سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

 معنای توسّل توسّل از نظر لغت یعنی اتّخاذ «وسیله» برای نزدیک شدن به چیزی. «وسیله» در لغت به معنای مختلف زیر آمده است:
1 . نزدیک شدن[1]
2 . درجه[2]
3 . چاره جویی برای رسیدن به چیزی با میل و رغبت[3]
4 . هر چیزی که به وسیله آن، نزدیک شدن به دیگری ممکن باشد.[4]

2 . توسّل در قانون فطرت

انسان برای رفع نیازمندیهای خود و برطرف کردن نقایص خویش، محتاج به موجودات دیگر است. میلیون ها موجود، از جماد، حیوان و انسان، دست به دست یک دیگر داده و مشغول فعالیتند تا انسان بتواند در پرتو هستی آن ها، نیازمندیهای خود را برطرف کند. این، همان «توسّل» است که یک واقعیّت مسلّم در فطرت آفرینش است. منکر این قانون سراسری آفرینش، در حقیقت یکی از قوانین مسلّم هستی را انکار کرده است. انسانِ تشنه با نوشیدن آب، رفع عطش می کند؛ انسانِ گرسنه با خوردن غذا، رفع گرسنگی می کند. بیمار با خوردن داروهای مختلف، سلامتی خود را باز می یابد. باری تعالی در این عالم با عظمت، برای رسیدنِ انسان به هر مقصودی، وسیله ای قرار داده است که انسان، بدون توسّل به آن وسیله، نمی تواند به مقصد و مقصود خود برسد.

3 . توسّل از دیدگاه قرآن

قرآن مجید «توسّل»را یک راه روشن برای رسیدن به قرب الی الله معرفی می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا بترسید و برای نزدیک شدن به او «وسیله» بجویید و در راه او کوشش کنید، باشد که رستگار شوید».[5]
متوسّلین به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ باید از آیه ی شریفه درس بگیرند که توسّل تنها و بدون داشتن تقوا و پرهیز از گناه، نتیجه ی کامل نمی دهد. اول باید تقوا باشد، سپس توسّل و گریه و تضرّع، تا انسان به مقام قرب الهی نایل گردد و در گروه رستگاران قرار گیرد، که می فرماید: «لعلّکم تُفلحون». کلمه ی «وسیله» در آیه ی شریفه، «مطلق» و خالی از هر گونه قیدی آمده است، پس معنای وسیع و گسترده ای را در بر می گیرد.

ادامه مطلب...

صاحب‏نظران علم اخلاق بر آنند که بخشهاى آغازین علم اخلاق را آشنایى با رذایل اخلاقى و راههاى زدودن آنها تشکیل مى‏دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقى و نفسانى را شناسایى و آنها را «دفعا» یا «رفعا» طرد کند؛ به این معنا که، اگر ندارد، بکوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها آلوده است، تلاش کند آنها را برطرف کند.
آشنایى با رذایل اخلاقى براى طبیب روح، درست مانند آشنایى با سموم براى طبیب جسم لازم و سودمند است؛ تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان کند. از این رو بسیارى از بزرگان علم اخلاق گفته‏اند: ترک رذایل و اجتناب از آن «تخلیه» ، یعنى خالى کردن نفس از رذایل اخلاقى است و بر «تحلیه» ، یعنى آراستن نفس به زیورهاى فضایل اخلاقى، مقدم است.
این سخن گرچه تام است؛ ولى باید توجه کرد که «تخلیه از رذایل» با «تحلیه به فضایل» کاملا فرق دارد؛ زیرا فضایل در نهاد آدمى ریشه‏دار است، لیکن رذایل، امرى عارضى است؛ در حالى که انسان از نظر علوم حصولى، «نادان» به دنیا آمده است:
«و الله أخرجکم من بطون أمهاتکم لا تعلمون شیئا» [2]
در علوم حضورى و شهودى مانند معرفت حق و اسماء و تعینات او با سرمایه «فطرت توحیدى» آفریده شده است:
«فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التى فطر الناس علیها» [3]
در زمینه مسائل عملى نیز چنین است. هنگامى که روح انسان به بدنش تعلق گرفت، اگر چه منزه از رذایل اخلاقى بود ولى تهى از فضایل نبود؛ بلکه با فضایل گرایش به حق آفریده شد که از آن به «فطرت توحیدى» یاد مى‏شود:
«و نفس و ما سویها فألهمها فجورها و تقویها». [4]
بنابراین، روح انسان در عین حال که ملهم به فجور و تقواست گرایش به تقوا هم دارد؛ در نتیجه اگر این رذایل عارضى زدوده شود، آن فضایل فطرى، شکوفا مى‏گردد و خود را بهتر نشان مى‏دهد و در عین حال انسان مى‏تواند آن را تحصیل و تکمیل کند.
اکنون به بررسى موانع سیر و سلوک و راههاى مانع‏زدایى و مراحل آن مى‏پردازیم و در آغاز موانع نظرى (غفلت، وسوسه علمى، پندارگرایى و عقل متعارف) و سپس موانع عملى (هوس‏مدارى و خودبینى، کمینگاههاى شیطان و بازیگرى و دنیاگرایى) ذکر مى‏شود.

پى‏نوشت‏ها:

[1]. کتاب: مراحل اخلاق در قرآن ص 21
[2]. سوره نحل، آیه .78
[3]. سوره روم، آیه .30


نظر

هیچ لحظه‏ای نباید از خودشناسی غفلت کرد؛ هم در خواب و هم در بیداری؛ زیرا مدرسه آن همیشه باز است. تنِ آدمی در بستر می‏خوابد؛ ولی مدرسه روح شبانه‏روزی است. هر که در بیداری مواظب خود باشد، در خواب نیز فطرت و دلش به سراغ دلمایه می‏رود، وگرنه مدرسه را به بازی می‏گذراند، پس بعضی می‏خوابند که دَرِ کتابخانه را ببندند و خود، پیش و بیش از دیگران مطالعه کنند و رؤیاهای صادق اینان در حالت منامیه، کم‌تر از مدرسه‏های روزانه نیست.
وجود مبارک رسول گرامی‏صلی ا... علیه و آله و سلم در هر بامداد از صحابه می‏پرسید: «هل من‏مبشّرات»؟ دیشب در مدرسه رؤیا چند مطلب یاد گرفتید؟
گرچه ما نظیر حضرت خلیل رحمان(علیه‌السلام) نیستیم که در عالم رؤیا با تأکید و تحقیق، مأموریت ذبح فرزند به وی داده شد: (اِنّی اَری فِی المَنامِ اَنّی اَذبَحُکَ)؛ ولی فرزند معنوی ابراهیم خلیل هستیم: (مِلَّه اَبیکُم اِبراهیمَ هُوَ سَمّکُمُ المُسلِمینَ مِن قَبلُ)، پس می‏توانیم همان راه ایشان را بپیماییم.
بعضی هنگام خواب هم در مدرسه هستند؛ ولی برخی بیداری‏شان هم خواب است؛ یعنی می‏خوابند که آن خواب پیشینشان دوچندان شود. سبک و روش آن‌ها خواب در خواب است؛ نظیر سبک مجاز در مجاز، چنان‏که حضرت رسول اکرم‏صلی ا... علیه و آله و سلم فرمود: «الناس نیام؛ فإذا ماتوا انتبهوا». غافل برای ابد در خواب نمی‏ماند و کور، کر و گنگ همیشه به همان حال نیست، بلکه یقیناً خوابیده را بیدار و نابینا را بینا می‏کنند و حقایق را به او نشان می‏دهند؛ امّا این علاج توانفرساست و تحمّل پذیر نیست. برخی فشار احتضار و قبر و برزخ را هرگز نمی‏توانند تحمّل کنند.
برخی خواب هشتاد ساله یا صد ساله دارند: «الناس نیام؛ فإذا ماتوا انتبهوا»؛ امّا سرانجام هنگام مرگ بیدارشان می‏کنند، در حالی که باید خودشان معارف جهان را می‏دیدند و چشم بر آن‌ها نمی‏بستند؛ نه آن‌که نشانشان دهند و به آنان بگویند: (هذِهِ النّارُ الَّتی کُنتُم بِها تُکَذِّبون *اَفَسِحرٌ هذا اَم اَنتُم لاتُبصِرون)؛ این همان آتشی است که شما تکذیبش می‏کردید.
دین آمده است تا جامعه بشری همیشه بیدار باشد؛ بیداری‏ای شبانه‏روزی. در بیداری، بیدار باشد و در خواب هم بیدارتر از بیداری؛ نظیر حضرت ابراهیم (پدر معنوی امّت اسلامی) که در بیداری بیدار بود و در خواب هم بیدار و گاهی بیدارتر از بیداری. باید مانند پدرمان حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) در خواب و بیداری، بیدار باشیم: (مِلَّه اَبیکُم اِبرهیمَ هُوَ سَمّکُمُ المُسلِمینَ مِن قَبلُ). (مِلَّه اَبیکُم) منصوب به اغراء است؛یعنی «خذوا ملّه أبیکم إبراهیم».


نظر

بی‏شک بحث های اخلاقی از زمانی که انسان گام بر روی زمین گذارد آغاز شد، زیرا ما معتقدیم که حضرت آدم علیه السلام پیامبر خدا بود، نه تنها فرزندانش را با دستورهای اخلاقی آشنا ساخت ‏بلکه خداوند از همان زمانی که او را آفرید و ساکن بهشت ‏ساخت مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهی‏اش به او آموخت.
سایر پیامبران الهی یکی پس از دیگری به تهذیب نفوس و تکمیل اخلاق که خمیر مایه سعادت انسانها است پرداختند، تا نوبت ‏به حضرت مسیح علیه السلام رسید که بخش عظیمی از دستوراتش را مباحث اخلاقی تشکیل می‏دهد، و همه پیروان و علاقه‏مندان او، وی را به عنوان معلم بزرگ اخلاق می‏شناسند.
اما بزرگترین معلم اخلاق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود که با شعار «انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق‏» مبعوث شد و خداوند درباره خود او فرموده است:
«و انک لعلی خلق عظیم; اخلاق تو بسیار عظیم و شایسته است».1
در میان فلاسفه نیز بزرگانی بودند که به عنوان معلم اخلاق از قدیم الایام شمرده می‏شدند، مانند: افلاطون، ارسطو، سقراط و جمعی دیگر از فلاسفه یونان.
به هر حال بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله امامان معصوم علیهم السلام به گواهی روایات اخلاقی گسترده‏ای که از آنان نقل شده، بزرگترین معلمان اخلاق بودند; و در مکتب آنها مردان برجسته‏ای که هر کدام از آنها را می‏توان یکی از معلمان عصر خود شمرد، پرورش یافتند.
زندگانی پیشوایان معصوم علیهم السلام و یاران با فضیلت آنان، گواه روشنی بر موقعیت اخلاقی و فضائل آنها می‏باشد.
اما این که «علم اخلاق‏» از چه زمانی در اسلام پیدا شد و مشاهیر این علم چه کسانی بودند داستان مفصلی دارد که در کتاب گرانبهای «تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام‏» نوشته آیت الله صدر، به گوشه‏ای از آن اشاره شده است.

برای ادامه اینجا

دعاهای وارده در امکنه و ازمنه خاصّ [مکانها و زمانهای مخصوص] اختصاصی نیست، به گونه ای که نتوان در وقت و یا جای دیگر خواند؛ بلکه این گونه دستورها به نحو تعدد مطلوب است. [در محضر بهجت:1/21]
* جهت دعا این امور لازم است: الف. ثنا و تعظیم وتمجید ساحت مقدس حضرت حقّ تبارک و تعالی؛ ب. اقرار به گناهان و اظهار ندامت از آن، که تقریباً به منزله توبه یا ملازم آن است؛ ج. صلوات بر محمد و آل محمد که وسیله واسطه فیض هستند؛ د. بُکاء و گریه، و اگر نشد تباکی [خود را وادار به گریه نمودن] ولو خیلی مختصر؛ هـ. و بعد از این ها، درخواست حاجت که در این صورت برآورده شدن حاجت، برو برگرد ندارد... البته اگر این مطالب در سجده باشد، مناسب تر است. [در محضر بهجت:1/343]
* برای سلامتی چشم، بعد از نماز آیة الکرسی خوانده شود و پس از خواندن آن، دستها بر روی چشمها گذاشته و بگوید: (أَللهُمَّ الحفَظ حَدَقَتَیَّ بِحَقِّ حَدَقَتی عَلِیِّ بنِ أَبیطالِبٍ أَمیرِالمُؤمِنینَ (علیه السلام) : خدایا! به حق دو حدقه چشم حضرت علی بن ابی طالب امیرمؤمنان (علیه السلام)، دو حدقه چشم مرا حفظ کن!) [در محضر بهجت:2/252]
* برای شفای مریض، آب زمزم و تربت حضرت سیدالشهداء به مرّات عدیده، صدقه به مرّات عدیده به افراد زیاد - اگر چه مبلغش زیاد هم نباشد - داده شود؛ سوره حمد هم از یک مرتبه تا صد مرتبه افراد متعدد بخوانند، خیلی تأثیر دارد. علاوه بر این به رفقا هم بگویید دعا کنند. [فیضی از ورای سکوت:227]
412. برای محفوظ ماندن هر صبح و غروب سه بار بگوید: (أَللهُمَّ اجعَلِنی فِی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تَجعَلُ فیها مَن تُرید: خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود - که هر کس را بخواهی در آن قرار می دهی - قرار بده!)[گوهرهای حکیمانه:14]
* برای یافتن هر چه که گم شده یا دزدیده شده باشد (گرچه انسان باشد) این ذکر را بسیار بخوانید... (أَصبَحتُ فی أَمانِ الله، أَمسیتُ فی جِوارِ الله: در پناه خدا صبح کردم؛ در پناه خدا وارد شب شدم.)[گوهرهای حکیمانه:14]
* کسی که می خواهد روزی اش فراوان شود، این ذکر را بسیار بگوید و در آغاز و پایان آن هم، یک صلوات بفرستد... (أَغنِنی بِحَلالِِکَ عَنِ حَرامِکَ، وَ بِفَضلِکَ عَمَّن سِواک: خدایا! مرا به وسیله حلالت از حرام خویش بی نیاز کن، و با فضل و بخشش خودت، از هر چه غیر خودت بی نیاز ساز!)[گوهرهای حکیمانه:14]

* سؤال: برای دوری از ریاء چه باید کرد؟

جواب: با عقیده کامل، اِکثار حوقله (یعنی زیاد بگوید: لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله).[به سوی محبوب:70]

* سؤال: برای درمان عصبانیّت چه کنیم؟

جواب: با عقیده کامل، زیاد صلوات فرستادن: (أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد).[به سوی محبوب:70]

* سؤال: جهت علاج غرور، چه راهی را توصیه می فرمایید؟

جواب: بسمه تعالی، اِکثار حوقله (زیاد گفتن: لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله العَلیِّ العَظیم). [به سوی محبوب:71]

* سؤال: اینجانب به وسواس مبتلا هستم؛ لطفاً جهت برطرف شدن آن مرا راهنمایی فرمایید!

جواب: اِکثار تهلیل (زیاد گفتن: لا إله إلاّ الله)، علاج وساوس است. [به سوی محبوب:71]
* در مورد اذکار و اوراد و قرائت و امثال اینها، انسان همیشه تحرّی [کوشش در جستجو] و مراقبت نماید [که] چه عملی تا چه اندازه موافق با نشاط و حضور قلبی او است، همان را اختیار کند. [به سوی محبوب:76]
* در شداید و گرفتاریها، بهترین ذکر این است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده: (لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله العَلیِّ العَظیم لاَمَلجَأ وَ لا مَنجأ مِنَ اللهِ إلاّ إلَیه). [نکته های ناب:72]
* برای دفع بلا و شرّ، این دعا نیز نافع است: (أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِِهِ وَ أَمسِک عَنَّا السُّوءَ: خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست، و بدی را از ما باز دار!)[در محضر بهجت:1/343]

* سؤال: چگونه در تمامی کارها و عبادات، اخلاص را فراموش نکنیم؟!

جواب: بسمه تعالی، در عبادات و تمام کارها اختیاراً راه ندهد، غیر از خدا را و غیر از یاد او را. و همین راهِ منحصر سعادت است![به سوی محبوب:76]

* سؤال: چه کنیم تمرکز فکر پیدا کنیم؟

جواب: اذکاری که برای جمع کردن فکر مؤثر است، مثل: (لا إله إلاّ الله) را زیاد بگویید.[فیضی از ورای سکوت:228]

* سؤال: زن و شوهری که بینشان خیلی اختلاف است، چه باید بکنند؟

جواب: هر کدامشان که می خواهد رفع اختلاف شود یا فرد دیگر، صدقه متعدّد، به افراد متعدّد، به دفعات زیاد بدهند و برای اصلاح ذات البین زیاد هم دعا بکنند. [فیضی از ورای سکوت:229]
شادی روح آن عارف واصل، فاتحه و صلوات


نظر

آیت الله حسن حسن‌زاده آملی

حبیبم حَسَنا(ای حسن)! خردمندِ پرهیزکار از مرگ هراس ندارد، مرگ او را زیان نرساند بلکه سود دهد، گویم که نمُرد، زنده‌تر شد. حکیمان گفته‌اند که اگر نفْس را مشغول نداری او تو را به خود مشغول می‌کند. و گفتند روح از پرخوردن جسم می‌شود و جسم از کم خوردن روح می‌گردد. امام صادق‌علیه‌السلام فرمود: در خانه‌ای که خوانندگی (غناء) می‌شود از نزول بلاهای دردناک ایمن نیست و دعا مستجاب نمی‌شود و فرشتگان نازل نمی‌شوند و خدای متعال از اهل خانه اعراض نموده و روی رحمت برگردانیده است.
حبیبم حسنا! دنیا به مثل زنی زیبا و آراسته است. از مکر زنان اگر آگاهی از مکر دنیا ایمن مباش. با مردم باش و بی‌مردم باش، نه می‌شود با مردم بود نه می‌توان بی‌مردم. خدای، نور حضورت دهاد و سوز و شورت را افزون کناد.


نقل شده: لقمان حکیم از مولایش دستور گرفت تا بهترین غذاها را آماده کند. لقمان زبان گوسفندی را پخت و نزد مولایش گذاشت، سپس مامور شد بدترین غذاها را آماده کند، باز زبان گوسفند را پخته و پیش مولایش حاضر نمود. مولای لقمان گفت: چطور می‌شود یک نوع غذا، هم خوب باشد و هم بد؟ لقمان گفت: زبان اگر نیکو سخن گوید و تحت فرمان عقل حرف بزند، بهترین چیزهاست و اگر بد بگوید و تابع هوای نفس باشد، بدترین چیزهاست.

منبع: پندهای جاویدان، ص66


نظر

در بیمارستان مردی را بیهوش کرده و با چاقوی جراحی شکمش را شکافته و بخشی از امعاء و احشای درونش را بیرون کشیده و برخی را بریده و دور انداخته اند. با این همه او هیچ درد و رنجی احساس نمی کند. تنها پس از پایان عمل جراحی است که چشم باز می کند و اندک اندک درد را در درون خویش می یابد تا جایی که اگر داروهای بی حسی نباشد به گریه و فغان می افتد.

مشاهده دوزخ اعمال پس از مرگ

ما در زندگی این گونه هستیم. هر دم خود را زیر تیغ جراحی اعمال خویش می بریم. بخشی را می بریم و بخشی را اضافه می کنیم. از آن جایی که تنها بخش مادی و زمینی آن را می بینیم، دردی اگر داشته باشیم محدود به غم و غصه و یا شادی و سرور است. اما چون چشم برزخی و ملکوتی ما به وسیله ده ها حجاب و پرده طبیعت و اعمال زشت بسته است، آثار جراحی ها را در جان و روحمان احساس نمی کنیم. زمانی که از این دنیا رخت بستیم، در آن زمان است که به حکم «لترون الجیم» دوزخ اعمال و آتش درون را می بینیم که در جانمان فروزان است. این تفسیر اعمال و کارهای ماست که قرآن آن را در آیات بسیاری ترسیم کرده و به تصویر کشیده است.
این تصویر قرآن از کارهایمان، بدان معناست که ما هر کاری می کنیم، در همین زمان انجام دادن، آثار آن را در جان و وجود خویش داریم، ولی آن را احساس و ادراک نمی کنیم. مانند آن مریضی که بیهوش است بنابراین تأخیر زمانی وجود ندارد بلکه تأخیر در شهود و ادراک ماست که وجود دارد و نمی گذارد آن چه شده ایم را ببینیم. در واقع با هر گامی که بر می داریم برزخ و قیامت خویش را آباد و یا نابود می کنیم.

تا دیر نشده

مشکل ما انسان ها این است که مانند مردی که برای جراحی بیهوش شده، آثار کارها و شکافته شدن هارا احساس و ادراک نمی کنیم نه آن که پس از مرگ آن ها به وجود می آیند و تأخیر زمانی دارند. هنگامه مرگ وقیامت هنگامه هوش آمدن ماست. پس چه بهتر که اکنون هوشیار و بیدار باشیم و خود را به وسیله پرده های گناه و طبیعت هوی و هوس ها بیهوش نکنیم تا بدانیم چه می کنیم و چه آثاری بر کارهای ما بار می شود.
اگر گناهی کرده ایم بتوانیم آتشی که در حال حاضر به واسطه گناه و اعمال بد خود درون جان و روح ما را می سوزاند ببینیم و به استغفار و توبه آن را خاموش سازیم؛ چه هنگام به هوش آمدن در پس مرگ و قیامت، بسیار دیر است و هر آن چه با جراحی اعمال خویش بر سر خود آورده ایم همان را خواهیم دید و ندای «ارجعونی لعلی اعمل صالحاً» بازم گردانید تا شاید کارهای نیک انجام دهم، را به «کلاً؛ هرگز» (مؤمنون/100)، پاسخ خواهیم شنید.


امام خمینى رحمه‏الله در نامه‏اى به فرزند خود نوشته است: پسرم، آنچه مورد نکوهش و اساس شقاوتها و بدبختیها و هلاکتها و رأس تمام خطاها و خطیئه‏هاست، حب دنیاست که از حب نفس نشأت مى‏گیرد. عالم مُلک مورد نکوهش نیست، بلکه مظهر حق و مقام ربوبیت اوست و مهبط ملائکة اللّه‏ و مسجد و تربیتگاه انبیا و اولیا علیهم‏السلام است و عبادتگاه صلحا و محل جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقى، و حب به آن، اگر ناشى از حب به خدا باشد و به عنوان جلوه او ـ جل وعلا ـ باشد، مطلوب و موجب کمال است و اگر ناشى از حب به نفس باشد، رأس همه خطیئه‏هاست.
پس دنیاى مذموم در خود توست. علاقه‏ها و دلبستگیها به غیر صاحب دل موجب سقوط است. همه مخالفتها با خدا و ابتلا به معصیتها و جنایتها و خیانتها از حب خود است که حب دنیا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مى‏گیرد. در عین حال که هیچ دلى به غیر صاحب دل، به حسب فطرت بستگى نتواند داشت، لکن این حجابهاى ظلمانى و نورانى که ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود، غیر صاحب همه مخالفتها با خدا و ابتلا به معصیتها و جنایتها و خیانتها از حب خود است که حب دنیا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مى‏گیرد


الهام شبیه به وحى است. در روایت دارد که رسول اکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ فرمود:
«أَعْطانِىَ الْوَحْىَ وَ أَعْطى عَلِیّا الاْءِلْهامَ.»(1)
خداوند به من وحى را عطا فرموده، و به على ـ علیه السّلام ـ الهام را.
الهام مرتبه ى عالیه اى است مقارن با وحى. ما طالب نیستیم و گرنه فیض الهى منقطع نیست و نمى شود.
ببینید طالبان مال چگونه در طلب آن مى کوشند، هر چند عدّه اى بدان مى رسند و عدّه اى به خاطر وجود موانع نمى رسند.
آیا مُفیضِ مال غیر از مُفیض علم است؟! چه مى دانیم؟ ولى خدا مى داند که بعضى از ابتلائات شرط و مقدمه براى بعضى از افاضات است. شخصى مى فرمود، به فلان ابتلا مبتلا شدم ولى خیلى بر معلوماتم افزوده شد.

پی نوشت :

1. بحارالانوار، ج 16، ص 322؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص 254؛ امالى طوسى، ص 188؛ کشف الغمّة، ج 1، ص390.