سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

خداى متعال مى فرماید:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ» ؛ در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
اول: شیوه برخورد امام زمان(عجل اللّه فرجه) با مردم، در آغاز ظهور؛
دوم: وظیفه شیعه نسبت به امام زمان(عجل اللّه فرجه) در عصر غیبت.
با توجه به این که شما علما، فضلا و وعاظ محترمى که در این مجلس حضور دارید، روایات و مطالب فراوانى درباره امام زمان(عجل اللّه فرجه) مطالعه و درباره آن تحقیق کرده اید و دیدگاه هاى خود را نسبت به ابعاد مختلف این موضوع در سخنرانى ها و یا نوشته هاى خود بیان کرده اید، با پرسش هایى که در این زمینه وجود دارد و یا شبهاتى که نسبت به روایات مربوطه به ذهن مى رسد آشنا هستید. من نیز با توجه به تحقیقاتى که درباره روایات مختلف مربوط به مسأله ظهور امام زمان(عجل اللّه فرجه) داشته ام بر اساس برداشتم به این مطلب مى پردازم.
بایسته تحقیق
براى ارائه پاسخ صحیح به این سؤال که شیوه برخورد امام زمان(عجل اللّه فرجه) با مردم هنگام ظهور چگونه است، باید روایاتى را که با مضامین مختلف در این زمینه وارد شده است بررسى کنیم تا ابتدا روایات صحیح را از ضعیف بازشناسیم، آن گاه بر اساس روایات صحیح و معتبر، پاسخى مستند و علمى ارائه دهیم.
با توجه به تحقیقاتى که در زمینه روایات مربوط به این بحث انجام داده ام به این نتیجه رسیده ام که در منابع روایى دو دسته روایات در این باره نقل شده است:
دسته اول: روایات صحیح و معتبر؛
دسته دوم: روایات ضعیف و غیر معتبر.
بر اساس روایات دسته اول که معتبر است، شیوه آن حضرت در برخورد با مردم همانند سیره جد بزرگوارشان حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و حضرت امیرمؤمنان علیه السلام خواهد بود، یعنى برخورد ایشان با مردم بر پایه مدارا، مهرورزى و چشم پوشى از خطاها استوار است.
از دیدگاه روایات دسته دوم که غیر معتبر است، آن حضرت با شمشیر و قدرت با مردم برخورد خواهد کرد که توضیح آن در پى خواهد آمد.
علامه مجلسى ـ رضوان اللّه علیه ـ هر دو دسته روایات را ذکر کرده است که علما و فضلاى حاضر در مجلس ملاحظه و مطالعه کرده اند. البته ایشان به صورتى که بیان شد آنها را دسته بندى نکرده است.
در مجموع روایات دسته دوم که به برخورد قهرآمیز آن حضرت با مردم اشاره دارد، حتى یک روایت صحیح وجود ندارد، زیرا بر اساس منابع رجالى معتبر، تمام راویان این دسته روایات، ضعیف یا مجهول هستند و برخى از آنان از بنى امیه و برخى شرابخوار معرفى شده اند. از این رو نیازى به پرداختن به نمونه هایى از روایات دسته دوم احساس نمى شود.
وانگهى اگر شما اهل علم از میان روایات دسته دوم، روایتى یافتید که از جهت سند معتبر باشد، ارائه دهید تا ما نیز استفاده کنیم.
روایات صحیح


به عنوان نمونه چند مورد از روایات دسته اول را که صحیح و معتبرند نقل مى کنم:
1. صحیحه حماد بن عثمان: که معتبر و بدون اشکال است. این روایت را مرحوم کلینى با تفصیل سندى چنین نقل مى کند:
عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد البرقی، عن أبیه، عن محمد بن یحیى الخزاز، عن حماد بن عثمان، عن الصادق علیه السلام قال: ... إذا قام قائمنا لبس ثیاب علی وسار بسیرة أمیرالمؤمنین ؛ آن گاه که قائم ما قیام کند، لباس على علیه السلام را بر تن کرده، به سیره امیرمؤمنان عمل مى کند.
سیره امیرمؤمنان علیه السلام این بود که متعرض کسانى که علیه ایشان جنگ نمى کردند نمى شدند. حتى نقل شده است که عده اى در شهر کوفه علیه آن حضرت تظاهرات کردند ولى ایشان فرمودند، متعرض آنان نشوید. یا هنگامى که برخى به ایشان ناسزا گفتند و عده اى از اصحاب آن حضرت خواستند به آنان پاسخ دهند، آنان را از اقدام به این عمل نهى کرد و حتى با کسانى که در جنگ علیه آن حضرت شرکت کرده بودند برخورد تندى نکرد.
در برخى از روایاتى که شیعه و اهل سنت نقل کرده اند آمده است:
هنگامى که آن حضرت شنیدند برخى از اصحابش به خوارج، سربازان معاویه در صفین یا لشکریان جمل نسبت نفاق مى دادند، آنان را از این عمل نهى کردند.
این رفتار در حالى بود که به اجماع مسلمانان، آنان بارزترین مصادیق نفاق بودند.
بنابراین، سیره امیرمؤمنان علیه السلام در برخورد با مخالفان این گونه بوده است. در اینجا بحث بر سر دلیل اتخاذ این شیوه حکومتى بوسیله امیرمؤمنان نیست، بلکه بحث درباره این واقعیت است که حضرت على علیه السلام چنین سیره اى داشته اند و امام زمان(عجل اللّه فرجه) نیز با مخالفان خود با سیره آن حضرت عمل خواهند کرد.
دوم: روایت محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام است که بدون هیچ اشکالى صحیح و معتبر است، به این معنا که انسان مى تواند در نقل روایات محمد بن مسلم از امام باقر با زبان روزه صریحا بگوید: امام باقر علیه السلام مى فرمایند:
شیخ طوسى روایتى با تفصیل سندى از امام باقر علیه السلام نقل کرده که به این شرح است:
قال محمد بن الحسن الصفّار، عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، عن جعفر بن بشیر و محمّد بن عبداللّه بن هلال، عن العلاء بن رزین القلاّء، عن محمد بن مسلم، قال: سئلت أبا جعفر علیه السلام عن القائم إذا قام بأی سیرة یسیر فی الناس، فقال: بسیرة ما سار به رسول اللّه حتّى یظهر الإسلام ؛ از ابو جعفر درباره چگونگى برخورد قائم با مردم، هنگامى که قیام مى کند پرسیدم، فرمودند: به شیوه اى که رسول خدا صلى الله علیه و آله برخورد مى کرد، تا این که اسلام را پیروز و گسترده سازد.
یادآورى این نکته لازم است که هرچند ابوالخطاب فاسق بوده، اما نوه اش محمد بن حسین بن ابوالخطاب، توثیق شده است، جعفر بن بشیر نیز بدون اشکال ثقه است و علاء بن رزین را نیز توثیق کرده اند، پس این روایت را افراد موثق از امام باقر علیه السلام نقل کرده اند.
سوم: روایتى است که شیخ مفید نقل کرده که به عصر ائمه علیهم السلام نزدیک بوده است. از این رو، گاهى مستقیما از کتاب هاى اصحاب معصومین علیهم السلام با لفظ «رَوَى» روایت نقل کرده است، زیرا در آن دوران به علت نزدیک بودن به عصر ائمه، اصول أربعمائه در اختیار آنان بوده است و روایت را مستقیما از همان کتاب ها نقل مى کرده اند.
شیخ مفید نقل کرده است:
فروى المفضل بن عمر الجعفی، قال: سمعت أبا عبداللّه علیه السلام یقول: إذا أذن اللّه ـ عزّ إسمه ـ للقائم فی الخروج صعد المنبر، فدعا النّاس إلى نفسه، وناشدهم باللّه ، ودعاهم إلى حقّه، وأن یسیر فیهم بسیرة رسول اللّه صلى الله علیه و آله و یعمل فیهم بعمله ؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامى که خداى ـ عز اسمه ـ اجازه قیام قائم را بدهد، او بالاى منبر مى رود و مردم را به سوى خود دعوت مى کند و آنان را به خدا سوگند مى دهد و به حق خود فرا مى خواند، و این که به شیوه رسول خدا صلى الله علیه و آله در میان آنان رفتار مى کند و همانند او در میان آنان عمل مى نماید.
مفضل که این روایت را از امام صادق علیه السلام نقل کرده «ارجمند و ثقه» خوانده شده است.
در این روایت امام صادق علیه السلام صریحا بیان کرده اند که حضرت قائم(عجل اللّه فرجه) همراه با دعوت مردم به قبول حقش، با آنان شرط مى کند که به سیره جدش رسول خدا صلى الله علیه و آله با آنان رفتار کند، یعنى همان گونه که پیامبر صلى الله علیه و آله در قضاوت میان دو طرف دعوا بر اساس علم خود قضاوت نمى کردند، بلکه بر اساس شهادت شاهدان حکم مى کردند و اگر مدعى شاهد نداشت، بر اساس سوگند منکِر، قضاوت مى کردند، امام زمان(عجل اللّه فرجه) نیز همان گونه عمل خواهند کرد.
البته پیامبر صلى الله علیه و آله پس از اعلام نظر قضایى خود مى فرمودند:
إنّما أقضی بینکم بالبیّنات والأیمان وبعضکم ألْحن بحجّته مِن بعض، فأیّما رجل قَطَعْت لَه مِن مال أخیه شیئا فإنّما قطعت له به قطعةً مِن النّار ؛ [بدانید که] در میان شما تنها بر اساس دلیل ها و سوگندها داورى خواهم کرد. و برخى از شما در بیان حجت و دلیل خود از دیگرى ناتوان تر است. پس هر یک از شما را [بر اساس دلیل یا سوگند باطل] از مال برادرش چیزى به او دهم [بداند که] بخشى از آتش [دوزخ] را به او داده ام.
همچنین در زیارت آن حضرت آمده است:
السلام على الحقّ الجدید، والصادع بالحکمة والموعظة الحسنة؛ سلام بر حقّ جدید... آن آشکار کننده حکمت و پند دهنده به موعظه نیکو و راستى و درستى.
در صورتى که کسى این جمله را در غیر زیارت امام زمان(عجل اللّه فرجه) بخواند، بدون این که جمله قبل و بعد از آن را ببیند، مى پندارد این جمله در وصف پیامبر خداست، زیرا قرآن خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده است:
«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» ؛ با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن.
مقصود از بیان این آیه آن است که حضرت امام زمان(عجل اللّه فرجه) نیز مانند جد بزرگوارشان حضرت رسول صلى الله علیه و آله بر اساس حکمت و موعظه حسنه سخن مى گویند.
روایات دسته دوم را که از برخورد قهرآمیز امام زمان(عجل اللّه فرجه) با مردم سخن گفته اند نقل نمى کنم، زیرا هیچ یک از آن روایات صحیح و معتبر نیست و علما و فضلاى حاضر در مجلس مى توانند به منابع روایى مراجعه کنند.
همچنین در منابع روایى روایات مستفیضى نقل شده است دال بر این که حضرت بقیة اللّه علیه السلام هنگام ظهور به شیوه حضرت داوود علیه السلام میان مردم قضاوت مى کنند و در ذیل برخى از این قبیل روایات نقل شده است که بر اساس شاهد و سوگند میان مردم قضاوت مى کنند.
چگونگى داورى حضرت داوود علیه السلام
داستان منصوب شدن حضرت داوود به وسیله خدا به منصب قضاوت این است که خداى متعال خطاب به حضرت داوود فرمود:
«یَـدَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَـکَ خَلِیفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» ؛ اى داوود، ما تو را در زمین خلیفه [وجانشین] گردانیدیم، پس میان مردم به حق داورى کن.
مضمون روایاتى که داستان منصوب شدن حضرت داوود علیه السلام براى قضاوت را نقل کرده اند این است که آن حضرت پس از دریافت پیام الهى، عرض کرد: خدایا چگونه شخص جاهل (بى اطلاع از واقع امر) در میان دو عالم به واقعیت [یعنى دو طرف دعوا] قضاوت کند که حق با کدام یک از دو طرف است، زیرا دو طرف دعوا مى دانند کدام یک راستگو و کدام یک دروغگو است. مثلاً اگر دو نفر بر سر منزلى با یکدیگر نزاع داشته باشند، آن دو نفر مى دانند حق با کیست. از این رو حضرت داوود، به خدا عرض مى کند: خدایا، چگونه قضاوت کنم که حق با کدام یک از دو طرف دعواست؟ آن گاه خدا خطاب به او مى فرمایند:
اُحکم بینهم بالبیّنات وأضفهم إلى إسمی یحلفونَ به؛ بر اساس بیّنات (دلایل و شهود) در میانشان داورى کن و آنان را [در آن مرافعه] به نام من سوگند بده.
این سخن به این امر تصریح دارد که حضرت داوود علیه السلام باید بر اساس شهادت شهود، میان آنان قضاوت کند، نه بر اساس علم واقعى خودش. البته شاید حضرت داوود علیه السلام در چند مورد بر اساس علم خود قضاوت کرده باشد، همانند معصومین علیهم السلام که گاهى به علم خود قضاوت کرده اند، اما سیره رایج آنان این نبوده است که بر اساس علم خود قضاوت کنند. از این رو، در روایات نقل شده است که حضرت ولى عصر ـ صلوات اللّه علیه ـ هنگامى که ظهور مى کنند مانند جد بزرگوارشان، رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام با مردم رفتارى کاملاً مهرآمیز و توأم با محبت خواهند داشت. البته ممکن است در مورد کسانى که در حق حضرت زهرا علیهاالسلام ظلم کردند، استثناءا به علم شان عمل کنند، اما روش آن حضرت این نیست که در مورد هر مسأله و موضوعى به علم شان عمل کنند، مانند این که علیه کسى حکم بفرمایند که فرزند پدرت نیستى یا عقد ازدواج شما باطل است و... .
حتى یک روایت معتبر نداریم که در آن نقل شده باشد، آن حضرت سیره اى غیر از سیره پیامبر صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام در پیش بگیرند و چنانچه روایت معتبرى هم از جهت سند یافت شود، با روایات معتبر دیگرى که نمونه هاى آن نقل شد، تعارض پیدا مى کند. و البته این تعارض هنگامى پیش مى آید که دو روایت از جهت ارزش سندى، برابر باشند، و الاّ اگر یک روایت صحیح باشد و روایت دیگر در اثر ضعف، فسق، یا مجهول بودن راوى، غیر معتبر باشد، نمى توان اظهار داشت این دو روایت با یکدیگر متعارضند، چرا که این گونه روایات از ارزش برابر برخوردار نیستند و در کنار هم قرار دادن آنها نادرست است.
به هرحال، بر اساس روایات صحیح و روایات معتبر و هم مضمون با آنها، روش عمومى حضرت ولى عصر ـ صلوات اللّه و سلامه علیه ـ ، همانند سیره رسول اللّه صلى الله علیه و آله و سیره امیرمؤمنان علیه السلام است و در چند روایت تصریح شده است که آن حضرت «بالمنّ و الکف» با مردم رفتار مى کنند، یعنى بر آنان منّت مى گذارند و از خطاهاى آنان در مى گذرد، همان گونه که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بر مردم منت گذاشتند و از گناهان شان چشم پوشى کردند و آنان را مجازات ننمودند، در حالى که واقعا حق مجازات آنان را داشتند و آن افراد نیز مستحق مجازات بودند. امام زمان(عجل اللّه فرجه) نیز با مهربانى و گذشت با مردم رفتار مى کنند.
آنچه بیان شد درباره سیره امام زمان(عجل اللّه فرجه) در رفتار با مردم در ابتداى ظهورشان بود.
وظیفه شیعه
پرسش دیگرى که باید جواب داده شود این است که وظیفه شیعیان در برابر امام زمان(عجل اللّه فرجه) چیست؟
هرچند شیعیان و به خصوص علما، وظایف بسیارى بر عهده دارند که باید انجام دهند، اما در مقام پاسخ کوتاه و گویاى به این پرسش، باید بگوییم که با توجه به مضمون تمام روایاتى که در این زمینه وارد شده است، جامع تمام وظایف شیعه، به خصوص علما، این است که به گونه اى عمل کنند که حضرت بقیة اللّه که امام عصر ما هستند و خداى متعال اختیار تمام هستى را به دست آن حضرت سپرده است، از ما راضى و خشنود باشند.
حال براى روشن شدن بحث لازم است بدانیم چگونه مى توان رضایت آن حضرت را جلب کرد؟ پاسخ آن است که هنگامى شیعیان مى توانند رضایت آن حضرت را جلب کنند که داراى قلب پاک، اندیشه صحیح و عمل صالح باشند.
با توجه به این که در آیات و روایات آمده است، اعمال ما هر روز خدمت آن حضرت تقدیم مى شود و در برخى از روایات آمده است که اعمال ما روزى دو مرتبه هنگام صبح و شام به پیشگاه خداى متعال، رسول خدا صلى الله علیه و آله و امام زمان ـ صلوات اللّه علیه ـ تقدیم مى گردد ؛ یعنى ـ مثلاً ـ امروز صبح گزارش اعمال شب گذشته ما به آن حضرت ارائه مى شود و همین سخنان و اندیشه هاى من و گوش فرا دادن شما و تمام کارهاى دیگرى که تا شب انجام خواهیم داد، شامگاه امروز خدمت آن حضرت تقدیم خواهد شد و آن حضرت ملاحظه مى فرمایند که اگر اعمال ما نیکو باشد از ما راضى مى شوند و الاّ راضى نخواهند شد.
مسأله مهم در این مورد آن است که انسان با قضاوت عادلانه احراز کند زمینه رضایت آن حضرت را فراهم کرده است، هرچند این احراز، نتیجه جهل مرکب باشد، زیرا در جهل مرکب اگر تقصیرى در کار نباشد گناهى متوجه جاهل نخواهد شد، پس مهم این است که انسان خودش با قضاوتِ عادلانه به درستى عمل خود یقین کند و براى رعایت عدالت در قضاوت باید با وسواس تمام عمل کند تا قضاوتِ واقع بینانه اى در حق خود داشته باشد. بنابراین باید به عنوان مقدمه رسیدن به رضایت آن حضرت، واجبات را انجام داد و محرمات را ترک کرد.
نشانه قلب پاک
با توجه به نقش قلب پاک در جلب رضایت امام زمان(عجل اللّه فرجه) باید نشانه هاى آن را بشناسیم. نشانه قلب پاک این است که انسان براى هیچ کس بد نخواهد و حتى در حق بدترین دشمنانش دعا کند. و البته پاکى قلب مراتبى دارد. در روایات فراوانى نقل شده است:
حَدیثٌ تَدریه خَیرٌ مِنْ أَلف حَدیث تَرویه؛ فهم کردن یک حدیث، بهتر از نقل هزار حدیث است.
بر این اساس اگر انسان تلاش کند تا بفهمد نشانه قلب پاک چیست و آن را در قلب خود جا دهد و به آن عمل کند، مى تواند رضایت امام زمان(عجل اللّه فرجه) را به دست آورد.
یکى از دستورات مهم قرآن کریم که میزان سنجش قلب پاک است، سرمشق قرار دادن عمل پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است، خداى سبحان در قرآن کریم مى فرماید:
«لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...»؛ قطعا براى شما در [اقتدا] به رسول اللّه سرمشقى نیکوست.
با توجه به این آیه باید در رسیدن به پاکى قلب نسبت به دیگران به رفتار آن حضرت با دیگران تأسى کنیم.
آن حضرت در چند مورد، حتى براى مشرکین نیز دعا کرده، مى فرمودند:
اللّهم اهد قومی فإنّهم لایعلمون؛ خدایا، قوم مرا هدایت فرما، چون آنان ناآگاهند.
بى تردید بسیارى از آنان که پیامبر صلى الله علیه و آله از صمیم قلب در حق آنان دعا مى کردند مقصر بودند. به عنوان نمونه دو مورد را نقل مى کنم،
1. هنگام برگزارى مراسم حج بود که مشرکین براى عبادت بت هایشان به مکه آمده بودند و پیامبر صلى الله علیه و آله مردم را از بالاى کوه صفا به توحید دعوت کردند و فرمودند:
«قولوا لا إله إلاّ اللّه تفلحوا؛ بگویید خدایى جز خداى یگانه وجود ندارد، تا رستگار شوید.
هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله از بالاى کوه صفا پیام خود را به مردم ابلاغ کردند و به طرف مروه رفتند، مشرکین آن حضرت را سنگ باران کردند و آن قدر سنگ به آن حضرت زدند که بنا به نقل روایت، از بدن مبارک ایشان خون جارى شد «کان الدم یسیل من جسده؛ خون از بدن ایشان جارى شده بود». کار به جایى رسید که حضرت مجبور شدند براى نجات جان خود در حالى که به شدت ناتوان شده بودند به کوه پناه ببرند و در آن جا توان حرکت را از دست دادند.
در این هنگام مشرکین خیال کردند آن حضرت با توجه به شدت جراحات وارد شده بر بدن مبارکشان، زنده نخواهند ماند و لذا ایشان را رها کردند. حضرت بى حال روى زمین افتادند تا این که شخصى حضرت امیرمؤمنان علیه السلام را که در آن روز ده سال داشتند، در راه دید و به ایشان گفت: «یا علی، إنّ محمّدا قد مات؛ یا على محمد درگذشت» و حضرت على علیه السلام به منزل پیامبر صلى الله علیه و آله رفتند و به خدیجه علیهاالسلام خبر دادند و کمى آب و غذا از منزل پیامبر صلى الله علیه و آله برداشتند و همراه خدیجه علیهاالسلام روانه کوه صفا شدند و براى یافتن آن حضرت اطراف کوه را گشته، بانگ «یا رسول اللّه » سر مى دادند تا با پاسخ دادن پیامبر صلى الله علیه و آله به فریاد آنان، محل حضور ایشان معلوم شود. پس از جستجو حضرتش را در حالى یافتند که توان چندانى براى او باقى نمانده بود.
مهر پیامبر صلى الله علیه و آله
در روایت دارد که در این حال خداى ـ تبارک و تعالى ـ به ملائکه دستور داد، نزد پیامبر بروید، و هر دستورى دارد اجرا کنید. ملائکه خدمت آن حضرت آمدند و یکى از ملائکه عرض کرد: یا رسول اللّه ، به من اجازه دهید این کوه ها را به هم بچسبانم و تمام این دشمنان را نابود کنم.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: خیر؛ و در آن هنگام از خدا درخواست کردند آنان را کیفر نکند، بلکه هدایت شان کند و عرضه داشتند:
أللّهم اهد قومی فإنّهم لایعلمون؛ خدایا قوم مرا هدایت فرما که آنان ناآگاهند.
باید توجه داشت در میان دشمنانى که حضرت رسول صلى الله علیه و آله در حقشان دعا کردند ابوجهل، ابولهب و ابوسفیان هم بودند که مردم را به سنگباران کردن آن حضرت وا مى داشتند، اما پیامبر صلى الله علیه و آله از چنان دل پاکى برخوردار بودند که به کیفر آن ها رضایت نداده، در حق همه آنان دعا مى کردند و هدایت شان را از خدا مى خواستند.
هم از این روست که انسان باید رفتار پیامبر صلى الله علیه و آله را الگوى عمل خود قرار دهد و خود را به گونه اى تربیت کند که حتى اگر از سوى دشمنش در معرض بدترین رفتار قرار گیرد، باز هم او را نفرین نکند.
البته برائت جستن از کسانى که خدا نفرینشان کرده است یک وظیفه است، زیرا تبرى از دشمنان اهل بیت علیهم السلام جزء اصول دین است و جاى خود دارد، اما براى اندک دلخورى و نزاع جزئى نباید دیگران را نفرین کرد.
اسوه حسنه
مورد دیگرى که پیامبر صلى الله علیه و آله در حق دشمنانش دعا کردند در جنگ اُحد بود، آنجا که فرمودند: «أللّهم اهد قومی فإنّهم لایعلمون؛ خدایا، قوم مرا هدایت کن که ناآگاهند».
خلاصه داستانى که سبب شد پیامبر صلى الله علیه و آله دعا کنند این است که حضرتش در جنگ اُحد پنجاه نفر را مأمور کردند تا بالاى گردنه کوه اُحد مستقر شوند و در هیچ شرایطى از گردنه پایین نیایند، اما هنگامى که پیروزى مسلمانان و فرار کفار را دیدند از کوه پایین آمدند. خالد بن ولید که در حال فرار بود از دور محافظان گردنه را دید که پایین مى آمدند. از این رو مشرکان را به بازگشتن به میدان جنگ فرا خواند و در حالى که مسلمانان سرگرم جمع آورى غنیمت بودند، از پشت سر به آنان حمله کردند و عده اى را کشتند و در نتیجه از شمار سربازان پیامبر صلى الله علیه و آله کاسته شد و یکى از فرماندهان مشرکین فریاد زد: پیامبر را بکشید.
مشرکان پیامبر صلى الله علیه و آله را که سوار بر اسب بود به محاصره خود در آوردند.
امیرمؤمنان علیه السلام نیز در فاصله اى دورتر مشغول جنگ با مشرکان بود. ناگهان یکى از لشکریان دشمن ضربه اى به شانه آن حضرت زد که شانه ایشان شکست و دیگرى ضربه اى به آرنج ایشان زد و آن را شکست و دیگرى ضربه اى به سر مبارک آن حضرت زد که در اثر شدت ضربه استخوان سر مبارکشان شکست. در این هنگام پیامبر صلى الله علیه و آله از اسب پیاده شدند. در همین حال یکى از دشمنان از فرصت استفاده کرد و سوار بر اسب پیامبر صلى الله علیه و آله شد و میدان را ترک کرد.
در این هنگام امیرمؤمنان علیه السلام خود را به حضرت رسول صلى الله علیه و آله رساندند و دشمن را از اطراف ایشان دور کردند.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله که از ناحیه شانه، آرنج و سر مبارکشان مجروح شده بودند به علتى که ما نمى دانیم، شاید ملائکه عذاب را دیده بودند یا مسأله دیگرى روى داده بود یا این که مانند داستان قبلى ملائکه اعلام آمادگى کرده بودند که آنان را عذاب کنند؛ زیرا این گونه رفتار با پیامبر صلى الله علیه و آله مسأله کوچکى نبود، چه این که خدا درباره اش فرموده است:
لولاک لما خلقت الأفلاک؛ اگر به جهت تو نبود، هستى را خلق نمى کردم.
اما پیامبر صلى الله علیه و آله در اثر آن قلب پاک بار دیگر فرمودند: أللّهم اهد قومی، فإنَّهم لا یعلمون. و هدایت همانها را نیز خواستند. بنابراین سعى کنیم با اُسوه قرار دادن پیامبر صلى الله علیه و آله چنین قلب پاکى به دست آوریم، چرا که اگر چنین قلبى پیدا کردیم، قطعا امام زمان(عجل اللّه فرجه) از ما راضى مى شوند و اثبات آن نیاز به استدلال ندارد و به اصطلاح از جمله قضایایى است که «قیاساتها معها» مى باشد، یعنى رضایت امام زمان(عجل اللّه فرجه) از چنین شخصى نیاز به بحث و استدلال ندارد.
عمل صالح
ویژگى دیگرى که زمینه رضایت امام زمان(عجل اللّه فرجه) از ما را فراهم مى آورد، عمل صالح است. در روایت وارد شده است:
کونوا دعاة الناس بأعمالکم؛ مردم را با اعمالتان به [کار خیر] فرا خوانید.
تلاش کنیم آنچه را به دیگران توصیه مى کنیم و به انجام آن فرا مى خوانیم، خود نیز به انجام آن پایبند باشیم. اگر ـ مثلاً ـ کسى از شما بخواهد او را که با همسر، فامیل یا دوستش نزاع دارد نصیحت کنید، یا کسى که طلبش را خورده اند، به او ناسزا گفته اند یا مشکلاتى برایش درست کرده اند از شما بخواهد به او پندى بدهید، در پاسخ خواسته او چه اندرزى به او مى دهید؟ همان اندرز را خودتان در برخورد با دیگران به کار بندید.
اهل علم تلاش کنند نصایحى را که طى سخنرانى ها براى مردم ایراد مى کنند، خودشان نیز به آن عمل کنند. این شیوه در حد خودش، رضایت حضرت بقیة اللّه را جلب مى کند.
امیدواریم آن حضرت ما را که سربازان آن حضرت هستیم، به سربازى قبول کنند و از اعمالمان راضى شوند و بدانید که مى توان با قلب پاک و عمل صالح رضایت حضرت بقیة اللّه را جلب کرد.
الگویى زمینى
در این جا نکته اى از زندگى مرحوم حاج شیخ عباس قمى قدس سره را بیان مى کنم به این امید که براى همگان درسى و پندى کارآمد باشد.
همه ما مى دانیم نوشتن کتاب مفاتیح الجنان توفیق بزرگى براى مرحوم حاج شیخ عباس قمى بوده است، اما آنچه مى تواند براى ما راه گشا و سازنده باشد این است که بدانیم چه عواملى ایشان را به این توفیق بزرگ نائل کرد. یکى از آن عوامل بدین شرح است:
در مقدمه عربى کتاب «منازل الآخره» نقل شده است: مرحوم حاج شیخ عباس قمى ـ رضوان اللّه علیه ـ ساکن مشهد بودند و قصد داشتند تا آخر عمر در آن جا سکونت داشته باشند، اما در سفرشان به قم، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى ـ رضوان اللّه علیه ـ از ایشان خواست به قم آمده، در آن جا اقامت کنند. ایشان نیز دعوت آن بزرگوار را قبول کردند و به قم آمدند، اما وضع مالى ایشان در مشهد بهتر از قم بود و وضع مالى حاج شیخ عبدالکریم نیز به دلیل نوپا بودن حوزه علمیه قم، مناسب نبود.
مرحوم حاج شیخ عباس نیاز به کتاب داشتند و شمار کتابخانه هاى عمومى و شمار کتابهاى موجود در آنها نیز به اندازه امروز نبوده است، بلکه، کتابخانه هاى موجود تعداد محدودى کتاب داشت که افراد وقف کتابخانه ها کرده بودند و کسى اجازه نداشت آنها را از کتابخانه بیرون ببرد. به هر حال ایشان نیاز به کتاب داشتند، اما از نظر مالى امکان تهیه کتاب براى ایشان ممکن نبود. وانگهى در آن زمان کتاب فروشى مهمى در قم وجود نداشت از این رو ایشان از خوراک و نیازهاى ضرورى زندگى خود کم مى کردند و با زندگى زاهدانه روزى یک ریال کنار مى گذاشتند و زمانى که سى ریال مى شد پیاده مى رفتند تهران و با آن پول چند کتاب مورد نیازشان را تهیه مى کردند و پیاده به قم برمى گشتند، چه این که اگر مى خواستند با وسیله نقلیه بروند و برگردند مقدارى از پولشان هزینه رفت و برگشت مى شد و قدرت خرید ایشان کاهش مى یافت و این در حالى بود که از بنیه و توان جوانى برخوردار نبود و چنین به نظر مى رسد که مسیر قم و تهران را چندین بار براى تهیه کتاب پیاده طى کرده باشند.
این داستان نشان مى دهد که اگر انسان از قلب پاک و عمل صالح برخوردار شود، خدا توفیقات بزرگى به او ارزانى مى دارد.
امیدوارم خداى متعال به برکت وجود حضرت بقیة اللّه ـ صلوات اللّه و سلامه علیه و عجل اللّه فرجه ـ توفیق برخوردارى از قلب پاک و عمل صالح را به همه ما مرحمت فرمایند تا بتوانیم در پرتو آن، رضایت امام زمان(عجل اللّه فرجه) را جلب کنیم، ان شاء اللّه .
و صلّى اللّه على محمّد وآله الطاهرین

 حضرت آیت الله سید صادق شیرازی 16شعبان 1428