سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

فرزند ایشان نقل می کنند:
« صبح زمستان یکی از روزهای سرد سنه 1357 هجری قمری که برف زیادی تقریباً هشتاد سانتیمتر بر بالای بامها نشسته بود مرحوم پدرم فرمودند:
« علی برو تحقیق کن که امروز از اهل ده کسی به شهر می رود یا نه. »
تحقیق کردم گفتند برف زیادی آمده و در راه گرگ است و کسی به شهر نمی رود. آمدم به ایشان عرض کردم. فرمودند من هم حال رفتن ندارم. عرض کردم نروید.
فرمودند ولی باید رفت. بعد فرمودند تو به تنهائی برو. عرض کردم از رفتن به تنهائی خوف دارم.
فرمودند باید بروی. مرکوبی تهیه کن تا بگویم چه کنی. رفتم و مرکوبی تهیه کردم و عرض کردم حاضرم.
فرمودند:
« این مبلغ را بگیر و ببر شهر در محله نوقان منزل آقای سید ناصر مکی که از شاگردان ایشان بود، نصفش را به ایشان بده زیرا سید چهار روز است که چیزی نخورده است و فرمودند، زن بیوه سیده ای هست نصف دیگر آن را به آن زن بیوه بده که سه روز است چیزی نخورده است. »
وجه را گرفتم و حرکت کردم و به شهر آمدم. اولاً در راه به هیچ موجودی بر نخوردم و ثانیاً حقیقت همان بود که ایشان فرموده بودند. هر دو نفرشان گفتند که چهار روز و سه روز است که غذائی نخورده اند و گفتند در این فکر بودیم که در این روز برفی چه کنیم.
در اثر فقر و کمبود غذا حال حرکت در آنها نمانده بود. وجه را گرفتند و شکر الهی را بجای آوردند. »
بندگان حق رحیم و بردبــار / خوی حق دارند در اصلاح کار
هین بجو این قوم را ای مبتـلا / هین غنیمت دارشان پیش از بـــلا
                                       برای ادامه مطلب اینجا کلیک کنید

یکی از دوستان موثق می گفت: شیخ حسنعلی اصفهانی
« روز فوت مرحوم نخودکی ، زنی مسیحی در مسیر جنازه به سر و سینه خود می زد و شیون می کرد. گفتم: مگر تو مسیحی نیستی؟ آخر این مرد، روحانی مسلمانان است.
گفت: این دو دخترم که با من هستند، چندی قبل، به مرضی دچار شدند که هر چه مداوا کردیم سود نداد.
حتی پزشکان بیمارستان آمریکائی نیز این دو را جواب کردند. باری رفته رفته، بیماریشان سخت تر شد و به حال نزع افتادند. همسایه ما زنی مسلمان بود، چون حال پریشان مرا دید، گفت: برای شفای بیماران خود، به قریه « نخودک » برو و از حاج شیخ حسنعلی اصفهانی که دم عیسوی دارد کمک بخواه.
بیا چادر مرا بر سر کن و به آنجا برو از روی استیصال چادر او را بر سر کردم و پرسان پرسان به آن ده که محل سکونت حاج شیخ بود رسیدم، دیدم که جلو در خانه نشسته و گروهی از حاجتمندان، اطرافش را گرفته اند.
من هم بدون آنکه مذهب خود را اظهار کنم، پریشانی خود را عرضه نمودم. فرمودند:
« این دو انجیر را بگیر و به آن زن همسایه که مسلمان است بده تا با وضو آنها را به دختران تو بخوراند. »
گفتم: قادر به خوردن چیزی نیستند. فرمودند:
« در آب حل کنند و به ایشان بدهند. »
به شهر بازگشتم و انجیرها را به آن زن مسلمان دادم و او نیز وضو بساخت و آنها را در آب حل کرد و در دهان دختران بیمار من ریخت.
ناگهان پس از چند دقیقه چشم گشودند و شفا یافتند. آری چنین مردی از میان ما رفته است. »
                                      برای ادامه مطلب اینجا کلیک کنید

شیخ طوسى ( رحمه الله ) در تالیف بسیار موفق بوده است ، کتاب هاى خلاف ، تبیان ، مبسوط، تهذیب ، استبصار، جمل عقود، نهایه ، عدة ، مصباح و غیبت از تالیفات او است ، و فهرست رجال کشى هم همان اختیارات شیخ ( رحمه الله ) است تلخیص الشافى نیز از تالیفات شیخ ( رحمه الله ) است و شافى در علم کلام و در موضوع امامت نگاشته شده است . خدا رحمتش کند، جزاه الله عن الدین خیرا؛ (خداوند در رابطه با دین اسلام به او پاداش خیر دهد!).
صاحب تفسیر مجمع البیان ( رحمه الله ) نیز مى گوید: اطاء آثاره .
                                                  برای ادامه مطلب اینجا کلیک کنید

روزی که آیة الله العظمی بروجردی(رحمه الله) در حیاط حرم حضرت معصومه(س) نماز می خواندند باد شدیدی وزید و تمام پولهای ایشان را به اطراف پراکنآقا مجتهدیده کرد، مردم عوام ریختند و پولها را گرفتند و نزد آقا آوردند ایشان با دست اشاره نمودند که بروید پولها برای خودتان و پولها را نگرفتند.


برای ادامه مطلب اینجا کلیک کنید

آقای قدس می گوید:
« روزی چند دقیقه زودتر برای درس به خانه آقا رفتم، دیدم پیرمردی نشسته و آقا به او توجهی خاص دارد، بعد از دقایقی آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بی وضو نمی خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود باید حتماً وضو بسازد. 


 
برای ادامه مطلب اینجا کلیک کنید

در زمان شیخ انصاری دو طلبه راه می رفتند و از طلبه ای تعریف می کردند که خوشا به حال فلانی دیشب توفیقاتی داشته است به مسجد سهله رفته آقا مجتهدیو عبادت می کرده است و بدون اینکه آن دو متوجه باشند که شیخ انصاری(رحمه الله) پشت سرشان حرکت می کند و چون شیخ سخنان آن دو طلبه را شنید فرمودند: غیبت نکنید. گفتند: اینکه غیبت نیست. شیخ فرمودند: دیشب شب  درس بوده است و درس خواندن واجب است و باید این طلبه که شما، از او نام بردید درس می خوانده و اگر ترک واجب کرده پس باید بداند که این فعل حرام است و این عمل او فسق است و حرف شما هم غیبت است.


برای ادامه مطلب اینجا کلیک کنید

آیا ممکن است در این ابتلائات بزرگ هر چند مانند ذبیحه حرکتى کوچک داشته باشیم . در قضیه ى مسجد گوهرشاد عده اى را دستگیر نمودند، هشت نفر از علما هم در میان آن ها بودند و معلوم نبود که آن ها را به کجا مى برند، و اعدامشان مى کنند و یا ... تا این که آقا سیدابوالحسن اصفهانى ( رحمه الله ) براى نجات آن ها از نجف به رضاشاه تلگراف کرد، ولى از آن جا که در تلگراف کلمه ى حتما ذکر شده بود، تلگراف از کرمانشاه برگشت ، و ایشان دوباره تلگراف زدند و از اعدام آن ها صرف نظر و آزاد شدند . یکى از علماى دستگیر شده مى گفت : در بازداشتگاه همه ى ما با حال ناراحتى و تضرع مشغول توسلات و زارى و دعا و گریه بودیم ، اما مى دیدیم که آقا سید یونس اردبیلى ( رحمه الله ) مشغول مطالعه ى کتاب جواهر است !به گونه اى که گویى اصلا در گرفتارى نیست .
گویا ایشان تکلیفشان را همان مى دیده اند .
----------------------------------------------------------------------
توفیق به کثرت اشتغال نیست
علماى سابق با آن همه توفیقات که داشتند، معلوم نیست عمرشان از ما بیشتر بوده است . شیخ انصارى ( رحمه الله ) سنش از ما کمتر بوده است ، شهید اول و ثانى ( رحمهماالله ) با آن همهم کتاب هاى خوب و مفید و متین ، زیاد عمر نکردند، ولى عمرشان با برکت بود . بنابراین ، معلوم مى شود که توفیق به کثرت اشتغال به تحصیل و ... ربطى ندارد.
--------------------------------------------------------
جدیت آخوند خراسانى و آیت الله اصفهانىآقا بهجت
جدیت علما در اشتغال به بحث و درس به حدى عجیب و غریب بودهه که نمى شود بیان کرد. گفتن آن خیلى مشکل است ، مخصوصا محققین آن ها.
استاد ما نقل مى کرد که تنها یک بار در درس مرحوم آخوند خراسانى شرکت ننمودم . علت آن هم این بود که باران شدیدى آمده بود و من یقین کردم که آن مرحوم براى تدریس نمى آید؛ زیرا هنگام باریدن باران در جلوى خانه ى ایشان آب فراوان جمع مى شد و لذا عبور و مرور از آن قطع مى شد؛ ولى بعد معلوم شد که یکى از اهل علم پایش را بالا مى زند و مرحوم آخوند را پشت مى گیرد و از آب عبور مى دهد!
با چه مشقت ها و سختى ها عمرى در راه درس و تدریس و بحث گذراندند و هیچ احساس خستگى و فتور نکردند!
یک وقت مرحوم آخوند بر بالاى منبر فرموده بود: این تدریس فکر چهل سال قبل است ، ولى ریاست نگذاشت فکر کنم .
استاد ما یک مرتبه ى دیگر هم براى درک مجلس درس آخوند با ترن خصوصى و در بست خود را مى رساند. ظاهرا از بغداد به کربلا و از آن جا به نجف ؛ ولى همین که به مجلس درس مى رسد، آخوند ( رحمه الله ) بسم الله درس را شروع مى کند . گویا استاد ما مى دانسته که درس اول در چه مبحثى است ، آن را بدون حضور در درس استادش نوشته و به شاگردان حاضر در درس ‍ عرضه نموده بود، و درست مطابق درس استاد در آمده بود.
در هر حال ، استاد ما سیزده سال در درس مرحوم آخوند شرکت کرده بود، و دوره ى اصول آخوند ( رحمه الله ) چهار سال طول مى کشیده است .


مى گویند: آقایى ، مرحوم شربیانى را در خواب دید و از ایشان پرسید: مقام شما بالاتر است ، یا مقام مامقانى (رحمه الله) ؟
ایشان فرمود: مقام آقاى مامقانى ( رحمه الله ) از مقام من بالاتر است ؛ زیرا شؤون ریاست نگذاشت من به آن مقام برسم .
-----------------------------------------------------------
چهل روز هسته ى خرما را مى خوردیم !آقا بهجت
یکى از کسانى که ما در زمان خود درک کرده ایم ، مرحوم آقا شیخ محمد حسین کاظمینى صاحب شرح شرایع و مرجع عرب ها بود که به اهل علم ، ورق نان مى داد.آقاى شیخ مهدى خالصى ( رحمه الله ) که از فضلاى کاظمین بود گفت : آقا شیخ محمد حسین کاظمینى ( رحمه الله ) روزى یک ورق به ما مى داد که فقط براى نان ما کافى بود، و ما دو نفر عائله بودیم با مادرم ، با خود گفتم : نزد آقاى شیخ محمد حسین کاظمینى ( رحمه الله ) بروم تا آن را بیشتر کنند . به خانه ى ایشان رفتم و دیدم علویه  کتاب جواهر را مى خواند و ایشان مى نویسند . دستور دادند علویه داخل اندرون شوند . عرض کردم : آقا، یک ورق کافى نیست ، دستور بدهید دو برابر شود، تا با آن مقدارى هندوانه هم بخریم .ایشان ما را امر به صبر و زهد و قناعت کردند، بعد حال خودشان را نقل کردند و گفتند: ما در ایام تحصیل در نجف اشرف چه سختى هایى را مى کشیدیم ، به حدى که زمانى در حجرات بالاى مدرسه مرتضویه بودیم ، چهل روز بر ما گذشت که هیچ خوراکى نداشتیم ، و ما در این مدت هسته هاى خرما را مى خیساندیم و مى خوردیم !آیا ما مى توانیم بیست روز بدون نان زندگى کنیم ؟!ده روز چطور؟!
سرانجام گویا مرحوم کاظمینى قبول کرده بودند و به مرحوم خالصى حواله داده بودند.
------------------------------------------------------------------------
ایتام آل محمد ( صلى الله علیه و آله و سلم ) را به که سپرده اند
میرزاى شیرازى بزرگ ( رحمه الله ) طلاب غیر مستعد را که تشخیص مى داد اهل اجتهاد نیستند، وقتى جامع المقدمات و رساله عملیه را یاد مى گرفتند، براى ارشاد و تعلیم مسایل و اصلاح قرائت نماز مردم به محل هاى خودشان مى فرستاد .در هر حال ، تعلیمات عوام و ایتام (آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین) را به که سپرده اند؟!
عرب هاى بادیه نشین که دارایى نداشتند تا از یک روحانى جهت تبلیغ احکام دعوت و پذیرایى کنند، براى رکوع و سجود، جست و خیر مى کردند!
عالمى که در قم (در مسجد محله اى ) نماز اقامه مى کرد و احکام را بیان مى نمود، مى گفت : از مردم محله و اهل مسجد یک پول هم نمى رسد، ولى هر وقت به آن مسجد مى روم از جاهاى دیگر حواله مى رسد، و هرگاه نمى روم قطع مى شود!اهل علمى که مشغول کار خود بوده اند، معجزات دیده اند!


جناب استاد نقل می کنند که آیت الله مشکینی فرمودند: یک نفر از من پول قرض می خواست و من غیر از 5 ریال پول، چیز دیگری نداشتم و با اینکه خود احتیاج داشتم آن را دادم، مقداری که حرکت کردم، یک نفر ترک اردبیلی رسید، و 5 تومان به من داد بعد از آن طلبه ای آمد، و گفت آیا 5 تومان داری به من قرض بدهی؟ من  هم آن را دادم، لحظاتی بعد دیگری رسید و مبلغ 50 تومان به من داد، بعد از آن من دعا کردم که یکی پیدا شود، و این 50 تومان را از ما بگیرد که شاید 500 تومان گیرمان بیاید،ولی کسی پیدا نشد و دعای ما هم مستجاب نگردید.
---------------------------------------------------------------------
آثار الهیآقا مجتهدی
حاج حسین خندق آبادی(رحمه الله) می فرمودند: روزی به حمام رفتم، وقتی دلاک مرا کیسه می کشید تقاضای موعظه کرد، من گفتم: یک دستگاهی آمده از این طرف علف می ریزی، از طرف دیگرش فرش و جوراب و لباس و کاپشن و ماست و کره و پنیر و سرشیر و چیزهای دیگر بیرون می آید. دلاک با تعجب پرسید چه دستگاهی است و چه کسی آن را ساخته است؟ گفتم آن دستگاه گاو و گوسفند است و سازنده اش هم خدا است. او سبزی می خورد و از او کره و پنیرو... به دست می آید. اگر قدری در این آثار الهی تفکّر کنی به وجود خدا پی می بری. ببین این دنیا، چه حساب و کتابی دارد با اینکه گوسفند، سالی یک بچه می زاید و این همه گوسفند را، در طول سال می کشند، ولی گوسفند ها کم نمی شوند ولی سگ سالی هفت تا، با کم و بیش، بچه می زاید کسی هم آنها را نمی کشد ولی زیاد نمی شوند باز هم بگو خدا در کار نیست.
---------------------------------------------------------------------
زبان گناهکار

نقل می کنند که حضرت آیت الله العظمی نائینی رحمه الله علیه مدتی بود به درد پا مبتلا بود، به مرحوم شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان فرمودند: مدتی است پای من درد می کند، دعایی بکنید که پایم خوب شود.مرحوم شیخ عباس قمی(رحمه الله) فرمودند: من یقین ندارم که با زبانم گناه نکرده باشم(لذا نمی توانم با زبان برای شما دعائی بکنم) ولی با دستم به اهل بیت(ع) کمک کرده ام، لذا دست به پای مرحوم آیت الله العظمی نائینی کشیدند و خوب شدند.

علما , • نظر
زمانى که ما در کربلا بودیم ، آقا شیخ عبدالله مامقانى ( رحمه الله ) در قید حیات بودند.گفته مى شد که ایشان شبانه روزى چهار ساعت مى خوابید، ولآقا بهجتى در کتاب رجالش نوشته است : تالیف این کتاب سه سال طول کشید و من در این مدت ، شبانه روزى سه ساعت مى خوابیدم !
این ها اتمام حجت است براى کسانى که خیال مى کنند اگر خوابشان مقدار اندکى از هشت ساعت کم شود، مى میرند.
شیخ آقا بزرگ تهرانى ( رحمه الله ) هم در وقت تالیف ، نشسته مى خوابید. ایشان هر روز مقدارى مى نوشت ، حتى روزى که وفات کرده بود، به یک پهلو تکیه نموده ومقدارى نوشته بود.
آقایى نیز از پدرش نقل مى کرد که سه سال نشسته مى خوابیدم و در این مدت رختخواب خود را براى خواب باز نکردم .
این گونه عاشق علم و عاشق عمل بودند!آیا این کم خوابى و پر کارى ها بدون محبت ممکن است ؟!البته امکان دارد کسى از ناراحتى نخوابد، اما آن کجا و راه محبت کجا که اصلا نمى گذارد محب آرام بگیرد!
-----------------------------------------------------------------------
پول حمام را از زیر فرش بردار و برو غسل کن
آقایى مکاسب مى گفته است : شخصى جنبى وارد محل درس مى شود.استاد مى فرماید: امروز دیگر درس نمى گویم . و شاید علتش را بیان کرده بود.
مرحوم وحید بهبهانى بعد از درس به  یکى از شاگردان خود فرمود: بمان . سپس به ایشان فرمود: بعد از این بدون غسل در مجلس ‍ درس حاضر مشو.زیر فرشى که نشسته اى پول حمام است ، بردار و برو حمام و غسل کن .
ولى حال ما فرق کرده است و ما پسران آن پدران محسوب نمى شویم و هیچ سنخیتى با آن ها نداریم .
--------------------------------------------------------
خدا نکند از آن ها دور باشیم !
خود آقا شیخ مهدى خالصى ( رحمه الله ) هم وقتى که در کاظمین مرجع شد، کارهاى عجیب و ابتکار خوب در گرفتن و دادن سهم امام ( علیه السلام ) داشت که مختص به خود ایشان بود.
خدا نکند از آن ها دور باشیم ، ما صد برابر آن ها به مادیات متنعمیم ، با این حال آن ها صد برابر ما به معنویات متنعم بودند، و گرنه ما که مثلا اتومبیل داریم و آن ها اسب هم نداشتند، قاعدتا باید زودتر به مقصد و منزل برسیم و رتبه و مقام ما از آن ها بالاتر باشد. و یا این که مشغول شدن به اتومبیل قهرا سیر ما را کمتر مى کند!
چه منعم عجیبى که نعمت وجود به انسان داده به گونه اى که گویا نداده است ، زیرا این نعمت را حتى به کسانى که منکر او هستند، عنایت مى فرماید، و در برابر انعام و احسان به بندگان خود عوض نمى خواهد.و اگر عوض مى خواهد در برابر آن ده برابر یا بیشتر عوض مى دهد.