسیدند که خداوند میفرماید: « ... وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ» یعنی « و اگر روی برگردانید (خداوند) جای شما را به مردمی غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود.» از آن حضرت پرسیدند: کسانی که اگر ما روی برگردانیم خداوند آنها را به جای ما قرار میدهد چه کسانی هستند؟ رسول خدا در حالی که بردوش سلمان فارسی میزد فرمود: «این مرد و قوم او هستند.»
در حدیثی دیگر ابوهریره میگوید: خدمت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نشسته بودیم که سوره جمعه نازل شد. آن را برای ما تلاوت کرد و وقتی به آیه « و آخرینَ منهم لمّا یلحقوا بِهم» رسید، مردی پرسید یا رسول الله آن گروه چه کسانیاند؟ آن حضرت ضمن اشاره به سلمان فرمودند: «قسم به جان کسی که جانم در دست او است «لو کان الایمان معلقاً بالثریا لتناوله رجل من العجم و اسعدهم به الفارس؛ اگر ایمان به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمان قرار گیرد افرادی از عجم آن را به دست میآورند و سعادتمندترین آنها مردم فارس (ایران) هستند.»
آیه دیگری در قرآن است که طبق حدیث نبوی از ایرانیان به عنوان پاسداران و نگهبانان دین یاد شده است. آیه میفرماید: «اگر این قوم نسبت به آن (هدایت الهی) کفر ورزند (مهم نیست) زیرا کسانی را نگاهبان آن ساختیم که نسبت به آن کافر نیستند.» شخصی از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ پرسید: ای رسول خدا منظور از آن گروه نگهبان دین در این آیه چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: سوگند به خدا، این گروه نگهبان، سلمان و قوم او هستند.»
قرآن از اسلام آوردن ایرانیان،کوششها، خدمات و تلاشهای پر ثمر آنان برای پیشرفت اسلام، در زمینههای مختلف پیشگویی میکند که نشانگر جایگاه بلند ایرانیان است که به اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله ـ ایمان آورده و با عشق و معرفت از قرآن و عترت پاسداری میکنند.
بردبارى بى نظیر
شخصى از میان مردم به حضرت امام سجاد (علیه السلام) ناسزا گفت ، غلامانش قصد او را کردند ، حضرت فرمود : رهایش کنید ، آنچه از ما پنهان است بیشتر از چیزى است که در حق من مى گویند سپس به آن مرد فرمود : آیا نیازى دارى ؟ آن مرد شرمنده شد ، حضرت لباسش را به او عطا کرد و فرمان داد هزار درهم به او بپردازند ، آن مرد با فریاد مى گفت : شهادت مى دهم که تو فرزند رسول خدایى !
عکس العمل در برابر غیبت
حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) به گروهى رسید که از آن بزرگوار غیبت مى کردند ، کنارشان ایستاد و به آنان گفت : اگر در آنچه مى گویید راستگو هستید خدا مرا بیامرزد و اگر دروغگو هستید خدا شما را بیامرزد !
قتل غیر عمد
در محضر حضرت امام سجاد (علیه السلام) تعدادى مهمان بودند ، از خادم خواستند در آوردن گوشت بریان تنورى ، شتاب ورزد . خادم آهنى را که روى آن گوشت بریان شده بود به سرعت آورد ، ناگهان از دستش افتاد و به سر فرزند آن حضرت که در طبقه پایین خانه بود برخورد کرده ، او را کشت ، حضرت به غلام ـ در حالى که حیرت زده بود و مى لرزید ـ فرمود : تو در این کار عمدى نداشتى ، بنابراین در راه خدا آزادى ، بعد از آن خود به تجهیز فرزندش اقدام کرد .
نهایت اخلاص
امام سجاد (علیه السلام) پسر عموى تهیدستى داشت که آن حضرت شبانه به صورتى ناشناس به درب خانه او مى آمد و دینارهایى را به او عنایت مى کرد ، او مى گفت : على بن الحسین در حق من صله رحم به جا نمى آورد ، خدا از سوى من پاداش خیرى به او ندهد ، حضرت گفتار او را مى شنید و تحمل مى کرد و شکیبایى مىورزید و حاضر به معرفى خود نمى شد . هنگامى که حضرت از دنیا رفت ، پسر عمش با قطع شدن کمک شبانه دریافت که کمک دهنده ، حضرت امام سجاد (علیه السلام) بود ! ! به سوى قبرش آمد و سخت بر فقدان حضرت گریست .