شکست ساقه را و شاخه خیال را برید
مرا پرنده آفرید و نغمه ریخت در دلم
زبان سرخ تک درخت باغ لال را برید
چرا پرنده و غریب و بی قرارم آفرید؟
چرا بدون گل قبای سبز سال را برید؟
کدام مست از میان واژه های شاعران
فراق را خرید و ریشه وصال را برید؟
کدام دست داس ماه را از آسمان گرفت
گلوی آبراه چشمه زلال را برید؟
پرنده بودن و قفس نداشتن مهم نبود
چرا مرا گذاشت روی کوه و بال را برید؟
نغمه مستشار نظامی/تابستان 89