سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

اتل متل یه جعبه    پر از مداد رنگی    اتل متل یه بچه    چه بچه زرنگی     با یک مداد (HB)    توی اتاق نشسته فکر می کنه به باباش     جفت چشاشو بسته
قربون برم بابا رو    الان اگه زنده بود    صورت مهربونش   حتما پر از خنده بود    با قهوهای کمرنگ   دهان و لب رو کشید    صورتشو عقب برد قشنگ نگاه کرد و دید
قهوهای رو گذاشتش   رنگ حنایی بر داشت   رو صورت بابا جون   ریش قشنگی رو کاشت        ....