سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

روزی حضرت عیسی(ع) به جمعی گذشت که شادی می کردند. علت شادی آنها را پرسید؟ عرض کردند: یا روح الله! عروسی فلانی است. حضرت فرمود: «امروز شادی می کنند ولی فردا گریان خواهند بود». پرسیدند چرا؟
فرمود: «زیرا عروس آنها امشب خواهد مرد». اما روز که شد، عروس را سالم یافتند، از این رو نزد حضرت رفتند و گفتند: یا روح الله! عروسی را که دیروز گفتید خواهد مرد، زنده است. حضرت فرمود: «خدا هرچه بخواهد می کند. اکنون مرا به نزد وی ببرید». حضرت را به خانه او بردند و پس از کسب اجازه وارد شدند. حضرت به او فرمود: «دیشب چه کار خیری کردی؟»
پاسخ داد: سائلی به در خانه آمد و صدا زد، چون اهل خانه سرگرم کار بودند، متوجه نشدند، من برخاستم و به او کمک کردم.
حضرت عیسی(ع) فرمود: از جای خود برخیز!»
وقتی آن زن برخاست، ماری بزرگ در زیر جایگاه او بود.
حضرت فرمود: به دلیل صدقه ای که انفاق کردی، خداوند این بلا را از تو دور گردانید.