سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...
رذائل , • نظر

بدترین کسب‏ها، کسب ربا می‏باشد. پیامبر اکرم(ص)
بدترین سخن‏ها، سخن دروغ است. پیامبر اکرم(ص)
بدترین نوع کبر و غرور آن است که آدمی را از علم جویی و حق پذیری باز دارد. پیامبر اکرم(ص)
بدترین زاد و توشه برای معاد، ذخیره کردن (و به دوش کشیدن) ظلم بندگان است. پیامبر اکرم(ص)
بدترین صداها، غنا (موسیقی طرب انگیز) است. امام صادق(ع)
بدترین پشیمانی، پشیمانی روز قیامت است.
دو خصلت است که بدتر از آن هیچ شری نیست: 1) شرک ورزیدن به خداوند متعال و 2) خسارت و زیان زدن به بندگان خداوند.
بدترین نابینایی، کوری و بی‏بصیرتی قلب انسان است. پیامبر اکرم(ص)
خشم و غضب کلید هر عمل بدی است. امام صادق(ع)
همانا بدترین ذلت و خواری حرص بر دنیا است. حضرت علی(ع)
همانا خداوند متعال برای تمامی کارهای بد قفل‏هایی قرار داده و کلید آن‏ها را در شراب نهاده است و دروغ گفتن از شراب بدتر است. امام باقر(ع)
بزرگترین عیب آن است که عیبجویی کنی مردم را به مثل آن چیزی که در تو باشد. امام جواد(ع)
بدترین اخلاق بخل و نادانی است. امام هادی(ع)
شدیدترین گناهان، گناهی است که انجام دهنده اش آن را کوچک بشمارد. حضرت علی(ع)
دردناک‏ترین درد، جهل و نادانی است. حضرت علی(ع)
زشت‏ترین اخلاق برتری‏جویی است. حضرت علی(ع)
زشت‏ترین اخلاق خیانت است. حضرت علی(ع)
شدیدترین غصه‏ها، از دست دادن فرصت است. حضرت علی(ع)
شدیدترین دشمن آدمی، غضب و شهوت است. حضرت علی(ع)
زشت‏ترین ظلم آن است که از ادای حقوق الهی جلوگیری کنی. حضرت علی(ع)
زشت‏ترین کارهای انسان قدرتمند، انتقام جویی است. حضرت علی(ع)
بزرگترین خطاها، دوستی دنیاست. حضرت علی(ع)
بزرگترین بلا ناامیدی (از رحمت خداوند) است. حضرت علی(ع)
بدترین آفت عقل انسان خود بزرگ بینی است. حضرت علی(ع)
بدترین اخلاق نفس ظلم و جور است. حضرت علی(ع)
بدترین مدح و ستایش آن است که بر زبان افراد شرور جاری گردد. حضرت علی(ع)
بدترین ایمان آن است که شک و شبهه در آن راه یابد. حضرت علی(ع)
بدترین علم و دانش، علمی است که به آن عمل نشود. حضرت علی(ع)
بدترین بدی‏ها، دشمنی با ما(اهل بیت(ع)) است. حضرت علی(ع)


ممکن است ما بخواهیم این مساله آزادی معنوی را با یک زبان ساده تری‏ بفهمیم. واقعا ما خودمان، قطع نظر از مطالب و مسائلی که در قرآن مجید آمده است، در حدیث‏آمده است، عرفا بالخصوص در این زمینه اظهار نظر کرده‏اند، علمای روانشناسی تأیید کرده‏اند، قطع نظر از همه اینها، می‏خواهیم با یک زبان ساده‏ای این مسئله آزادی معنوی را بفهمیم.
ما مطلب‏ را از یک مطلبی که هر کسی می‏تواند احساس بکند شروع می‏کنیم و آن اینست: بدون شک ما در زندگی خودمان احتیاج داریم به خوراک، و هر چه بهتر، بهتر، احتیاج داریم به پوشاک و هر چه عالیتر، بهتر، احتیاج داریم به‏ مسکن و هر چه مجللتر، بهتر. همینطور احتیاج داریم به زن و فرزند، احتیاج داریم به تجملات زیاد زندگی و به پول و مادیات علاقه مند هستیم. اما در یکجا ما سر یک دو راهی قرار می‏گیریم، احساس می‏کنیم که اینجا یا باید شرافت و عزت و سیادت و آقایی خودمان را حفظ کنیم ولی با فقر بسازیم، نان بخوریم ولی نان خشک و خالی، لباس بپوشیم، لباس ژنده، خانه داشته باشیم، خانه تنگ و کوچک و محقر، پول نداشته و در مضیقه‏ باشیم و یا از عزت و آقایی و سیادت خودمان صرف نظر بکنیم، تن به یک‏ ذلت بدهیم، تن به خدمت بدهیم، آنوقت تمام نعمتهای مادی برای ما فراهم می‏شود.
می‏بینیم بسیاری از افراد مردم اساسا حاضر نیستند تن به‏ ذلت بدهند و لو به قیمت اینکه مادیات زندگیشان خیلی زیاد شود. البته‏ بعضیها حاضر می‏شوند، تن به این ذلت می‏دهند ولی در عین حال همین آدم در عمق وجدانش احساس یک سرشکستگی می‏کند


پرسش:

هواپرستی، انسان را به چه سرانجامی سوق خواهد داد؟

پاسخ:

روح آدمی را یا خدا پر می کند و یا هوا، که جمع میان این دو ممکن نیست، هواپرستی سرچشمه غفلت از خدا و خلق خدا است، هواپرستی عامل بیگانگی از همه اصول اخلاقی است، و بالاخره هواپرستی، انسان را در خویشتن فرو می برد، و از همه حقایق جهان دور می سازد.
یک انسان هواپرست جز به اشباع شهوات خویش نمی اندیشد، آگاهی، گذشت، ایثار، فداکاری و معنویت برای او مفهومی ندارد.
رابطه این دو با هم در آیات قرآن به خوبی بازگو شده است، آنجا که می گوید: «هرگز چشم های خود را از این گروه با ایمان، اما ظاهراً فقیر، برمگیر، و به خاطر زینت های دنیا به این مستکبران از خدا بی خبر، دیده میفکن» (ولا تعد عیناک عنهم ترید زینه الحیاه الدنیا). «و از آنها که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن» (ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا).
«از آنها که پیروی هوای نفس کردند» (و اتبع هواه).
«همانها که همه کارهایشان افراطی و خارج از رویه اعتدال و توأم با اسرافکاری است» (و کان أمره فرطا).(1)
در اینجا نخست، غفلت از خدا مطرح است و به دنبال آن پیروی از هوا، و جالب این که: نتیجه آن افراط کاری هم به طور مطلق ذکر شده است.
چرا هواپرست، همیشه گرفتار افراط است، شاید یک دلیلش این باشد که: طبع آدمی در لذت های مادی همیشه رو به افزون طلبی می رود، کسی که دیروز از فلان مقدار موادمخدر نشئه می شد، امروز با آن مقدار نشئه نمی شود، و باید تدریجاً به مقدار آن بیفزاید.
کسی که دیروز، یک قصر مجهز چند هزار متری او را سیر می کرد، امروز برای او یک امر عادی است، و به همین ترتیب، در همه شاخه های هوا و هوس، دائماً رو به افراط گام برمی دارند، تا خود را هلاک و نابود کنند.(2)
از سوی دیگر هواپرستی موجب می گردد تا عقل انسان در هدایت و راهبری قوای انسانی مغلوب واقع شده و او را در مسیر حیوانیت سوق دهد. در چنین شرایطی خدای انسان همان هوای نفس او می شود و در این حالت او از یک حیوان نیز به تعبیر قرآن پست تر خواهد بود «اولئک کالانعام بل هم اضل» این افراد همانند چهارپایان بلکه پست تر از آنها هستند. بنابراین راه رسیدن به تعالی و حرکت در مسیر تکاملی عدم پیروی از هوای نفس است تا در پرتو آن سیر الی الله و قرب الهی برای انسان موحد حاصل گردد.

پی نوشتها :

1- کهف، آیه82.
2- تفسیر نمونه، جلد21، صفحه364.


پرسش:

خاستگاه بصیرت چیست و چه عواملی موجبات تقویت نیروی بصیرت در انسان را فراهم می آورد؟

پاسخ:
خاستگاه بصیرت

برپایه آنچه در تبیین معنای بصیرت ارائه شد، خواستگاه بصیرت، مشابه خواستگاه علم، معرفت و حکمت است. همانگونه که عوامل و موانع آن نیز با اسباب و آفات عناوین یادشده، مشابهت دارد. لذا برای تکمیل مباحث مربوط به بصیرت، ملاحظه بخش قابل عمده ای از آیات و روایات مرتبط با معرفت شناسی ضروری است. اما آنچه را که در این بخش، با عنوان «خاستگاههای بصیرت» مطرح شده، می توان به خاستگاه درونی و بیرونی بصیرت تقسیم کرد:
خواستگاه درونی بصیرت، عبارت است از نیروی باطنی قادر بر تشخیص حق و باطل و خیر و شر خاستگاه بیرونی بصیرت، خود دوگونه است: گونه اول، شامل رهنمودها و برنامه هایی که ریشه در قرآن و تعالیم انبیا دارند و موجب شکوفایی فطرت بصیرت می شوند.
گونه دوم نیز امدادهای غیبی الهی که در نتیجه اجرای تعالیم انبیاء در زندگی، موجب تقویت نیروی بصیرت می گردند و بر این اساس، خاستگاههای بصیرت، درفصل سوم در ذیل عناوین فطرت (سرشت)، کتاب خدا، اسلام و توفیق، خلاصه شده است.

عوامل تقویت دیده بصیرت

عوامل تقویت بصیرت، دو دسته اند: 1- عوامل علمی 2- عوامل عملی
به سخن دیگر، برپایه رهنمودهای انبیای الهی، شکوفایی فطرت بصیرت، هم به مجاهدت علمی نیاز دارد و هم به مجاهدت عملی. متونی که با عناوین: تفکر، تعقل، تعلم و اعتبار آمده اند، به نقش اندیشه و تلاش های علمی در تقویت دیده بصیرت، اشاره دارند و متونی که با عناوین: پرهیزگاری، یاد خدا، اخلاص، زهد و... آمده اند. به نقش تلاش های عملی دراین باره اشاره می نمایند. جالب توجه اینکه همه این عوامل دراین آیه شریفه خلاصه شده است:
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (عنکبوت-69)

برکات افزایش نیروی بصیرت

برپایه آنچه گذشت، به میزان مجاهدت های علمی و عملی انسان، بینش باطنی افزایش می یابد و سالک، در نخستین گام، کاستی های درونی خود را بهتر می بیند. زیرکی، آینده نگری، شجاعت و سایر کمالات انسانی، در او تقویت می شوند و در نهایت، درنتیجه خودسازی، به نقطه ای از قوت بصیرت و بینایی باطنی می رسد که حقایق معقول را به صورت محسوس می بیند و به بالاترین مراتب ایمان -که ایمان مشهود است- دست می یابد و پیشوای اهل بصیرت می گردد.

اصلی ترین آفت دیده بصیرت

نقطه مقابل مجاهدت های علمی و عملی که موجب تقویت دیده بصیرت می گردند، پیروی از تمایلات نفسانی است. از این رو، اصلی ترین آفت دیده بصیرت یافتن، هواپرستی و پیروی عملی از خواسته های ناپسند درونی است و بدین سان، هرچه پیروی انسان از نفس اماره بیشتر شود چشم بصیرت او ضعیف تر می گردد. در روایتی علی(ع) می فرماید: الهوی شریک العمی (تحف العقول، ص83) هوس شریک کوردلی است.
وقتی انسان، به چیزی علاقه پیدا کرد، دیگر نمی تواند معایب آن را ببیند و زشتی های آن را بشنود. همان گونه که علی(ع) می فرماید: عین المحب عمیه عن معایب المحبوب، و اذنه صماء عن قبح مساویه (غررالحکم، ح6314)
دیده عاشق، از دیدن عیب های معشوق، کور است و گوش او، از شنیدن زشتی معایبش کر. سایر آفات و موانع بصیرت، ریشه در پیروی از تمایلات نفسانی دارد و بدین جهت، اصلی ترین راه مبارزه با آفات، داشتن دیده بصیرت جهاد با نفس است که در فرهنگ روایات اسلامی «جهاد اکبر» نامیده شده است. کسی که توفیق این جهاد را نیابد و در میدان مبارزه با تمایلات نفسانی، شکست بخورد، نه تنها دیده بصیرت را از دست می دهد و از درجه انسانیت سقوط می کند، بلکه از هر حیوانی، گمراهتر و خطرناکتر می گردد. چنین انسانی، سرنوشتی جز دوزخ نخواهد داشت.


خوراک دوزخیان
«عارف کاملی» را به مجلسی دعوت کردند.
او وارد شد و در نزدیک ترین محل، نشست. بعضی از شاگردان عارف هم آمدند و در کنار او آرام گرفتند.
پس از دقایقی، عارف زیر لب نالید که:
بوی تعفن لاشه خواری انسان می آید!
یکی از شاگردانش که به او نزدیکتر بود و سخن استاد را شنید گفت: استاد!
اینجا مجلس میهمانی است و امکان ندارد که جسد پاره پاره شده مرده ای متعفن باشد. ما که بویی استشمام نمی کنیم!
استاد ادامه داد:
عده ای درحال کندن و خوردن گوشت مرده انسانی هستند. بوی تعفن این مرده خواری روح انسان را آزار می دهد، عده ای درحال غیبت در اتاق مجاور هستند، آنها را از اینکار بازدارید!
شاگرد استاد که تازه متوجه منظور عارف شده بود صاحب خانه را صدا زد و موضوع را با او در میان گذاشت. صاحب خانه به اتاق مجاور رفت و از حاضران خواست که مراقب باشند که غیبت کسی را نکنند و داستان عارف را برایشان تعریف کرد.
یکی از شاگردان استاد که مجذوب چهره نورانی اما گرفته استاد به خاطر غیبت شده بود خطاب به او عرض کرد:
حضرت استاد!
آیا واقعا غیبت اینگونه بر روح و روان انسان تأثیر مخرب می گذارد؟
عارف گفت:
وقتی خداوند متعال صراحتا در قرآن چنین گزارش داده است دیگر جای اما و اگر وجود دارد؟:
... و لایغتب بعضکم بعضا ایحب احد کم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه واتقوالله
و هیچ یک از شما غیبت دیگری را نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این کار کراهت دارید (بنابراین) تقوای الهی پیشه کنید (و از این کار بد دوری کنید)...
معصومین(ع) نیز فرموده اند: غیبت خوراک سگان دوزخ است!


فضائل , • نظر

صلوات بر محمد و آل محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم
در روایات فراوانی فوائد زیاد در رابطه با اهمیت صلوات بر محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و آلش ـ علیهم السلام ـ ذکر شده است، حتی تا آنجا که خدای متعال در قرآن کریم می‎فرماید:
ای مؤمنین خدا و فرشتگان بر پیامبرش درود می‎فرستد شما نیز درود بفرستید.[1]
نکته دیگر اینکه این صلوات خود دعا است و در روایات آمده دعائی است که حتماً اجابت خواهد شد، لذا فرموده‎اند خواسته‎های خود را همیشه بین دو صلوات از خدای عزیز بخواهید، زیرا نمی‎شود اول و آخر دعائی را خدای متعال مستجاب کند و وسط آن را اجابت نکند.
لذا امام معصوم ـ علیه السلام ـ فرموده‎اند: صلوات بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ موجب زود یادگیری می‎گردد.[2]
مرسوم است اگر انسان به بزرگی سلام کند او حتماً پاسخ خواهد داد اگرچه شاید صلوات ما برای آنان چندان کمال آفرین نباشد امّا اگر آنان در بین تمام صلواتهای ما یک پاسخ دهند سلامت دنیا و آخرت ما را خدای متعال بخاطر درخواست اولیائش اعطاء خواهد کرد.

پی نوشتها :

[1] . «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ...»، سوره احزاب، آیه 56.
[2] . بحارالانوار، ج 76، ص 320.


ضرورت دیگران را بهتر از خود دیدن
استبداد اجتماعی و سیاسی ریشه در خودرأیی و اعجاب نفس دارد. کسانی که به بیماری خودپرستی دچار هستند و به این باور ابلیسی و شیطانی رسیده اند که «انا خیر منه؛ من از او بهترم» در مسیری گام برمی دارند که ظهور و بروز آن در صحنه عمل اجتماعی و سیاسی، به شکل خودکامگی و خودرایی و استبداد است.
این در حالی است که اسلام با تأکید بر عزت نفس و کرامت و شرافت آدمی، از وی می خواهد تا دیگران را حقیر و پست نشمارد و برای هر کسی ارزشی مناسب خود قایل شود. بر این اساس بهره گیری از عقل دیگری را عین خردمندی و دین داری دانسته است و کمال عقل را در خرد جمعی و بهره گیری از خردهای دیگران دانسته است.
چنین نگرشی موجب می شود تا انسان به این باور برسد که همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند. بنابراین برای هر کسی ارزشی و علم و خردی قایل است که می تواند برای او مفید باشد. این که امام سجاد(ع) حکم می کند که به بزرگ خویش به سبب این که پیش از تو به خدا ایمان آورده است احترام گذاری و به کوچک تر خود به سبب این که کم تر از تو گناه و خطایی مرتکب شده تکریم کنی، افزون بر این که جنبه مثبت نگری را تأکید می کند، این باور را در شخص تقویت می نماید که همواره دیگران را بهتر از خود ببینی و خود را در نزد نفس خویش کوچک و خوار شماری.
این نگرش همان گونه که گفته شده به معنای خوار و ذلیل کردن خود در نزد دیگران نیست، زیرا این خوار شمردن نفس در نزد خود است که موجبات بزرگی و رشد شخص می شود؛ به این معنا هر کسی که خود را کوچک و ناقص شمارد برای رهایی از نقص و کوچکی خود تلاش می کند و برای کسب کمالات می کوشد. از این رو آغاز جهل هر کسی را زمانی شمرده اند که به این باور برسد که فارغ التحصیل شده و از نظر علم و دانش به کمال رسیده است؛ زیرا چنین شخصی همانند زمینی بلند است که از آب بهره مند نمی گردد. تواضع و فروتنی بیان دیگری از این مطلب است که تقابلی با عزت نفس نیز ندارد.
امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: من رضی عن نفسه کثرالساخطون علیه؛ هر که از خود خشنود و راضی شد، خشم گیرندگان بر او بسیار خواهد بود زیرا رفتاری خودپسندانه در پیش می گیرد که چنین منشی به سبب آن که بازتاب آن تحقیر دیگری است موجب می شود تا دیگران از رفتارش ناراضی و ناخشنود شوند و بر او خشم گیرند.
خودپسندی، آفت عقل
آن حضرت(ع) هم چنین می فرماید: خودپسندی و اعجاب نفس، دلیل بر ناتوانی عقل اوست زیرا اگر انسان، عقل خویش را به درستی به کار اندازد در برابر کمالاتی که در خود می یابد هزاران مرتبه کمالات دیگر در دیگری می یابد که اجازه نمی دهد تا به خود مغرور شود و خود را بهتر از دیگری بداند.
از این رو آن حضرت بارها و بارها به اشکال مختلف از خودپسندی و عجب پرهیز می دهد و آن را مخالف عقل و خرد برمی شمارد. در جایی دیگر آن حضرت می فرماید: العجب یفسدالعقل، خودپسندی، عقل را به فساد می کشاند  زیرا خودپسندی موجب می شود تا شخص عقل را به کار نگیرد و در تکمیل نواقص خود نکوشد و این گونه، خرد به سبب عدم بهره گیری از آن به تباهی کشیده می شود.
امام صادق(ع) در تأکید بیانات امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: هر که خودپسند شد هلاک می شود چنان که خودرایی و مستبد به هلاکت می رسد؛ زیرا هر دو شخص در دامی می افتند که از آن نمی توانند فرار کنند. خودپسند در پی تکمیل نواقص نمی رود و در نقص می ماند و هلاک می شود و با رفتارهای زشت و ناپسند خود مردم را بر ضد خود بسیج می کند، چنان که خودرأی نیز با اکتفا به عقل ناقص خود کارهایی انجام می دهد که موجب هلاکت می شود.
هنگامی که خودپسندی و خودرأیی در عمل اجتماعی و سیاسی بروز کند موجب می شود تا از بسیاری از همکاری ها و همدلی دیگران بازماند و در ارتباط گیری شکست خورد. از این رو حضرت امیرمؤمنان(ع) می فرماید: من استبد برایه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها؛ هرکه خودرأیی کند هلاک شود و هر که با دیگران مشورت نماید، در عقل آنان مشارکت جسته است.  مشارکت در عقل به معنای دست یابی به روش هایی است که شاید بیرون از توان خرد وی است. بر این اساس با مشارکت جویی در عقل دیگران خود را نجات می دهد و راهکارهایی را برای کارهای سخت و مشکل می یابد که بیرون از توان شخصی او بوده است.
آن حضرت(ع) به مؤمنان هشدار می دهد و می فرماید: خودرأی مباش که هر که خودرأی باشد هلاک می گردد.  بنابراین استبداد واقعی در این است که انسان خرد خود را کافی شمارد و از عقل دیگران سود و بهره نبرد. بازتاب عدم مشارکت واقعی در همکاری نکردن با دیگران در سرمایه های عقلانی، در رفتارهای زشت و نادرست و غلط، تجلی و ظهور می کند. در نتیجه استبداد و خودرأیی است که انسان به هلاکت می افتد و در نزد دیگران خوار و ذلیل می شود. 
بنابراین راه رهایی از خودرأیی و استبداد آن است که از خودپسندی رهایی یابیم و دیگران را به عنوان خردهای مستقل و دانایان بپذیریم و از خرد و رأی ایشان بهره گیریم تا این گونه از هلاکت و ذلت و خواری در دنیا و آخرت نیز رهایی یابیم.


فضائل , • نظر

انسان به خاطر اینکه خود را دوست می دارد، کمتر به عیب های خویش توجه می کند و به همین خاطر درصدد رفع آنها نیست، درست از همین جاست که ممکن است در نزد مردم این نقایص آشکار شود و مورد سرزنش مردم قرار گیرد و منزلت اجتماعی خویش را از دست دهد. نبی مکرم اسلام در ضمن حدیثی، شناسایی عیوب را از تفضلات الهی بر شمرده و می فرماید: «اذا اراد الله بعید خیراً فقّهه فی و زهده فی الدنیا و بَصَّره بعیوب نفسه» ؛ هرگاه خدا برای بنده ای نیکی بخواهد او را تَفَقُّه در دین و زهد در دنیا و او را به عیب هایش آگاه میکند .

راه های شناخت عیب های درون

برای شناسایی نقایصی که در درون ما هستند و اگر اصلاح و محو نگردند، موجب بی آبرویی در دنیا و سرافکندگی در آخرت می گردند امامان معصوم، راهکارهایی را معرفی نموده اند که عبارتند از:

الف. حسابرسی از خود

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «من حاسب نفسه وقف علی عیوبه و احاط بذنوبه» ؛ کسی که از خود حساب بکشد از عیب هایش مطلع شده و بر گناهانش احاطه میابد.در این حدیث نورانی، توجه به خود و تطبیق صفات درون با فضایل انسانی و اسلامی از بهترین راههای شناخت عیب شمرده شده است.

ب. معاشرت با دوستان مورد اعتماد

یکی دیگر از راه های تشخیص عیوب نفسانی همنشینی با رفیقان دلسوز و مورد اعتماد است. اگر دوستان در دوستی خود صادق باشند، باید آبروی رفیق خود را با آگاهی دادن به نقص هایش حفظ نمایند. این مسئله آنقدر اهمیت دارد که امام کاظم علیه السلام صرف ساعتی از روز را برای این امر ضروری دانسته و فرموده: «و ساعة لمعاشرة الاخوان و البقات الذین یعرّفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فی الباطن» ؛ و ساعتی را قرار دهید برای معاشرت با دوستان و نزدیکانی که با شما صادق هستند و عیب هایتان را به شما میشناسانند و باطنا با شما اخلاص دارند. این امر بدان جهت است که مومن آیینه مومن است و او را از نقایصی که دارد، بی منت و بدون آبروریزی مطلع می کند.

ج. عبرت از انسانهای دارای رذیله

یکی دیگر از راههایی تشخیص نارسایی در روح توجه به عیوب است که در دیگران وجود داشته و به واسطه اعمال ناشایست از آن ها سر می زند زیرا اگر وجود صفت ناپسندی در یک شخص برای او عیب محسوب می شو، وجود آن در درون ما نیز نقص است. این همان شیوه ای است که لقمان حکیم از آن پرده برداشت و در سوالی که از او شد ادب را از که آموختی؟ جواب داد: از بی ادبان.
انسان به خاطر اینکه خود را دوست می دارد، کمتر به عیب های خویش توجه می کند و به همین خاطر درصدد رفع آنها نیست، درست از همین جاست که ممکن است در نزد مردم این نقایص آشکار شود و مورد سرزنش مردم قرار گیرد و منزلت اجتماعی خویش را از دست دهد. نکته مهمی را باید در این جا تذکر داد و آن اینکه، تجسس از عیوب دیگران برای کشف نقطه ضعف و بردن آبروی آنها حرام و گناه بزرگی است و به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام «نزدیکترین حالات به کفر و بی ایمانی آن است که شخصی به نام برادری با دیگری طرح دوستی بریزد تا عیب های او را شمرده و روزی مورد سرزنش قرار دهد».
البته واضح است که در این مسیر تنها باید توفیق الهی شامل ما شود تا اولا به شناخت نارسایی های روحی نایل گشته و بعد آن را در وجود خود ریشه کن نماییم.

مجازات مجرم آری، ملامت هرگز!

یکی دیگر از مباحث مهم در اخلاق اسلامی آن است که هیچ کس حق سرزنش و ملامت مؤمنی را، اگر چه خطا کار باشد، ندارد. رسول اکرم فرمود: اگر یکی از خدمتکاران شما مرتکب عملی منافی با عفت شد او را مجازات نموده و حدود شرعی را درباره او اجرا کنید، ولی او را مورد ملامت قرار ندهید.
هر آنچه که گفته شد در صورتی است که واقعا عیبی در انسان مؤمن باشد و الا اگر آنچه مورد ناپسند ماست، اما عیب محسوب نمی شود و ما به خاطر جهل به فرهنگ فضایل و رذایل در اسلام، صرفا به خاطر سلیقه شخصی آن را نقص محسوب می کنیم، ملامت کردن بدتر خواهد بود. نظیر کسی در زمان امام صادق علیه السلام ایشان را در هنگام کار مشاهده نمود که عرق از پیشانی مبارک می ریخت و به قول خودش برای نصیحت نزد ایشان رفت و گفت: آیا شایسته است که این گونه در پی دنیا باشی و اگر در این حالت حیاتت پایان پذیرد، چه خواهی کرد؟ امام صادق فرمود: به خدا قسم اگر در این حالت بمیرم، در حال اطاعت خدا جان داده ام. من می خواهم با کار و کوشش خود و عیالم را از تو و دیگران بی نیاز سازم . زمانی باید بیم داشته باشم که در حال انجام گناهی از گناهان مرگم رسیده باشد.