سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

تسلیم در برابر مشیـت خدا

وقتی کل احمد آقا در اوج بیماری و ضعف به سر می بردند؛ و تعدد و تنوع آلام و امراض ایشان، هر ناظری را به گریه می انداخت، دکتر پس از معاینه از ایشان پرسیدند که: آقا بفرمایید که چه مشکلی دارید؟
کل احمد آقا پاسخ دادند:
« بنده هیچ مشکلی نمی بینم.»
جناب دکتر، باز پرسیدند: پس کدام قسمت بدنتان درد دارد؟
کل احمد آقا پاسخ دادند:
« شما درد می بینید، این ها شفاست.»
آقای دکتر که بسیار متحیر شده بودند، باز پرسیدند: پس حالتان خوب است؟
و ایشان باز هم فرمودند:
« هر چه هست، رو به بهبودی است و از الطاف اوست.»
و به وضوح می دیدیم، که در اوج بیماری، . با آنکه تمامی اعضای بدنشان درد می کرد، باز هم بسیار سر خوش بوده و دائما" می خندیدند؛ و با آن صدای ملکوتی و نمکین خود، این بیت را با آواز خوشی می خواندند که:
« زیر شمشیر غمش، رقص کنان باید رفت / آنکه شد کشته او، نیک سرانجام افتاد»

کشتی نجات

مرحوم کل احمد آقا در مسیر محبت و سلوک عاشقانه اش، همیشه تکیه اساسی بر کشتی سیدالشهدا علیه السلام می کردند و می فرمودند:
« اما کشتی امام حسین علیه السلام انسان را با سلامتی و عافیت پیش می برد؛ و هم فال است و هم تماشا.»

ظرفیت بلا !

مرحوم کل احمد آقا می فرمودند:
« یکی از اولیای زمان که خدایش رحمت کند، در توحید ید طولایی داشت. با آنکه عنایاتی به وی شده بود، اما گرفتاری و مشکلات چندان زیادی نداشت.
روزی در این فکر بودم که فلانی می رود ( سیر و سلوک می کند)، اما خیلی در فشار و مضیقه نیست، پس چرا خداوند به این شدت بار مرا سنگین کرده است؟
و چرا مقداری از بلاهای مرا به ایشان نمی دهد؟ که همان لحظه به من فهماندند: اگر ذره ای از این بلاها را به فلانی می دادیم، همان چیزی را هم که خورده بود، بالا می آورد؛ و خُرد می شد !.»

توکل مغز توحید

ایشان در خصوص توکل و رابطه آن با توحید می فرمودند:
« یکی از کودکانم وقتی خیلی کوچک بود، از یکی از دوستانم تقاضای پول کرد.
من بی اندازه از این قصه ناراحت شدم؛ و با خودم گفتم که چرا این کودک با وجود من، نظر به غیر من کرده است؟
همانجا، از طرف خداوند نیز همین حالت را احساس کردم، که او دوست ندارد بنده اش با وجود او، نظر به غیر او بیاندازد؛ و لذا می گوید: ای بنده من ( ادعونی استجب لکم)

دشنام خالصانه !

مرحوم کل احمد آقا همیشه در خصوص درستی و نادرستی عملکرد افراد، بسیار محتاطانه سخن می گفتند.
هرگاه شخصی را می دیدند که در رفتارش آنچنان که بایسته است، حسن فعلی ندارد، باز هم عمل او را حمل به خیر نموده و آنرا توجیه می کردند و بر آن عقیده بودند که اگر نیت خیر باشد، عمل نیز جلوه ای الهی پیدا خواهد کرد.
در این خصوص، نقل می کردند که:
« هنگامی که عازم سفر کربلا بودیم، در قافله ما، یک لات گردن کلفتی بود، که آخر عمری و پس از یک عمر جاهلی، توبه کار شده بود و به زیارت امام حسین علیه السلام می رفت.
او آنقدر قسی القلب بود که ادعا می کرد، تا بحال هیچگاه برای کسی گریه نکرده است. زمانی که به اتفاق هیأت، به کربلا رسیدیم، ابتدا به حرم حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام مشرف شدیم.
من هم در صحن حضرت شروع به روضه خوانی کردم؛ و داستان کربلا و ظهر عاشورا را قسمت به قسمت بیان نمودم. اما در آن میان می دیدم که این رفیقان، خم به ابرو نمی آورند.
ولی زمانی که به روضه شهادت ماه منیر بنی هاشم علیه السلام و قصه تیر انداختن حرمله به چشمان مبارک حضرت رسیدم، دیگر خون در رگ غیرت او به جوش آمد؛ و از شدت عصبانیت، فحش رکیکی به حرمله و دودمان او، حواله داد.
من از این حرکت وی خیلی مکدر شدم، و رفتار او را در شأن حرم و دستگاه کبریاتی حضرت ابا الفضل علیه السلام نمی دانستم.
آن قصه گذشت، تا آنکه شب در عالم خواب دیدم که همه زائران حسینی در حرم حضور دارند؛ و قمر بنی هاشم علیه السلام نیز به آنها صله می دهد.
اما سر دسته همه زائران، آن رفیق توبه کارمان بود، که حضرت به او عنایت خاصی داشتند.
من از این امر تعجب کردم؛ و در فکر فرو رفته بودم، که همان موقع حضرت به بنده فرمودند:
دشنام او به دشمنان ما، چون از سر اخلاص و صفای باطن بود و هیچ قصد و نیتی غیر از دلخوشی ما نداشت، لذا از عبادت و زیارت بسیاری از افراد، در نزد ما مقرب تر واقع شد.»
نکته : خوانندگان گرامی توجه داشته باشند که این عمل به صرف اخلاص کامل آن فرد توبه کار چنین باطنی پیدا کرده است و دلیلی برای تکرار آن توسط سایرین نیست .

منفعت دنیا و قبولی عمل

مرحوم کل احمد آقا می فرمودند:
« یکی از روحانیون در قدیم، چند سالی بود که در مجالس وعظ و اندرز، منبر می رفت و خطابه می گفت.
اما وقتی که به رحمت خداوند واصل شد، جناب شیخ برزخ او را مشاهده کرده بود که اوضاع و احوال چندان خوبی نداشت.
پس از آن، شیخ با افسوس گفت: حال شخصی را در برزخ دیدم که به رسول الله صلی الله علیه و آله عرض می کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله، عمری است که من برای شما سخنرانی کرده ام؛ و در مصیبت فرزندانت روضه خوانده ام، آیا این جزای من است؟
حضرت نیز در پاسخ فرمودند: بله، ما اعمال تو را قبول می کردیم، اگر منفعت دنیا را در آن داخل نمی کردی!....»

تاثیر ظلم

ایشان می فرمودند:
« زمانی بنده به اتفاق شیخ رجبعلی به زیارت حضرت شاه عبدالعظیم حسنی علیه السلام مشرف شدیم. شاه پهلوی، در آن زمان، تازه دستور داده بود که چند قسمت از خیابانهای اطراف حرم را آسفالت کنند.
ما هم پس از انجام نماز و زیارت، به قهوه خانه ای در نزدیکی حرم رفتیم. در آنجا من به شیخ عرض کردم که: جناب شیخ، نگاه کنید که چقدر برای حضرت، احترام قائل شده اند و دور حرم ایشان را آسفالت کرده اند!
شیخ در همان لحظه، در من تصرفی کردند که بواسطه آن، تمام خیابانها را چون رودخانه ای از خون دیدم، و امواج خون بر روی یکدیگر می غلتید. بعد شیخ فرمودند: این آسفالت را با قطره قطره خون مظلومین و بیچارگان درست کرده اند. این به ظاهر خدمت آنها، بواسطه ظلمی است که به مردم روا می دارند.»

دست بالای دست بسیار است !

مرحوم کل احمد آقا، برخورد صحیح و انسانی با زن و فرزند را، امری مرثر در سلوک قلمداد کرده و ناکامی بسیاری از سالکان را در راه و بیراهه های مسیر، معطوف به این موضوع می دانستند.
لذا در جلساتشان این نکته را بسیار تأکید می کردند که:
« مراقب باشید تا در منزل، توهین و یا بی ادبی از شما صادر نشود. زیرا زن و فرزند، در برابر شما قدرت مقاومت ندارند، لذا چون نیروی مردی شما به آنان غلبه دارد، بسیار دل شکسته و غمگین می شوند.»

بت نفس !

مرحوم کل احمد آقا در باب خطرات بت نفس و خوی خودپرستی، که نمونه عینی و ملموس آن در وجود همه کس، به مصداق اتم و اکملش یافت می شود، می فرمودند:
« یک عمر به خیال خودمان مجاهده می کنیم؛ و از حلال و حرام زندگیمان می زنیم، اما آخر الامر هر جا که می نشینم، می گوییم که « من» این کار را کردم، « من» این صفت را کشتم، « من» این عمل بد را کنار گذاشتم.
چهل سال، همه بت ها را می شکنیم، اما غافلیم از این که عاقبت، تبر را بر دوش بت بزرگ « من» گذاشته ایم؛ و هنو هم نفهمیدیم که همه این کارها، برای آن است که خودمان را از ما بگیرند.
آن زمانی که « من» از آدمی جدا شد، جان ها خلاصی می یابد؛ و آنوقت است که می شود نفس تازه ای کشید.»

ریاضت بی نتیجه !

یکی از ارادتمندان ایشان نیز نقل می کرد که:
چند روزی بود، که نیت کرده بودم تا از برای تزکیه نفس و تطهیر روح، از غذای معمول خود صرف نظر کنم؛ و جز نان و آب چیز دیگری نخورم. در همان چند روز اول، به خدمت کل احمد آقا رسیدم.
ایشان به محض آنکه مرا دیدند، با حالت بر افروخته ای فرمودند:
« با این نخوردن ها، دارید زورِ الکی می زنید. تا بحال گرسنگی دادن به خود، چه کسی را پاک کرده است؟
به دامن حضرت پناه ببرید، تا خودش باطنتان را تطهیر کند!
رفیق، این را بدان که اگر ما بر عقایدمان ثابت قدم بمانیم، او خود به قدر کافی ما را گرسنگی خواهد داد. یک عمر ریاضت بیهوده می کشید، آخر الامر، بار مانده و خر درمانده...»

ملاقات با آیت الله بهاءالدینی

یکی از دوستان که در خدمت کل احمد آقا در این ملاقات حضور داشته نقل می کند :
به محض آنکه با مرحوم کل احمد آقا، وارد محوطه حسینیه آیت الله بهاءالدینی شدیم، آقا نگاه بسیار عمیق و پرمعنایی به کل احمد کردند و با حالت عجیبی فرمودند:
« این مرد آزاد شده امام حسین علیه السلام است و نور سید الشهدا علیه السلام را در چهر ایشان مشاهده می کنم.»
این جملات هنوز قبل از آشنایی و صحبت کردن آن دو بزرگوار بیان شد. یعنی به محض وارد شدن مرحوم کل احمد، آقای بهاء الدینی این جملات را فرمودند.
وقتی کل احمد آقا با آقای بهاء الدینی سلام و مصافحه کردند، آقای بهاء الدینی فرمودند:
کل احمد را به اندرونی منزل بیاورید، که این نکته برای ما بسیار عجیب بود. زیرا آقا، هر کسی را با خود به اندرونی منزل نمی بردند و غالب ملاقات های رسمی در همان حسینیه صورت می گرفت.
بعد از نشست و گفتگوها، کل احمد آقا شروع به صحبت کردند و در خلال گفته هایشان، فرمودند:
گر می برندت واصلی / گر می روی، بی حاصلی
آقای بهاء الدینی از این جمله زیبا، بسیار لذت بردند و به آقای فرحزاد فرمودند:
« این جملات را بنویسید. این جملات خیلی ارزش دارد و بیانگر تفکر عمیق ایشان است. کل احمد، ملای بدون عمامه است.»
نگارمن، که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.
حجت الاسلام فرحزاد نیز می فرمودند: آقای بهاء الدینی، در توصیف کل احمد آقا می فرمودند:
« کل احمد، معجزه امام حسین علیه السلام است.»
برادر زاده آیت الله بهاء الدینی نیز نقل می کردند که: در ایام بیماری عموی بزرگوارم، به همراهی کل احمد آقا به عیادت ایشان رفتیم.
پس از صحبت ها و گفتگوهای نخستین، آیت الله بهاء الدینی نفسی تازه کرده و فرمودند: « کل احمد، وقتی که شما وارد مجلس شدید، احساس کردم که نور حضرت سید الشهدا علیه السلام وارد مجلس شد. بعد که درب را نگاه کردم، دیدم که شما وارد شدید.

غیبت ، مولد تاریکی

در یکی از جلسات شب های جمعه، پس از پایان مراسم، گروهی از دوستان در گوشه ای از مجالس نشسته بودند؛ و در مذمت شخصی، صحبت های نادرستی کرده و به قولی بزم غیبتی آراسته بودند.
گفتگوی آنها به گونه ای بود که کسی از محتوای سخانشان با خبر نمی شد.
مرحوم کل احمد آقا نیز در صدر مجلس، با گروهی مشغول به صحبت بودند، که ناگهان در چهره ایشان تغییری ایجاد شده و رو به اهل مجلس کردند و با صدای بلند فرمودند:
« رفقا، مجلس تاریک شده است. به جهت رفع ظلمت، صلوات بفرستید!»
و پس از لحظه ای تأمل، فرمودند:
« بدگوئی از خلق الله ، مجلس اهل بیت علیهم السلام را تاریک می کند.»

تاثیر غیبت !

ایشان می فرمودند:
« در کربلا، مدتی بود که حال معنوی خوبی نداشتم. لذا با ناراحتی و کدورت، به حرم حضرت سید الشهدا علیه السلام مشرف شده و با توسل عرض کردم که یا ابا عبدالله ، مدتی است که نمی توانم مانند گذشته، در مصائب شما گریه کنم. علتش چیست؟
پاسخ فرمودند:
تنها دلیلش این است که اختیار زبانت را از دست داده ای و هر چه پیش می آید می گویی!

علت کراهت غیبت

مرحوم کل احمد آقا، در بیان یکی از علت های پستی و فرومایگی این صفت مذموم، می فرمودند:
« یکی از عواملی که اینقدر غیبت در اسلام منع شده، آن است که اگر شخصیت کسی در نزد دیگران خراب شود و عیوب زشت وی آشکار گردد، تا یک عمر، همگان آن شخص را بواسطه همان عمل بد او می شناسند؛ و همیشه خرابی کردار او به چشم می آید.
در ایام جوانی یکی از دوستانم را در حال انجام عمل زشتی مشاهده کردم. این اتفاق باعث شد که تا حسابی از چشم من بیافتد.
حضرت همان روز و در حالی که در قنوت نماز بودم، باطن او را به من نشان دادند. باطن وی، بسیار نورانی بود و درست و حسابی با خدا عشقبازی می کرد. سپس به من فرمودند: تو آن سوی وجود او را دیدی. اکنون این سوی او را هم تماشا کن!»

امان از کمی توشه !

کل احمد آقا نقل می کردند :
« در همان دوران جوانی، با جناب شیخ به سر مزار قطب راوندی آمدیم. قطب در عالم معنا به شیخ گفت:
یا شیخ، التماس دعا!
شیخ پرسید: شما دیگر چرا درخواست دعا می کنید، که عمریست زائران بی بی فاطمه معصومه علیها السلام بر سر مزارتان فاتحه ای می خوانند و شما را شفیع خود قرار می دهند؟
قطب نیز آهی کشید و گفت: این را به مولی امیرالمؤمنین علیه السلام بگو که می فرماید: آه، از کمی توشه!»

امام رضا علیه السلام و زائران مخلص

از قول جناب کل احمد نقل شده :
« جناب شیخ در عالم معنا مشاهده کرده بود که زائران حضرت رضا علیه السلام، هرگاه از روی صدق و صفا و اخلاص، در و دیوار حرم را می بوسند، حضرت دست مبارکشان را پیش آورده و در برابر لب های آنان می گیرند؛ و در حقیقت، زائران به دستان مبارک حضرت بوسه می زنند.»

تاریکی حرم

کل احمد آقا نقل می کرد :
« چند سال پیش، به حرم حضرت علی بن موی الرضا علیهم السلام مشرف شدم. ولی در حرم بسیار دلم گرفت و احساس رهایی و انبساط نمی کردم.
در آن حال، جلوه ای عنایت شد و فرمودند: من که شمس الشموس هستم و ظلمتی ندارم. اما تاریکی حرم، بخاطر این جماعت ( مردم) است که هر کجا قدم می گذارند، سایه گناهانشان را هم با خود می برند.»

دعا برای فرج

ایشان می فرمودند:
« در تهران که بودم، شخصی گفت:
اگر کسی چهل روز دعای عهد را بخواند، حتما" حضرت را ملاقات خواهد کرد؛ من از آن زمان تا به حال، چهل سال است که دعای عهد را هر صبح می خوانم؛ و به شما نیز سفارش می کنم که به این دعا مداومت کنید، که اگر ان شاء الله فردا حضرت تشریف آوردند، پشیمان نشوید.»
در جای دیگر از مرحوم کل احمد آقا در این زمینه نقل شده :
« دعا برای فرج فوق العاده نیکو است. اما در اصل، دعا کنید که فرج خاص الخاص، در وجود خودتان صورت بگیرد.
زیرا که اگر در زمان فرج ظاهری قرا نگرفتید، خدای ناکرده مغبوم نشوید؛ و از وجود حضرت ضرر نکنید!
بارها و بارها از عالم معنا به جناب شیخ، نوید فرج را داده بودند. اما در ظاهر هیچ خبری نشد؛ و آب از آب تکان نخورد.
بعدها به او فهماندند که مقصود ما از آن بشارت ها، فرج باطنی در وجود خود توست.
لذا از آن روز به بعد، شیخ می گفت: دیگر گول خدا را نمی خورم؛ و تا طعم عسل را مزه مزه نکنم، نخواهم گفت که شیرین است ! .»
و باز هم در این خصوص، یکی از دوستان و ارادتمندان ایشان نقل می کرد که:
در حدود سال های 79- 78 هجری شمسی از حاج احمد آقا سوال کردم که: از فرج آقا چه خبر دارید؟
ایشان نیز در پاسخ فرمودند:
« به ما وعده فرج را داده اند؛ و ان شاء الله که نزدیک است.»
از آن قضیه مدتی گذشت، تا آنکه شش ماه پیش از فوتشان، باز به خدمتشان رسیدم و در خصوص فرج سوالاتی پرسیدم. ایشان نیز در جواب فرمودند:
« در برزخ به من حالی کرده اند که شش ماه بعد، فرج می شود. اما هرگاه چیزی را در مطبخ خانه آماده می کنند، آن غذا به همراه خود بویی را به اطراف متصاعد می کند.
اما برای شش ماه دیگر، من بویی از فرج استشمام نمی کنم. حتما" منظور از فرج، همان مرگ من بوده است. اما در کل، کسانی که در دامان اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرند، در دایره فرج قرار دارند.»

منبع: رند عالم سوز